تا اینکه کار به جایی رسید کسانیکه معترض بودند ودر دید جشنهایی عروسی و حتی استخر بودند انها را ازاین مقربه جایی دیگر منتقل کردند یعنی به اپارتمانهایی بردند که از درون روزنامه زده بودن و با دنیای بیرون قطع بودند.
کاربه اینجا ختم نشد ونفرات پافشاری میکردند که با دنیای بیرون خودشان ارتباط داشته باشند و چند روز بعد دورتادور ما را با فنس و توری هایی سبز رنگ پوشانده بودند و مقر ما به یک زندان تبدیل شده بود.
سوالی که برای من پیش امده بوداین بود که چرا واهمه دارند و چرا ترس در وجود رهبری سازمان مجاهدین است؟
مگر با دیدن یک عروسی چه اتفاقی میتواند بیافته برای ما؟
یادم میاد این معضل طوری شده بود که حتی حبیبه و ژیلا دیهیم و خود صدیقه حسینی برای ما نشست گذاشتند و گفتند که دیدن این مناظر باعث میشه شما ازمبارزه و انقلاب خواهرمریم فاصله بگیرید و زنده شدن خاطرات برای ما خطر ناک است…
چرا انقلاب مریم ( رجوی )با دیدن یک جشن عروسی سوراخ سوراخ می شود
بهمن اعظمی ، تیرانا ، آلبانیا ـ 02.04.2018
منبع : سایت نجات یافتگان در آلبانی
سلام سال نورا به همه شماتبریک عرض میکنم وامیددارم سال خوبی داشته باشید.
من بهمن اعظمی هستم که به مدت 27 سال درسازمان تروریستی مریم رجوی بودم ومیخواهم دراین مقاله گوشه ای ازترس وهراس مسولین سازمان مجاهدین را برای شما بازگو کنم.
الان به مدت 7 ماهی میشه که ازسازمان فرار کردم و خود را به کمیساریا رساندم و پا در دنیای ازاد گذاشتم ولی خاطره ای دارم از زمانی که در مقرات سازمان و در تشکیلات پر تناقض آنها را برای شما بازگو کنم.
یادم میاد در یکی از مقر های سازمان بعنوان رشید واقع درمنظقه ای به نام توفین بودم و یک روز با دوستانم به گردش رفته بودیم که البته با ضوابط خاص فرقه بود و میبایستی درمحل هایی که انها گفته بودند تردد میکردیم با دوستان خودم به محلی نزدیک شدیم که عروسی بود و برای من و دیگر دوستانم تازگی داشت چون 27 سال عروسی و جشن و پا یکوبی ندیده بودم ولی انچه برای من زننده بود تنظیم رابطه یکی ازمسولین سازمان به نام جلال فراش بود.
یادم میاد جلال فراش بدو بدو امد سمت ما و داد وبیداد کرد که نگاه نکنید به عروسی و انقلاب شما سوراخ میشه و این مراسم مال بورژوازی است و شما انقلاب کرده اید و انجا بود که به جلال گفتم چرا تذکر میدی تو مراقب انقلاب خودت باش و کار به اینجا تمام نشد وشب برای همه ما نشست گذاشت و همان داد و فریاد های خودشان که نباید به عروسی نگاه کنیم ویادم میاد که فردای انروز تعدادی درخت خریدند و با گلدانهایی سنگی بزرگ اوردن جلوی مقر ما تا جلوی دید ما را بگیرند و اینطوری میخواستن مارا ازدنیای ازاد و انچه پیرامون ما میگذره قطع کنند
یادم میاد دراطراف مقر ما استخرهایی زیادی بود ووقتی تردد میکردی جلال هراسیمه میامد جلو ومیگفت نباید به استخر نگاه کنیم
کلا درسازمان مجاهدین نگاه کردن به عروسی واستخر و انچه بویی اززندگی باشه جرم محسوب میشه و به خاطر دارم که نفراتی که سالیان سال با سازمان بودند به جلال میگفتند که چرا ما را محصور کردید ونفرات داخل تشکیلات فاسد رجوی معترض بودند تا اینکه کار به جایی رسید کسانیکه معترض بودند ودر دید جشنهایی عروسی و حتی استخر بودند انها را ازاین مقربه جایی دیگر منتقل کردند یعنی به اپارتمانهایی بردند که از درون روزنامه زده بودن و با دنیای بیرون قطع بودند.
کاربه اینجا ختم نشد ونفرات پافشاری میکردند که با دنیای بیرون خودشان ارتباط داشته باشند و چند روز بعد دورتادور ما را با فنس و توری هایی سبز رنگ پوشانده بودند و مقر ما تبدیل شده بود به یک زندان
سوالی که برای من پیش امده بوداین بود که چرا واهمه دارند و چرا ترس در وجود رهبری سازمان مجاهدین است؟
مگر با دیدن یک عروسی چه اتفاقی میتواند بیافته برای ما؟
یادم میاد این معضل طوری شده بود که حتی حبیبه و ژیلا دیهیم و خود صدیقه حسینی برای ما نشست گذاشتند و گفتند که دیدن این مناظر باعث میشه شما ازمبارزه و انقلاب خواهرمریم فاصله بگیرید و زنده شدن خاطرات برای ما خطر ناک است.
درسازمان مجاهدین 30 سال روی ما کارکردند تا تمامی عواطف انسانی وکوچکترین لحظات زندگی وز نده بودن مرز سرخ بود و میبایست بعنوان یک رباط درخدمت مسعودرجوی میبودیم همان مسعودرجوی که زنان همرزمان خودش را به بستر خودش میبرد.
البته برای سران فرقه ومریم رجوی چیزی بعنوان زندگی مشکل افرین نبود ولی برای زیر دستان حرام بود و نبایستی کوچکترین اشعه ای ساطع میشه که ما زنده هستیم.
انجا درک کردم که افکار سازمان قرون وسطی است وعملکرد انها نشان میداد که انجه ازگذشته وسالیان سال دردرونم بود وبرای من مهم بود پشیزی ارزش نداره ودرذهنم فروریخت.
یک عروسی ودیدن شنا کردن نفرات دراستخر باعث سوراخ شدن انقلاب مریم رجوی شد واین اگاهی را به من داد که انتخابی دیگر داشته باشم وروزها بود که با خودم می اندیشیدم که درنهایت باعث شد که تصمیم بگیرم وازسازمان قرون وسطی مریم رجوی رهایی پیدا کنم.
برای شما شاید درک این موضوع ومسایل غیر باور باشه ولی برای ما وامثال من بازگوکردن این خاطره دینایی درد داره.
بهمن اعظمی
البانیا __ تیرانا
/////////////////////////////////