نگاهی به فیلم سینمایی “یک جنگ خصوصی”

0
516

آرش عادل نویسنده ایرانی اثر، پیش از آن که سعی داشته باشد یک ملودرام بیوگرافی در حال هوای جنگی را با محوریت زندگی ماری کالوین، خبرنگار آمریکایی به نمایش بگذارد، سعی دارد با یک سو گیری سیاسی، داستانی را خلق کند که از دل آن یک پروپاگاندا با دیدگاه خود را شکل دهد؛ اما پروپاگاندایی که عادل در نهایت ارائه می دهد، نه شخصیت پردازی دارد، نه خط داستانی و نه حتی یک نمایش ابتدایی از جنگ که بتوان آن را اثری حتی متوسط در نظر داشت.
فیلمنامه سعی دارد سنگ بزرگی را بردارد و با گرته برداری از داستان ببرهای تامیل سریلانکا، کشف گورهای دسته جمعی پناهندگان کویتی در عراق، جنگ افغانستان، حضور در لیبی، مصاحبه با معمر قذافی، نمایشی از به اصطلاح درگیری در مصراته لیبی و در نهایت فاجعه سوریه یک کُلاژ سیاسی با تم ضد جنگ را در بطن یک ملودرام شکل دهد؛ در حالی که هیچ کدام از این جنگ ها در بستر خط داستانی سردرگم و گیج آرش عادل، نه به یک باورپذیری می رسند، نه به یک پرداخت جغرافیایی و درک دراماتیک؛ بلکه در کل تمام این قطعات بدون هیچ گونه اتصال داستان پردازانه ای، فقط در حد یک عکس یادگاری و پلات تک خطی باقی می ماند. 

نگاهی به فیلم سینمایی “یک جنگ خصوصی”

عبدالرحمن فتح الهی ـ 25.09.2019

با نگاهی به “یک جنگ خصوصی” به این واقعیت می رسیم که کل اثر از ابتدا تا اتنها یک مانیفست سیاسی علیه ارتش سوریه است. به بیان دیگر فیلم سعی دارد تمام جنگ ها و فجایعی که از سریلانکا تا عراق، لیبی و افغانستان به نمایش گذاشته است را در قبال فاجعه جنگ سوریه بسیار ناچیز قلمداد کند تا از بستر آن نهایت سبعیت در قبال مردم سوریه را از دل رفتارهای ارتش این کشور به نمایش بگذارد.
نمایشی از هیچ!

فیلم سینمایی “یک جنگ خصوصی”(A Private War) اثر متیو هاینامن بر پایه فیلمنامه اقتباسی آرش عادل به نظر می‌رسد بیش از آن که یک فیلم سینمایی از ژانر جنگی و بیوگرافی باشد، سعی دارد یک اثر ضد جنگ به نظر آید. تلاشی که در آخر با یک شکست بسیار جدی روبه رو است. این مسئله نه تنها در این محتوا، بلکه در قالب و متن سینمایی آن رخ می دهد. هر چند که اگر متن و فرم سینمایی وجود نداشته باشد، محتوا و فرامتنی هم وجود نخواهد داشت. لذا خروجی اثر در کل یک هیچ بزرگ را با شوخی در قبال جنگ و مرگ به مخاطب ارائه می هد، در حالی که گویا سازندگانش خود را خالق اثری جدی قلمداد می کنند، اثری که بزرگترین مشکل و خلاء خود را از فیلمنامه می‌برد.

آرش عادل نویسنده ایرانی اثر، پیش از آن که سعی داشته باشد یک ملودرام بیوگرافی در حال هوای جنگی را با محوریت زندگی ماری کالوین، خبرنگار آمریکایی به نمایش بگذارد، سعی دارد با یک سو گیری سیاسی، داستانی را خلق کند که از دل آن یک پروپاگاندا با دیدگاه خود را شکل دهد؛ اما پروپاگاندایی که عادل در نهایت ارائه می دهد، نه شخصیت پردازی دارد، نه خط داستانی و نه حتی یک نمایش ابتدایی از جنگ که بتوان آن را اثری حتی متوسط در نظر داشت.
فیلمنامه سعی دارد سنگ بزرگی را بردارد و با گرته برداری از داستان ببرهای تامیل سریلانکا، کشف گورهای دسته جمعی پناهندگان کویتی در عراق، جنگ افغانستان، حضور در لیبی، مصاحبه با معمر قذافی، نمایشی از به اصطلاح درگیری در مصراته لیبی و در نهایت فاجعه سوریه یک کُلاژ سیاسی با تم ضد جنگ را در بطن یک ملودرام شکل دهد؛ در حالی که هیچ کدام از این جنگ ها در بستر خط داستانی سردرگم و گیج آرش عادل، نه به یک باورپذیری می رسند، نه به یک پرداخت جغرافیایی و درک دراماتیک؛ بلکه در کل تمام این قطعات بدون هیچ گونه اتصال داستان پردازانه ای، فقط در حد یک عکس یادگاری و پلات تک خطی باقی می ماند.
از همه بدتر تلاش نویسنده برای یک پرداخت روانشناسانه پیرامون تاثیرات و تبعات مخرب جنگ های مختلف بر شخصیت ماری کالوین است، به خصوص آن جا که سعی دارد (P.T.S.D) را در قالب چند اکت و فعل کوتاه مانند مصرف سیگار، بی خوابی، رفتارهای آناراشیک و نظایر آن به نمایش بگذارد، در صورتی که تمام این افعال کالوین که خود او هم در حد یک تیپ ساده است، بیشتر به شوخی می ماند. فاجعه اصلی به اصطلاح ملودرام زمانی است که داستان و به تبعش اثر در بستر همدردی کالوین با بازماندگان جنگ، نمایشی از سانتی مانتالیسم را به منظور دزدیدن احساسات مخاطب را ارائه کند.
به موازات این فیلمنامه بسیار نحیف و لاغر، کارگردانی نه چندان دلچسب متیو هاینامن هم به عنوان تکمیل کننده کار آرش عادل، یک اثر به شدت ضعیف را خلق می کند. چون علی رغم این که مخاطب در طول فیلم با لوکیشن‌ها مختلف، تعدد شخصیت و جغرافیای متنوع روبه رو است، اما این امتیاز بدون استفاده رها شده است. به عبارت دیگر اثر تلاشی برای فضا سازی ندارد. چرا که هاینامن هیچ گونه نبوغ اجرایی را در متن بصری به کار نبرده است و به نظر می رسد که کارگردان صرفاً و صرفاً سعی داشته است که روایت تصویری را به مخاطب نمایش دهد. این نکته به خودی خود ضعف کار به شمار نمی رود، مشکل زمانی است که فیلمنامه به شدت عقب مانده اثر سعی دارد که خود را پیچیده نشان می دهد. همین پارادوکس “یک جنگ خصوصی” را به یک فاجعه سینمایی بدل می کند.
موسیقی های بدون روح اسکات سیلیناس عملاً ارتباطی با اثر ندارد و به همین دلیل به عنوان اهرم نفوذ بر مخاطب عمل نمی کند. تدوین ها هم متناسب با یک اثر جنگی نیست و صرفاً به قطع پلان ها بسنده شده است. این مشکلات اثر در کنار بازی نسبتا قابل قبول رزاموند پایک ما را با فیلمی روبه رو می کند که بیش از یک بار ارزش دیدن ندارد.

فرامتن 
فیلم سینمایی یک جنگ خصوصی به نظر می آید بیش از آن که با متن سینمایی کار داشته باشد، خود را درگیر فرامتن و محتوا کرده است. حال این نگاه می تواند از لنز سیاسی نویسنده ایرانی اثر یعنی آرش عادل با اقتباسی از کتاب خاطرات ماری کالوین با همین نام  به وجود آمده باشد و یا این که از اساس نویسنده هیچ گونه شناختی از تفاوت کتاب، گزارش، خاطره نویسی با یک فیلمنامه و دراماتولوژی ندارد.

به هر حال با نگاهی به فرامتن سینمایی “یک جنگ خصوصی” به این واقعیت می رسیم که کل اثر از ابتدا تا اتنها یک مانیفست سیاسی علیه ارتش سوریه است. به بیان دیگر فیلم سعی دارد تمام جنگ ها و فجایعی که از سریلانکا تا عراق، لیبی و افغانستان به نمایش گذاشته است را در قبال فاجعه جنگ سوریه بسیار ناچیز قلمداد کند تا از بستر آن نهایت سبعیت در قبال مردم سوریه را از دل رفتارهای ارتش این کشور به نمایش بگذارد. حال با این نگاه سیاسی که کل اثر را در بر گرفته است مخاطب در پایان از خود می پرسد که آیا به واقع بدترین جنگی که تاکنون روی داده است، جنگ سوریه است؟! آیا بدترین جنایت ها در طول تاریخ بشریت را ارتش سوریه مرتکب شده است؟! فیلم فقط به دنبال پاسخ به این سوالات با یک سوگیری سیاسی است که با نمایشی از تکه های مستند جنگ ها، شخصیت ها و در نهایت بخشی از گفته های ماری کالوین واقعی، آن را به بیننده القا کند. در حالی که کل اثر یک مانیفست سیاسی و نمایشی از هیچ است.

عبدالرحمن فتح الهی، عضو تحریریه دیپلماسی ایرانی
————————-

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید