ادوارد ترمادو : نامه ای به دوست عزیزم که در اسارت رجوی است

0
411

نامه ای به دوست عزیزم که در اسارت رجوی است

 ادوارد ترمادو، وبلاگ ترمادو، سوم آوریل ۲۰۱۸:… فکر میکنم آنروزی که به دلیل در افتادن با علی رحمتی و دارو دسته اش کتک مفصلی خوردیم را به خاطر داری، نمی دانم شاید هم فشار اردوگاه رجوی نوار خاطراتت را مختل کرده، کتک را خوردیم اما زیر بار حرف زور رحمتی و عراقی ها نرفتیم، اما به هر حال فکر می کنم دوران اسارت در اردوگاه رمادیه یا موصل با تمام سختی ها و با تمام کمبود ها … 

یادی از منفور مسعود رجوی. جوار میهن و بر افروختن آتش ها بر کوهستان ها چه شد؟

لینک به منبع

نامه ای به دوست عزیزم که در اسارت رجوی است،

وبلاگ ادوارد
۰۳/۰۴/۲۰۱۸

دوست عزیزم نعمت نظری سلام، نمی دانم از کجا و چگونه شروع کنم، اما فکر می کنم اگر به گذشته برگردم شاید بتوانم با یاد آوری خاطرات دوران اسارت در اردوگاه اسیران جنگی درعراق و دورانی که با هم در اردوگاه رمادیه بسر می بریم احساساتم را برایت بیان کنم، حتمآ به خاطر داری آن روزهایی را که در اردوگاه رمادیه کنار هم با دیگر دوستان با تمام سختی های اسارت و با تمام محدویت های عاطفی و غیره سعی داشتیم بخندیم و خوش باشیم تا بر اسارت و غربت و دوری از عزیزانمان غلبه کنیم و نگذاریم قفس و سیم خاردار بر ما پیروز شود؟ حتی زمانی هم که از عراقی ها کتک می خوردیم تلاش میکردیم سوزش کابل را با خنده و شوخی درمان کنیم، ما با هم دوستان خوبی بودیم و من در خیالاتم به این فکر می کردم که اگر اردوگاهی در کار نبود و ما در محیطی آزاد به هم برمی خوردیم حتمآ در تمام پیچ و خم زندگی کمک کار یکدیگر می شدیم،چونان دو برادر تا آخر، فکر میکنم آنروزی که به دلیل در افتادن با علی رحمتی و دارو دسته اش کتک مفصلی خوردیم را به خاطر داری، نمی دانم شاید هم فشار اردوگاه رجوی نوار خاطراتت را مختل کرده، کتک را خوردیم اما زیر بار حرف زور رحمتی و عراقی ها نرفتیم، اما به هر حال فکر می کنم دوران اسارت در اردوگاه رمادیه یا موصل با تمام سختی ها و با تمام کمبود ها، چه کمبود عاطفی و چه نبود آزادی و در فقس ماندن برای همه ما از دورانی که در تشکیلات رجوی گرفتار شدیم بهتر بود،چرا؟ چونکه همان خنده ها که در دوران اسارت مرحم درد کابل عراقی ها بود در تشکیلات رجوی از لبانمان گریخت و رفت، چونکه در دوران اسارت از عراقی ها به غیر از کتک و توهین و ناسزا و فشار انتظار دیگری نداشتیم ، اما در اردوگاه رجوی و در تشکیلاتی که شعار آزادی مردم ایران را سر می داد چی؟ آیا وقتی که از اسارت عراقی ها به اسارت دوم در اردوگاه اشرف رفتیم توقع داشتیم که فشار چند برابر بعلاوه فشار روحی را هم تحمل کنیم؟ فشار نشست های تحمیلی انقلاب دروغین، توهین هایی که حتی عراقی ها هم نسبت به اسیران ایرانی در دوران نه سال اسارت روا نکرده بودند اما در تشکیلات رجوی نثارمان می شد؟ دروغ های رجوی را چی؟ آیا فکر این را می کردیم که ارتش رجوی در خدمت صدام جنایتکار باشد؟ اصلآ به فکرمان خطور کرده بود که روزی ارتش رجوی برای حمایت از اربابش صدام دیکتاتور دست به کشتار کرد های بیچاره عراقی بزند؟ خودت که شاهد این جنایت ها بودی.

نعمت عزیز،چرا ناگهان به یاد تو افتادم نمی دانم اما روی مبل خانه نشسته و مشغول تماشای درس خواندن بچه هایم بودم ناگهان دوران اسارت و دوران سیاه تشکیلات رجوی را به خاطر آوردم، با خودم گفتم اگر حماقت می کردم و درون اردوگاه رجوی می ماندم الان این گل های خوشگل و نعمت های خدا را نداشتم، همین کلمه تو را به افکارم کشاند و با خودم گفتم اگر نعمت و نعمت ها هم از این تشکیلات اهریمنی با ذره ای اراده پا به دنیای آزاد می گذاشتند امروز مثل من امیدشان به دسته های گلی بود که در کنارشان برایشان بهشت می افردیدند و آدمی را به ادامه و تلاش برای آینده امیدوار می کنند.

نعمت عزیز دوست خوبم، من اکنون دارای دو دختر و یک پسر هستم و همین ها امید من به آینده و اینکه بتوانم فرزندان شایسته ای به جامعه تحویل بدهم هستند، من باشناختی که از تو دارم می دانم که ماندنت در درون تشکیلاتی که هیچ سنخیتی با تو ندارد همراه با فشار روحی و روانی که بر خودت شاید حتی با رودربایستی تحمیل کرده ای بوده، تو را مثل خودم می شناسم تو و من کسانی نیستیم که زیر بار زور آنچه را که رجوی ها تحمیل می کنند بپذیریم، مگر در برابر کتک های عراقی ها سر خم کردیم؟ چرا با خودت در خلوتگاه خویش به فردا و زندگی آزاد فکر نمی کنی؟ از عمر ماها هر چقدر هم که مانده باشد باز هم زندگی در دنیای آزاد منتظر تک تک شماهاست.

نعمت عزیز، اگر تنها چند دقیقه در خلوت خودت باشی و به عملکرد و مزخرفات چندین ساله مجاهدین فکر کنی متوجه خواهی شد که مجاهدین بار زیادی را به تمام شماها با حقه بازی تحمیل کرده اند که جوانی و عمر شما را برای هیچ و پوچ تنها برای منافع خود و تنها برای به قدرت رسیدن به باد فنا داده اند، آنوقت می توانی با قاطعیت از جهنم دست ساز رجوی بکنی و در دنیای آزاد بدون ارباب تشکیلاتی زندگی تازه ای شروع کنی، همین کار را من ۱۷ سال پیش در قرارگاه علوی کردم و اکنون هم از زنگی خود در کنار خانواده ام راضی و شاکر هستم، همان خانواده ای که رجوی دشمن درجه یک آن است و شما را از داشتن آن شیطان وار محروم کرده،چرا؟ در عمق و درون خودت پاسخ را پیدا کن و زنگی تازه ای را برای خودت رقم بزن، من در کنارت خواهم بود.

//////////////////////

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید