مجاهدین خلق فرقه بودند یا فرقه شدند؟

0
3177

اگر یادتان باشد مسعود رجوی  بعد از پیروزی انقلاب 1357 و هنگامیکه می خواست نشریه مجاهد برای اولین بار منتشر شود،  در نخستین سر مقاله آن که به قلم خودش بود،  نوشته بود که اگر صاحبان قلم و سلاح به چنین اتحاد و وصلتی ، یعنی جامعیت قلم در سلاح و بنیان سلاح در قلم، نپیوندند؛ پیوسته ناقص ؛ عقیم و نابارور می مانند. اما تاریخ برخلاف نظریه رهبر مجاهدین خلق نشان داد که اتفاقا!  کسانی که بخواهند که جامعیت ” قلم ” را در ” سلاح”  ببینند و آن را ابزاری بپندارند تا روح خشونت را در آن بدمند، تا کجا در ورطه خشونت و خیانت طی طریق خواهند کرد.از نظر رهبر سازمان مجاهدین خلق  خرد، دانش، آگاهی هدف نیستند تا در مورد آن روشنگری  شود، بلکه از نظر وی باید تا آنجا نوشت، گفت و آگاه کرد که به کار سلاح بیاید، تا جاییکه قلم بر سر سلاح می تواند بنویسد، و بدون تردید قلمی که بر سر سلاح است،و قدمی که همراه سلاح است فقط خون می نویسد و خون می ریزد. البته به نظر من لازم است یک نکته ای یادآوری شود . همانطور که می دانید که بسیاری از فرقه ها اساسا به ترور و خشونت دست نمی زنند ولی ” فرقه ” هستند، به همین دلیل هم اعتقاد دارم که اگر روزگاری در فرض محال رجوی و مجاهدین خلق از تروریسم و خشونت و مبارزه مسلحانه فاصله بگیرند، البته هم در اندیشه و هم فیزیکی، در آن صورت می توان حدس زد که به مرور از ویژگی های فرقه گرایانه فاصله خواهد گرفت. شاید این عقیده من مورد قبول همه کارشناسان امور فرقه ها و بطور خاص فرقه مجاهدین نباشد، ولی به نظر من رجوی و مجاهدین خلق به دلیل اعتقاد و عمل به مبارزه مسلحانه، خشونت و تروریسم روی به ساختار فرقه گرایانه آورده اند ، بعد ها هم در یک فرض محال در صورت نفی عملی مبارزه مسلحانه ، خشونت و ترور از قالب و ساختار فرقه گرایانه بتدریج خارج خواهد شد، به ویژه هم اکنون که در آلبانی ساکن شده اند. البته تا زمانی که رجوی زنده هست، که هم اکنون هست ، فرقه مجاهدین خلق به خشونت و ترور باور خواهد داشت و طبعا این ساختار فرقه گرایانه را حفظ خواهد کرد.

مجاهدین خلق فرقه بودند یا فرقه شدند؟

ایران قلم ـ 08.03.2022

مجاهدین خلق فرقه بودند یا فرقه شدند؟

محمد حسین سبحانی:

به نظر من سازمان مجاهدین خلق گروهی است که در حال حاضر با دو ویژگی خشونت طلبی و فرقه گرایانه شناخته می شود که البته وزن و اهمیت ویژگی  خشونت طلبی و اعتقاد به روشهای مسلحانه و تروریستی  بر وزن فرقه گرایانه آن می چربد، یا به تعبیری اساسا اتحاذ استراتژی مبارزه مسلحانه توسط مجاهدین خلق ، موجب شده است ساختار این سازمان به سمت فرقه گرایی پیش برود. برای اینکه این موضوع خوب فهم شود، من مثالی را می زنم.

فرض کنید در دهه  60 خورشیدی که سازمان مجاهدین خلق به جای استراتژی مبارزه مسلحانه ، روش های دیگری را در مبارزه با جمهوری اسلامی حتی با هدف سرنگونی آن دنبال می کرد، اما غیر مسلحانه. در آن صورت آیا سازمان مجاهدین به نقطه فعلی می رسید و ساختار فرقه گرایانه پیدا می کرد؟

پاسخ من منفی است. یعنی ساختار فرقه گرایانه ، کیش شخصیت ، رهبری ایدئولوژیک، طلاق های اجباری ، ممنوعیت ازدواج ، روش های مغزشویی و تفتیش عقیده در نشست های تشکیلاتی ” دیگ ” و ” غسل ” و موارد دیگر به نظر من با این شدت شکل نمی گرفت یا چنین ابعادی پیدا نمی کرد. نخستین انتقاد جدی من به مسعود رجوی و سازمان مجاهدین خلق اتخاذ استراتژی مسلحانه و خشونت طلبانه توسط این سازمان بوده است ، چون اعتقاد دارم این ریشه و دلیل اساسی شکل گیری ساختار فرقه گرایانه در سازمان مجاهدین و وضعیت فعلی این سامان می باشد. مسعود رجوی همه چیز را از مگسک  سلاح می بیند  و برای روغن کاری و راه انداختن مبارزه مسلحانه دست به هر کاری می زند و هر مبارزه و حرکت اجتماعی را بدون ” بکارگیری سلاح ” عقیم می داند.

اگر یادتان باشد مسعود رجوی  بعد از پیروزی انقلاب 1357 و هنگامیکه می خواست نشریه مجاهد برای اولین بار منتشر شود،  در نخستین سر مقاله آن که به قلم خودش بود،  نوشته بود که اگر صاحبان قلم و سلاح به چنین اتحاد و وصلتی ، یعنی جامعیت قلم در سلاح و بنیان سلاح در قلم، نپیوندند؛ پیوسته ناقص ؛ عقیم و نابارور می مانند. اما تاریخ برخلاف نظریه رهبر مجاهدین خلق نشان داد که اتفاقا!  کسانی که بخواهند که جامعیت ” قلم ” را در ” سلاح”  ببینند و آن را ابزاری بپندارند تا روح خشونت را در آن بدمند، تا کجا در ورطه خشونت و خیانت طی طریق خواهند کرد.از نظر رهبر سازمان مجاهدین خلق  خرد، دانش، آگاهی هدف نیستند تا در مورد آن روشنگری  شود، بلکه از نظر وی باید تا آنجا نوشت، گفت و آگاه کرد که به کار سلاح بیاید، تا جاییکه قلم بر سر سلاح می تواند بنویسد، و بدون تردید قلمی که بر سر سلاح است،و قدمی که همراه سلاح است فقط خون می نویسد و خون می ریزد.

از این نگاه و اندیشه بدون تردید چیزی جز خشونت و ترور بیرون نمی آید، از خشونت و ترور هم چیزی جز ساختار فرقه گرایانه زاییده نمی شود. یعنی از نظر من هر گروه و سازمانی که مبارزه خشونت طلبانه و تروریستی را روش رسیدن به هدف خود بداند، فرقه گرایی از آن متولد خواهد شد و طبعا روش های فرقه گرایانه و مغز شویی هم بدنبال آن خواهد آمد. حال ممکن است غلظت فرقه گرایی در آن متفاوت باشد، طبعا اگر آن گروه باورهای مذهبی هم داشته باشد با کمیت و کیفیت و سرعت بیشتری به فرقه گرایی خواهد رسید.

البته به نظر من لازم است یک نکته ای یادآوری شود . همانطور که می دانید که بسیاری از فرقه ها اساسا به ترور و خشونت دست نمی زنند ولی ” فرقه ” هستند، به همین دلیل هم اعتقاد دارم که اگر روزگاری در فرض محال رجوی و مجاهدین خلق از تروریسم و خشونت و مبارزه مسلحانه فاصله بگیرند، البته هم در اندیشه و هم فیزیکی، در آن صورت می توان حدس زد که به مرور از ویژگی های فرقه گرایانه فاصله خواهد گرفت. شاید این عقیده من مورد قبول همه کارشناسان امور فرقه ها و بطور خاص فرقه مجاهدین نباشد، ولی به نظر من رجوی و مجاهدین خلق به دلیل اعتقاد و عمل به مبارزه مسلحانه، خشونت و تروریسم روی به ساختار فرقه گرایانه آورده اند ، بعد ها هم در یک فرض محال در صورت نفی عملی مبارزه مسلحانه ، خشونت و ترور از قالب و ساختار فرقه گرایانه بتدریج خارج خواهد شد، به ویژه هم اکنون که در آلبانی ساکن شده اند. البته تا زمانی که رجوی زنده هست، که هم اکنون هست ، فرقه مجاهدین خلق به خشونت و ترور باور خواهد داشت و طبعا این ساختار فرقه گرایانه را حفظ خواهد کرد.

البته خوب است که یادآوری کنم که به نظر من این موضوع تنها در مورد فرقه مجاهدین صادق نیست، بلکه بدون تردید هر گروه تروریستی بتدریج به سمت فرقه گرایی خواهد رفت، ولی حالت عکس آن وجود ندارد و همانطور که در بالا اشاره کردم ، فرقه ها همه الزاما به خشونت و ترور دست نمی زنند، بلکه بسیاری فرقه ها وجود دارند که در عین حال که ” فرقه ” هستند، اما صلح طلب و اهل مدارا هستند.

در مورد بخشی از سوال شما هم باید یادآوری کنم  که به نظر من اطلاق ” فرقه ” به سازمان مجاهدین خلق جهت تحقیر ان نیست و من با این رویکرد به آن نگاه نمی کنم یا نامگذاری ” فرقه ” برای مجاهدین خلق یک میزان سنجش برای خیانت های این سازمان نیست ، چون با اطلاق فرقه به سازمان مجاهدین، حتی ممکن است بار خیانت های وی سبک  شود، چرا که فرقه هایی هم وجود دارند که بار مثبت دارند.

نکته دیگر اینکه به نظر من فرقه مجاهدین خلق یک ویژگی و تفاوت دیگری نیز دارد که ما باید حتما به آن نیز توجه کنیم و آن داشتن روحیه پراگماتیستی یا به عبارت روشن تر ویژگی  فرصت طلبی و لاقید بودن در رهبری این سازمان هست.

البته از نظر من ” پراگماتیست ” هم می تواند وجه مثبت و هم وجه منفی داشته باشد. می دانید که سیاست­مداران «پراگماتیست» به کسانی اطلاق میشود که مصلحت روز را بر اعتقادات خود مقدم میشمارند و به عبارت دیگر برای پیشرفت مقاصد خود به سمت قدرت یا ماندن بر مسند قدرت، انعطاف نشان می­دهند. به همین سیاق رجوی به قوانین خود ساخته در فرقه پایبندی یا اعتقاد عمیق مشابه با رهبران فرقه های کلاسیک را ندارد و اگر لازم ببیند و ” قدرت ” به او چشمک بزند، قوانین همگانی فرقه می تواند برای عده ای یا دوره ای همیشه حذف شود. مثلا شما می بینید که نیروهای سازمان در اروپا آزادی عمل بیشتری نسبت به نیروهای اسیر در لیبرتی دارند یا قوانین و ضوابط فرقه گرایانه نیروهای سازمان در اروپا به شدت و جدیتی که  در لیبرتی یا اشرف نیرو کنترل می شود، نمی باشد. شاخص این بحث این است که شما می توانید تعداد افراد جداشده در اشرف و لیبرتی را با تعداد جداشدگان در اروپا مقایسه کنید،  می بیند که در اشرف و لیبرتی جدایی و رهایی از فرقه مجاهدین بیشتر بوده است و به نظر من یک دلیل آن پاره شدن تور فرقه گرایی و کاهش فشار حداکثر به نیرو توسط رهبری مجاهدین خلق در اروپا بوده است که مانع جدایی کامل از فرقه مجاهدین شده است. در مورد سوال شما می شود بحث های بیشتری را مطرح کرد که اگر اجازه بدهید فعلا به همین بسنده کنیم.

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید