فرازی از کتاب “خداوند اشرف از ظهور تا سقوط ” – قسمت اول

0
2244

مجاهدین خلق نیز هر که را که در خارج و یا از ایران پذیرش می کردند هرگز موضوع طلاق و اجباری بودن آن را به هواداران نمی گفتند. هرگز آن ها نمی دانستند اگر روزی وارد قرارگاه اشرف بشوند دیگر نمی توانند از آن خارج شوند و زنان نیز هرگز نمی دانستند وقتی وارد سازمان می شوند مورد تجاوز جنسی شخص رجوی قرار خواهند گرفت و رحم شان درآورده خواهد شد. آن ها هرگز از قوانین سخت درون تشکیلاتی فرقه و وابستگی شان به قدرت های منطقه ای و بین المللی حرفی به میان نمی آوردند و تنها زمانی که افراد  وارد قرارگاه اشرف می شدند، تازه بعد از مدتی می فهمیدند که بایستی وارد طلاق اجباری شوند و زن خود را طلاق دهند و . . . که در غیر این صورت با شکنجه های روحی و روانی و جسمی و زندان و غیره در تشکیلات مواجه خواهند شد و هرگز نخواهند توانست از این قرارگاه خارج شوند. داستان حسن صباح نیز درس هایی از تاریخ است و این که چگونه در هر عصر و دوره ای با برداشت های غلط از اسلام و مذهب، باب فرقه گرایی در گروه هایی که با هدف مبارزه شکل گرفته اند باز شده و مسیر آن عوض می شود و کار به زندان، شکنجه و کشتار اعضاء همان تشکیلاتی منجر می شود که روزی آن ها با صداقت تمام و برای مبارزه ای تمام عیار قدم در این راه گذاشته اند.

فرازی از کتاب “خداوند اشرف از ظهور تا سقوط” – قسمت اول

.کتاب مزبور توسط مؤسسه فرهنگی هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی در سال 1393 به چاپ رسید. چاپ اول این کتاب فروش خوبی داشت و چاپ دوم آن در دست اقدام است.

این کتاب با الهام از ساختار کلی کتاب معروف “فرقه ها در میان ما” اثر به جا مانده از خانم دکتر مارگارت تالر سنیگر فقید، روانشناس کلینیکی و استاد ممتاز وقت دانشگاه کالیفرنیا در برکلی آمریکا در کادر مناسبات فرقه ای حاکم بر تشکیلات مجاهدین خلق با ساختار فرقه ای آن نوشته شده است.

کتاب “فرقه ها در میان ما” در سال 1390  توسط مهندس ابراهیم خدابنده به فارسی ترجمه و توسط انتشارات دانشگاه اصفهان چاپ گردید.

آقای سید حجت سید اسماعیلی فارغ التحصیل رشته علوم سیاسی در مقطع کارشناسی است. وی که متولد 1339 و عضو پیشین شورای مرکزی سازمان مجاهدین خلق میباشد در سال 1357 با پیروزی انقلاب اسلامی به تشکیلات سازمان پیوست.

اعلام جنگ مسلحانه در سی خرداد سال 1360  و شکست سنگین مجاهدین خلق در این عرصه، راهی جز خروج از کشور بر رهبری و بدنه این گروه باقی نگذاشت.

آقای  سیداسماعیلی نیز در سال 1363 براساس خط سازمانی از کشور خارج و وارد ترکیه شد و در دانشگاه Yildiz  شهر استانبول در رشته مهندسی مکانیک مشغول به تحصیل گردید. یک سال بعد، به دستور سازمان ترک تحصیل نمود و در سال 1364 به همراه جمعی دیگر به کشور عراق انتقال یافت و پس از گذراندن آموزش های مقدماتی در قسمت حفاظت یکی از پایگاه های مرزی سازمان به نام «تدین» مشغول به کار شد.

در اوایل سال 1365 وارد واحدهای نظامی سازمان گردید و در زمستان سال 65 و با اخراج سازمان از مناطق تحت کنترل گروه های کُرد عراقی در استان سلیمانیه، به همراه سایر نیروهای سازمان به قرارگاه اشرف در نزدیکی شهر خالص منتقل و در پشتیبانی یکی از تیپ های رزمی ارتش آزادیبخش ملی سازماندهی گردید.

در  سال 1367 به تیپ 11، تحت فرماندهی حسین ربوبی  با نام مستعار فضلی منتقل و مسئولیت دفتر وی را عهده دار شد. آقای سید اسماعیلی در جریان عملیات فروغ جاویدان در سوم مرداد ماه 1367 جزء تیم حفاظت فرماندهی این تیپ بود.

بعد از شکست عملیات فروغ جاویدان و بازگشت نیروها به قرارگاه اشرف، به ستاد اطلاعات مرکزی سازمان در قرارگاه بدیع زادگان، مقر اختصاصی مسعود رجوی در شمال بغداد، انتقال یافت. پس از چند ماه برای انجام یک مأموریت سازمانی به کشور ترکیه رفت و پس از سه سال اقامت در این کشور مجدد به عراق بازگشت. در سال 1372 به اَمّان پایتخت اردن اعزام گردید.

آقای سید اسماعیلی به مدت 16 سال از عمر تشکیلاتی خود را در ستاد اطلاعات مرکزی و بخش  اطلاعات تعدادی از لشکرهای ارتش آزادیبخش ملی فرقه رجوی  گذراند.

وی در جریان حمله آمریکا به عراق که منجر به سقوط صدام حسین در فروردین سال 1382 گردید،  به عنوان افسر اطلاعات در ستاد صدیقه حسینی از اعضای ارشد شورای رهبری سازمان که فرماندهی عملیاتی قرارگاه علوی با دو لشکر سوم و یازدهم  را به عهده  داشت، فعالیت می کرد.

آقای سید اسماعیلی طی مدتی که در سازمان حضور داشت، از نزدیک شاهد انواع فشارهای روحی و روانی بر اعضای مجاهدین خلق و فعالیت های جاسوسی این گروه به نفع کشور عراق در زمان جنگ حکومت صدام حسین علیه ایران، نیروهای آمریکایی مستقر در خاک عراق بعد از سقوط صدام حسین، و برخی دیگر از کشورهای منطقه و غرب بوده است.

بدین ترتیب وی پس از 27 سال همکاری حرفه ای با  تشکیلات فرقه رجوی، با  پی بردن به مناسبات فرقه یی و ضد مردمی این گروه، مجاهدین خلق را ترک گفت و در اسفند سال 1383 از عفو عمومی داده شده استفاده کرده و به ایران بازگشت.

فراز اول از کتاب خداوند اشرف از ظهور تا سقوط

“مرکز اطلاعات فرقه ها” (Cult Information Centre) در انگلستان تعریفی از فرقه ارائه می دهد که کم و بیش منطبق با نظریات دیگر متخصصین، پزشکان و روانپزشکان دست اندرکار از جمله روانشناس برجسته خانم تالر سینگر فقید و دیگر همکاران وی است.

مطابق تعریف این مرکز؛ فرقه (کالت یا سکت) گروهی است که باید تمامی پنج کاراکتر زیر را دارا باشد. البته می گوید ممکن است در فرقه ای به طور استثناء یک یا دو موردش هنوز هویدا نشده باشد ولی طبیعی است که اگر هر پنج مورد را داشت، شکی در تعریف باقی نمی گذارد.

بنابراین با تطبیق این 5 شرط با ساختار درون تشکیلاتی و جایگاه رهبری در مجاهدین خلق به راحتی می توان این سازمان را در ردیف فرقه های سیاسی – مذهبی  دسته بندی کرد…

1 – از تحمیل روانی و بازسازی فکری جهت جذب، حفظ و کنترل اعضایش استفاده می کند.

2 – یک جامعه بسته توتالیتر تشکیل می دهد.

3 – بنیانگذار یا رهبر آن خود انتصابی، دگماتیک، قدسی مآب، غیر قابل پیش بینی، و دارای کاریزما می باشد.

4 – اعتقاد دارد که “هدف وسیله را توجیه می کند” و باید به هر وسیله ممکن پول درآورد و افراد را جذب کرد.

5 – ثروت فرقه استفاده ای به اعضای آن یا جامعه نمی رساند.

در تشکیلات مجاهدین خلق، اعضای سازمان ابزاری هستند در خدمت تمایلات، هوس ها و برنامه های پنهان رجوی؛ از جمله: جاسوسی برای کشورهای بیگانه، انجام عملیات انتحاری، خودسوزی و  ترور، برای رسیدن به اهداف تاکتیکی و نهایتا هجوم در قالب «جنگ آزادیبخش نوین» با پشتیبانی قدرت های بیگانه (بدون رعایت هیچ  گونه مرز سرخ) و نهایتا به دست گرفتن قدرت سیاسی در ایران.

آنچه تشکیلات مجاهدین خلق را از سایر فرقه ها جدا می کند سواستفاده از مذهب اسلام است. رجوی در هر مرحله از ابداعات خود مثل انقلاب ایدئولوژیک و سایر روش ها برای جذب و حفظ و به اطاعت درآوردن نیروها و نهایتا به کارگیری آن ها در مسیر رسیدن به اهداف آشکار و پنهان خود از مذهب و اعتقادات اعضا به نحو مطلوبی سوء استفاده می کند.

به عبارتی ایدئولوژی رجوی تحت نام «اسلام انقلابی» با دکترین انقلاب ایدئولوژیک با هفت بند آن  تعریف شده که ثمره نهایی آن  «گوهران بی بدلیل مجاهد خلق» است، که برای رجوی استفاده دوگانه دارد: چسبی است که اعضای تشکیلات را به هم پیوند می دهد و ابزاری است دست رجوی برای رسیدن به اهداف فرقه گرایانه با زمینه  و بستری مناسب برای  سو استفاده  های گسترده و وسیع که در به دست گرفتن قدرت سیاسی خلاصه می شود.

نمونه تاریخی در ایران

نهضت حسن صباح بهترین نمونه تاریخی در رابطه با تجزیه و تحلیل یک مناسبات فرقه ای تمام عیار از نوع شرقی آن است. هرچند این نهضت برای مبارزه با خلفای عباسی، یا کسانی که از سلاطین و امرای محلی ایران بودند اما از خلفای عباسی گوش شنوا داشتند، شکل گرفته بود ولی به لحاظ مناسبات داخلی تماما به شکل یک فرقه تمام عیار اداره می شد.

حسن صباح در قلعه الموت، منطقه ای واقع در جنوب غربی دریای مازندران که منطقه ای کوهستانی به شمار می آید و در دنیای قدیم یکی از مراکز بزرگ داروسازی به شمار می رفت، زندگی می کرد. وی یک آریایی نژاد محسوب می شد و پیروانش اسم او را بدون علی ذکره السلام بر زبان نمی آوردند و او را خداوند الموت می نامیدند. حسن صباح یا خداوند الموت در واقع رهبر و امام فرقه “باطنی” از مذهب اسماعیلیه به شمار می رفت.

حسن صباح در رأس یک تشکیلات مذهبی و یک فرقه تمام عیار قرار داشت که قوانین خاص خود را در آن پیاده می کرد. آنچه که در این فرقه ساری و جاری می گشت تماما برداشت هایی بود که حسن صباح از قرآن و اسلام داشت و هر اجباری در درون تشکیلات به سنت و کتاب خدا نسبت داده  می شد. با این عنوان که قرآن علاوه بر معنای ظاهری دارای معانی باطنی نیز هست و استخراج این معانی تنها در توان حسن صباح است، بدین ترتیب انجام هر عملی را در درون فرقه توجیه می کرد.

سوء استفاده از مذهب متاسفانه در تمامی تشکل هایی که انگیزه های مذهبی دارند اغلب مسیر مبارزه را به سمت فرقه گرایی با نقض فاحش حقوق بشر در مناسبات درون گروهی سوق داده است. هر چند چنین سازمان هایی در بدو تشکیل، به صورت یک فرقه مذهبی شناخته شده نبودند، ولی در روند مبارزه، ماهیت فرقه ای در آن ها به دلیل داشتن رهبران مذهبی و کاریزما و برداشت های شخصی از دین و مذهب، نهایتا ماهیت فرقه یی پیدا کرده و مناسبات فرقه ای در تمامی ساختار تشیکلاتی آن شکل گرفته است.

بدین ترتیب باید گفت انقلاب ایدئولوژیک، طرح ابداعی رجوی نیز، در اشکالی متفاوت، ولی با ماهیتی یکسان، شبیه به کاری بود که حسن صباح در یک هزار سال قبل در قلعه طبس و قلعه الموت بر علیه فداییانی که جهت مبارزه وارد این قلعه می شدند، انجام داد.

داستان انقلاب ایدئولوژیک، طلاق اجباری و نهایتا درآوردن رحم زنان و رساندن آن ها به آنچه که از نظر رهبری مجاهدین خلق «قله رهایی» خوانده می شد نیز شباهت زیادی به مقطوع النسل کردن  فداییان مطلق که وارد قلعه الموت و طبس می شدند دارد. مقطوع النسل کردن فداییان اجباری بود و فداییانی که وارد قلعه الموت می شدند هرگز نمی دانستند که چنین سرنوشتی در انتظار آن هاست و وقتی وارد می شدند یا بایستی به این عمل تن می دادند و یا کشته می شدند.

مجاهدین خلق نیز هر که را که در خارج و یا از ایران پذیرش می کردند هرگز موضوع طلاق و اجباری بودن آن را به هواداران نمی گفتند. هرگز آن ها نمی دانستند اگر روزی وارد قرارگاه اشرف بشوند دیگر نمی توانند از آن خارج شوند و زنان نیز هرگز نمی دانستند وقتی وارد سازمان می شوند مورد تجاوز جنسی شخص رجوی قرار خواهند گرفت و رحم شان درآورده خواهد شد. آن ها هرگز از قوانین سخت درون تشکیلاتی فرقه و وابستگی شان به قدرت های منطقه ای و بین المللی حرفی به میان نمی آوردند و تنها زمانی که افراد  وارد قرارگاه اشرف می شدند، تازه بعد از مدتی می فهمیدند که بایستی وارد طلاق اجباری شوند و زن خود را طلاق دهند و . . . که در غیر این صورت با شکنجه های روحی و روانی و جسمی و زندان و غیره در تشکیلات مواجه خواهند شد و هرگز نخواهند توانست از این قرارگاه خارج شوند.

داستان حسن صباح نیز درس هایی از تاریخ است و این که چگونه در هر عصر و دوره ای با برداشت های غلط از اسلام و مذهب، باب فرقه گرایی در گروه هایی که با هدف مبارزه شکل گرفته اند باز شده و مسیر آن عوض می شود و کار به زندان، شکنجه و کشتار اعضاء همان تشکیلاتی منجر می شود که روزی آن ها با صداقت تمام و برای مبارزه ای تمام عیار قدم در این راه گذاشته اند.

محمدی

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید