مصاحبه با سعدالله سیفی نجات یافته از فرقه رجوی در آلبانی
بنیاد خانواده سحر، تیرانا، آلبانی، چهاردهم نوامبر ۲۰۱۷:… همیشه سر سرنگونی صحبت میشود و تمام بحث همین است که ما هنوز ارتش آزادی بخش هستیم و ارتش آزادی بخش استراتژی ماست اما در عمل به سیاست ترامپ و آمریکا و حمله نظامی به ایران برای سرنگونی دل بسته اند. می گویند که ما تنها آلترناتیو هستیم و اگر آمریکا به ایران حمله کند ما به ایران میرویم و قدرت را به دست می گیریم. با این وعده ها …
مصاحبه با سعدالله سیفی
نجات یافته از فرقه رجوی در آلبانی
بنیاد خانواده سحر یک مصاحبه اختصاصی با آقای سعدالله سیفی که جدیدا از فرقه رجوی فرار کرده و نجات یافته است بعمل آورده که خلاصه آن که ویراستاری گردیده است را در زیر ملاحظه می نمایید:
اسم من سعدالله سیفی است. متولد ۱۳۴۸ در کرمانشاه هستم. زمان ورودم به سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۷۱ می باشد. آن زمان فقری که حول و حوش خودم مشاهده می کردم و در دور و اطرافم بود مرا خیلی تحت فشار قرار میداد و لازم می دیدم که یک کاری بکنم.
بعد از عملیات فروغ جاویدان با مجاهدین خلق آشنا شدم و به رادیو صدای مجاهد گوش می دادم و تحت تاثیر تبلیغات آنها قرار گرفتم و باور کردم که آنان به دنبال آزادی و عدالت اجتماعی هستند. تصور کردم که شاید آمال و آرزوهایم در آنجا محقق بشود. به همین دلیل با دو نفر از دوستام از مرز عبور کرده و وارد خاک عراق شدیم و به سازمان مجاهدین خلق پیوستیم.
طی سالیانی که با این سازمان بودم به تدریج دیدم که بین حرف تا عمل آنها فاصله فاحشی وجود دارد. در یک مقطع ما را تحت عنوان نفوذی رژیم ایران بازداشت کردند و به زندان انداختند. آنجا با صحنه های فجیعی روبرو شدم که هرگز تصور آنرا نمی کردم. شش ماه در انفرادی بودم و شکنجه ها شدم و توهین ها و تهدیدها و تهمت ها شنیدم. مرا زیر فشار میگذاشتند تا به دروغ اعتراف کنم که از جانب رژیم ایران مأمور بوده ام. خیلی اتفاقات دیگر در درون فرقه افتاد که قصد دارم در مقالاتی برای سایت سحر همه آنها را افشا کنم. بالاخره در مهر ماه سال ۹۶، یعنی کمتر از یک ماه قبل توانستم در آلبانی از این فرقه نجات پیدا کنم.
روال معمول فرقه رجوی دادن وعده و وعید دروغ و فریب کاری است. آنچه که در عمل در خصوص افراد اجرا می شود برگزاری نشست های بسیار طولانی همراه با شکنجه های روحی است که همه را خسته و ناراضی کرده است. افراد را از زندگی در بیرون از فرقه به شدت ترسانده اند و به دلیل همین ترس از شرایط زندگی در بیرون کسی جرأت جداشدن ندارد. فرقه در ذهن همه طوری القاء کرده که فکر میکنند اگر بیرون بروند نمیتوانند زندگی خود را اداره کنند و لذا مجبورند به شرایطی که در درون فرقه حاکم است تن بدهند و همه فشارها را تحمل کنند. در حال حاضر خیلی از نفرات در برابر رفتن به اردوگاه جدید موسوم به اشرف در خارج از تیرانا مقاومت می کنند و حاضر به رفتن نیستند. همه افراد اشرف و لیبرتی را تجربه کرده اند و محیط دنیای آزاد را هم در تیرانا دیده اند و حاضر نیستند به بازداشتگاه و اردوگاه کار اجباری برگردند.
واقعیت موجود اینست که فرقه رجوی الان دارد مستمرا نیروهایش را از دست میدهد و تمام فکر و ذکر مسئولین فرقه تنها حفظ نیروهاست. این است که همه مسئولین برای این امر بسیج شده اند که نگذارند افراد بیرون بروند. کار اول و آخر مسئولین اینست که افرادی که احتمال جدا شدن دارند را شناسایی کنند و بعد در پروسه برخورد قرار دهند و با هر حیله ای که شده مانع از بیرون رفتن آنها بشوند.
وقتی من در درون فرقه بودم بطور متوسط ماهیانه سه الی چهارنفر بیرون می آمدند. فرقه تلاش می کرد که کسی از جداشدن آن ها مطلع نشود و به همین دلیل من جدا شدن برخی افراد را خبر نداشتم و بعدا در بیرون متوجه شدم. فرقه همه چیز را به افراد نمی گوید و البته تا میتواند دروغ هم می گوید.
منافع این فرقه در این است که نیروهایش را به هر قیمت نگاه دارد. مسئله بود و نبود فرقه است. وقتی این نیروها نباشند دیگر سازمان موضوعیت ندارد. با استثمار همین نیروها کارش را پیش میبرد و حتی تمامی هواداران در خارج از کشور بخاطر همین نیروها دور سازمان هستند. به لحاظ سیاسی نان نیروهایش را می خورد. اما این سرمایه ایست که دارد هر روز آب می رود.
پرسیدن این سؤال که مسعود رجوی کجاست و چه می کند در درون فرقه عبور از مرز سرخ است. صراحتا در داخل فرقه میگویند که به هیچ عنوان سر این موضوع صحبت نشود، وکسی هم جرات صحبت کردن ندارد. اما افراد به عناوین مختلف در نشست های مختلف میگویند که چرا رهبری دیگر با صدای خودش پیام نمیدهد.
همیشه سر سرنگونی صحبت میشود و تمام بحث همین است که ما هنوز ارتش آزادی بخش هستیم و ارتش آزادی بخش استراتژی ماست اما در عمل به سیاست ترامپ و آمریکا و حمله نظامی به ایران برای سرنگونی دل بسته اند. می گویند که ما تنها آلترناتیو هستیم و اگر آمریکا به ایران حمله کند ما به ایران میرویم و قدرت را به دست می گیریم. با این وعده ها نفرات را مشغول نگاه میدارند. البته خیلی ها این حرفها را به تمسخر میگیرند.
بطور واقعی تناقض اصلی چه در میان نفرات رده بالا و چه در میان نفرات رده پایین این سوال است که چطور دم از جامعه بی طبقه توحیدی و اسلام چپ مارکسیسم و مبارزه ضد سرمایه داری می زنید ولی در عمق همکاسه جنگ طلبان آمریکایی و سرمایه داران و امپریالیسم جهانخوار هستید و به همپالگی بودن با آنها افتخار می کنید.
در درون فرقه رجوی زنان را از مردان جدا کرده اند، جز تعداد محدودی از زنان که فرمانده مردان هستند. خبرها را سانسور می کنند و اگر خبری هم باشد سرپوش میگذارند و نمیگذارند درز کند. وقتی از فرقه بیرون آمدم تعدادی از زنان را دیدم و فهمیدم که زنان هم مثل مردان ناراضی هستند.
جدا شدگان به لحاظ روحی و آزادی که بدست آورده اند خیلی راضی هستند ولی به لحاظ مالی چون هنوز وابسته هستند تحت فشار می باشند و مجبورند همین الان هم که جدا شده اند تحت سیطره فرقه باشند. سران فرقه کاری می کنند که نجات یافتگان با هم متحد نباشند. فرقه تلاش می کند تا بین جداشدگان تفرقه بیندازد و کار خودش را پیش ببرد و حتی به بعضی ها اصلا پول نمیدهند. نمونه اش خود من که از ابتدا پول ندادند و نمی دهند و میگویند بخاطر اینکه با خانواده ام در تماس بوده ام. ارگانهای مسئول در اینجا هم به هیچ عنوان همکاری نمی کنند و میگویند بروید از سازمان مجاهدین خلق پول بگیرید. خوشبختانه کسانی بودند که کمک کنند و نگذارند که خواست سازمان عملی شود.
پیام من به دوستانم در داخل تشکیلات این است که تحت تاثیر تبلیغات دروغ فرقه رجوی قرار نگیرند و خودشان را از این زندان فرقه ساخته و فشارهای روانی خلاص کنند و دنیای آزاد بیرون را لمس نمایند تا بتوانند برای آینده خود تصمیم بگیرند و اجازه ندهند که همه چیز را سران فرقه دیکته کنند. نمونه اش خود من هستم که وقتی بالاخره بیرون آمدم متوجه شدم که هرچه به ما گفته اند کاملا دروغ بوده است و حتی یک کلمه از حرفهای آنها حقیقت ندارد. مشکلاتی هست ولی قابل حل است. مهم این است که آزاد باشی و برای سرنوشت و آینده ات خودت تصمیم بگیری. هیچ نعمتی جای آزادی را نمی گیرد.
***