زمان با کندی می گذشت یکدفعه تعدادی افسر با سربازان مسلح از ساختمان بیرون امدند .تعدادی به سمت ما که داخل اتوبوس نشسته بودیم در حال آمدن بودند وتعدادی دیگر به سمت ساختمانی های که اطراف آن سیاج وسیم خاردار کشیده شده بود می دویدند. در اتوبوس باز شد وچند افسر وچندین سرباز مسلح درب اتوبوس ایستادند ویک افسر که یک لیست در دست داشت اسامی رایک به یک می خواند ونفرات پیاده می شدند وبه سمت درب ورودی سیاج که تا آنجا نفر چیده شده بود با کابل هدایت می شدند.نفراتیکه در داخل اتوبوس اتوبوس نشسته بودند همه نظاره گر این بودیم که چه سر نوشتی در انتظاراست چون فاصله با داخل سیاج دور بود نمی شد به راحتی دید که انجا چه اتفاقی دارد می افتد .تا اینکه نوبت به من رسید واسم من را خواندند از اتوبوس که پیاده شدم اولین استقبال با چند ضربه کابل ضخیم برق شروع شد. حدود بیست متری با درب اصلی راه افتادیم در همین فاصله نگهبانان مسلح یک چیزهای می گفتند وما عبور می کردیم از لحن آنها متوجه می شدم که فحش می دهند .وارد درب سیاج شدیم اطراف دو طرف ورودی سربازان با کابل منتظر بودند .واین درحالی بود که اکثر نفرات حتی زیر پیراهن هم به تن نداشتند.نفرات را تک به بک می بردند تا استقبال بخوبی انجام شود.من که وارد تونل شدم از هردو سمت مورد استقبال گرمی قرار گرفتم فقط تنها کاری که می شد بکنم این بود که سروصورتم را با دست بپوشانم تا لااقل چشم وصورتم صدمه نبیند. البته با همه نفرات همین کارشد فرقی بین جوان و پیر نبود.بعد ازپذیرایی اولیه وارد محوطه اردوگاه شدیم.در قسمت سمت راست یک ساختمان دوطبقه که به زبان عربی نوشته بود قاطع 3(به فارسی خودمان بلوک3)ودر سمت چپ بلوک 1و2 بود همه ما را که حدود 30 نفربودیم یه خط کرند وبه سمت قاطع سه بردند …
برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند، خاطرات غلامعلی میرزایی ـ قسمت نهم
غلامعلی میرزایی، تیرانا ـ سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ـ ایران آزادی ـ 25.09.2019
ادامه خاطرات قسمت نهم.
بعد از چند روز در وزارت دفاع روز 18 مهرماه 1359 بک اتوبوس آمد جلوی همان در اتاقی که بودیم ما را سوار کردند .بعد از عبوراز شهر به بیابانهای خاکی رسیدیم که معلوم نیود مقصد کجاست از شهر بغداد که عبور کردیم به بیابانهای شنزار وبی وآب وعلف با سرعت خودرو در مقابلمان عبور می کرد و همه در یک اضطراب ونگرانی وسکوت کامل که مقصد کجاست بعد ازحدورد یک ساعت به شهری رسیدیم که با نوشته عربی که بر آن حک شده بود به شهر فلوجه خوش امدید فکر کردیم خوب است داخل شهر هستیم ولی اتوبوس از شهر عبور کرد و دوباره با همان صحنه های بیابان مواجه شدیم مسافتی را خودرو طی کرد به شهری دیگر رسیدیم بنام حبانیه باز هم خیال بافی در ذهن که همین جاست ولی مسیر نا معلوم ادامه داشت تا به شهری دیگررسیدیم بنام رمادیه و با یک تابلو فرعی اگر اشتباه نکنم بنام الانبارکه ما را به سمت الانبار بردند که مسیراتوبانی به سمت کشور اردن را نشان می داد. بعد از مسافتی اتوبوس به یک مکان فرعی پیچید وحدود نیم ساعتی در این مسیر بودیم که متوحه ساختمانهای نظامی شدم البته همه با یک شکل ساخته شده که اطراف همه را سیم خاردار زده بودند .در حین عبور می گفتم همین یکی است ولی خودروادامه داد تا در نهایت در یک فرعی دیگر که خیابان اسفالت با عرض کوچک که سمت راست آن یک پادگان بود با حصار سیم خارداروسمت چپ آن ساختمانهای با اتاقهای کوچکتر متوقف شد.
افسران وسربازان مسلح پیاده شدند تعدادی به سمت ساختمانهای کوچک که بعدها معلوم شد اتاقهای افسران اردوگاه وسربازان بوده رفتند وتعدادی اطراف خودرو نگهبانی می دادند.
زمان با کندی می گذشت یکدفعه تعدادی افسر با سربازان مسلح از ساختمان بیرون امدند .تعدادی به سمت ما که داخل اتوبوس نشسته بودیم در حال آمدن بودند وتعدادی دیگر به سمت ساختمانی های که اطراف آن سیاج وسیم خاردار کشیده شده بود می دویدند.
در اتوبوس باز شد وچند افسر وچندین سرباز مسلح درب اتوبوس ایستادند ویک افسر که یک لیست در دست داشت اسامی رایک به یک می خواند ونفرات پیاده می شدند وبه سمت درب ورودی سیاج که تا آنجا نفر چیده شده بود با کابل هدایت می شدند.نفراتیکه در داخل اتوبوس اتوبوس نشسته بودند همه نظاره گر این بودیم که چه سر نوشتی در انتظاراست چون فاصله با داخل سیاج دور بود نمی شد به راحتی دید که انجا چه اتفاقی دارد می افتد .تا اینکه نوبت به من رسید واسم من را خواندند از اتوبوس که پیاده شدم اولین استقبال با چند ضربه کابل ضخیم برق شروع شد.
حدود بیست متری با درب اصلی راه افتادیم در همین فاصله نگهبانان مسلح یک چیزهای می گفتند وما عبور می کردیم از لحن آنها متوجه می شدم که فحش می دهند .وارد درب سیاج شدیم اطراف دو طرف ورودی سربازان با کابل منتظر بودند .واین درحالی بود که اکثر نفرات حتی زیر پیراهن هم به تن نداشتند.نفرات را تک به بک می بردند تا استقبال بخوبی انجام شود.من که وارد تونل شدم از هردو سمت مورد استقبال گرمی قرار گرفتم فقط تنها کاری که می شد بکنم این بود که سروصورتم را با دست بپوشانم تا لااقل چشم وصورتم صدمه نبیند.
البته با همه نفرات همین کارشد فرقی بین جوان و پیر نبود.بعد ازپذیرایی اولیه وارد محوطه اردوگاه شدیم.در قسمت سمت راست یک ساختمان دوطبقه که به زبان عربی نوشته بود قاطع 3(به فارسی خودمان بلوک3)ودر سمت چپ بلوک 1و2 بود همه ما را که حدود 30 نفربودیم یه خط کرند وبه سمت قاطع سه بردند.در پشت یک اتاق که بعدها معلوم شد بهداری است نگه داشتند پشت اتاق که به داخل اردوگاه بود یک پنجره با میل گرد وطوری کشیده شده بود که یک صندلی آنجا گذاشته شده بود ونفرات بایستی می رفتند روی صندلی چند دقیقه می نشتتد وسپس آنها را با یک سرباز مسلح به بلوکهای مختلف می بردند.نوبت من شد روی صندلی نشستم وبداخل پنجره که طوری داشت نگاه کردم دیدم چنر نفر در داخل هستند که افراد را شناسایی می کنند .با وجودی که تاریک بود معلوم بود عراقی نیستندوفت من هم تمام شد ومن را به سمت یک بلوک بردند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دسته: انتخاب سردبیر
محمد عظیم میش مست: بالاترین خطر برای فرقه مجاهدین در آلبانی شعله کشیدن عشق و عاطفه است
بعد ازتحمل محدودیت ها محرمیت ها وفشارهای روحی وروانی بیشمار نوبت اعزام من به کشور آلبانی فرا رسید. فکر کنم یک اکیپ پنجاه نفره بودیم چندین بار توجیه شدیم مسولین […]
غلامعلی میرزایی: به بهانه کار در اروپا ولی اسارت در عراق و قلعه اشرف
البته رجوی ، سرکرده فرقه مجاهدین خلق ازاین بحث چند هدف را پیش می خواست ببرد . یک اینکه رقابت و چشم وهم چشی بین نفرات بیندازد وهمه را چند […]
رحمان محمدیان: رجوی و فرقه مجاهدین خلق در آلبانی بازهم بور شدند
بیاد دارم وقتی که قبل از بسته شدن رمسا و خدمات کمیساریا به جدا شدگان با کارمندان کمیساریا دیدار و به کارشان اعترض می کردیم، رک و روشن بمن گفتند […]
غلامعلی میرزایی: دریافت اجازه کار در آلبانی – تلاش بی وقفه اعضای جدا شده از فرقه مجاهدین خلق جواب داد
به وزارت کشور هم مراحعه کردیم اصلا نمی پذیرفت که ملاقات کند وحرف ماها را بشنود.تا اینکه حدود سه ماه پیش کمیساریا که یک ارگان بی طرف باید باشد در […]
عظیم میش مست: شکست خفتبار برای رجوی ، دولت آلبانی بر خلاف تمایل رجوی به اعضای جداشده در آلبانی اجازه کار داد
تحت تاثیراقدامات وفشارهای فرقه مجاهدین خلق ، دولت آلبانی ازهرگونه کمکی به جداشدگان خودداری میکرد به این امید که جداشدگان را نا امید وتحت فشارواداربه ترک آلبانی کند چراکه این […]
گفتگوی محمد حسین سبحانی با حسن حیرانی از اعضای جداشده از مجاهدین خلق در آلبانی
فکرکنم شما یکی ازنکات خیلی مهمی را که بعد ازجدایی ازسازمان مجاهدین اعلام کردید و در مورد آن افشاگری کردید یک روشی بوده که درسازمان مجاهدین خلق بوده و آن […]
مالک بیت مشعل : سوالی از فرقه مجاهدین که هنوز جواب نگرفته ام
یک روز در دریاچه ی نور اشرف بودیم که تعطیلات عید بود و وقتی افراد مقر های مختلف می آمدند طوری محل استقرار را برنامه ریزی می کردند که حتی […]
غلامعلی میرزایی : خانواده پاشنه آشیل فرقه مجاهدین خلق ـ آیا گذشت زمان ماهیت فرقه رجوی را تعغیر می دهد؟
بعد که به مقر آمدم گفتند آماده شو برای مصاحبه که فردا جواب همین اسامی که می گویی خوانده شده را بدهی .گفتم با بحال جلو دوربین صحبت نکردم ونمی […]
پرویز حیدرزاده: یگان سایبری فرقه مجاهدین خلق در آلبانى
دستور مریم رجوى به سران تشکیلات براى تبلیغات دروغین و شیطان سازى و سیاه نمایى از وضعیت ایران واینکه اربابش قصد حمله دارد و بلاطبع بالا بردن جنبه تبلیغى مثبت […]
حسن شهباز:از پیوستگی تا جدایی از مجاهدین خلق در آلبانی ـ قسمت 7 – زندان اختیار و آگاهى
بدین گونه بود که ما بعد از مدتی دریافتیم که همه این فعالیتها تحت عنوان کار اجتماعی چیزی نبود جز خوش خدمتی سران فرقه به نیروهای ایالات متحده که بعداز […]
حسن حیرانی : گزارشی از وضعیت اعضای نجات یافته از فرقه مجاهدین خلق در آلبانی
خلاصه ما رفتیم کمیساریا و هرچه گفتند از جایمان تکان نخوردیم تا رئیس که یک خانم بود با معاونش اومدند، همه موضوعات رو گفتیم و ازجمله اینکه آقای سوکل شیدی گفته […]
هاجری: بعد از گذشت 40 سال ، هنوز دیدگاه ارتجاعی فرقه مجاهدین خش برنمیدارد
از جمله کارهایی که فرقه برای در بند نگه داشتن افراد میکرد و میکند بدور بودن آنها از پیشرفت و تکنولوژی است این در دیدگاه رجوی و ایدئولوژی عقب افتاده […]