حاج مسعود رجوی چرا احمد مقصودی را آگاهانه فرستادید در دل مانور سپاه؟

0
1192

حاج مسعود رجوی چرا احمد مقصودی را آگاهانه فرستادید در دل مانور سپاه؟ 

مجید روحی، ایران اینترلینک، دهم مارس ۲۰۱۶:…  زهره قائمی گفت احمد و یک نفر دیگه میرفتن عملیات افتادن تو کمین نیروهای سپاه و بسیج  شهید شدن. بعد از مراسم برای همه سوال شده بود که حاج مسعود رجوی خودش پیام داد که در مرز ایران سپاه و بسیج دارن مانور اجرا میکنند چطور احمد و یک نفر دیگه را از وسط نیروهای سپاه و بسیج فرستادن برای عملیات که شهید شدن؟ بعدها گندش در آمد که به دستور حاج مسعود رجوی بود … 

لینک به صفحه فیسبوک آقای روحی

حاج مسعود رجووی چرا احمد مقصودی را آگاهانه فرستادید در دل مانور نیروهای سپاه و بسیج در مرز به شهادت برسد؟

با نگاهی به تاریخ و نظری به مرگ بدنامان و دیکتاتورها و جلادان و آدمکشان تاریخ به درستی درخواهیم یافت که اینگونه افراد قبل از دچار شدن به مرگ فیزیکی دچار مرگ عقیدتی و شخصیتی گردیده اند.  فاصله و زمان مرگ شخصیتی تا مرگ فیزیکی در بین این افراد گرچه می تواند متفاوت باشد ولیکن آنچه مسلم است اینست که اینگونه افراد پس از مرگ عقیدتی  شخصیتی اگر سالها نیز همچنان زنده باشند زندگی آنها معمولی و طبیعی نیست و تا رسیدن زمان مرگ فیزیکی در مخفی گاه ها نوعی روزمره گی و زندگی گیاهی توام با ترس و وحشت و نگرانی را سپری می کنند

درجایی خواندم که اینگونه افراد درحقیقت مرده و جنازه هایی هستند که درانتظار تدفین شدن می باشند

حاج مسعود رجوی موجودی است تشنه قدرت و معروفیت و برای رسیدن به قدرت حتی در اندازه یک کرسی درمجلس هم حاضر است دست به هر جنایت و کشتاری بزند

حاج مسعود رجوی را با توجه به تاریخچه زندگی اش می توان چنین تعریف نمود _  حاج مسعود رجوی اوج و نهایت و آخر رذالت _ پستی _ فرومایگی _ دنائت _ شیادی _ دروغگویی _ فریبکاری _ دجالیت_ بی سوادی _ نادانی و حماقت _بزدلی _ پاچه خواری _ سرسپردگی _ مزدوری _ زن ستیزی _ بلاهت _ دریوزگی _ عهد شکنی _ خیانت _ ریاکاری _ بیشرمی و……..

حاج مسعود رجوی جانور کم یابیست که در عمر ننگین و سراسر جنایت و خیانت خود همیشه زائده و سربار بوده است و زندگی خفت بارش به مزدوری و بیکاری و بی عاری سرسپردگی گذرانده سپری شده است

در قرارگاه پنجم بودم یک روز زهره قائمی یگان ما را صدا کرد و گفت یک نفر جدید به نام احمد مقصودی می آید به قرارگاه ما خوب تحویلش بگیرید برای من سوال شد که چرا زهره قائمی قبل از آمدن نفر به قرارگاه آمد و نفرات یگان مان را توجیح کرد بی سابقه بود و مشکوک میزد

موقه شام خوردن بود احمد مقصودی آمد و همه به استقبالش رفتیم و خوش آمد گفتیم بعد احمد رفت بالای سن خودش را معرفی کرد و احمد از شهرهای کردستان ایران بود و ناراضی از فرقه رجوی

مدتی گذشت احمد هر روز بیشتر تو خودش میرفت و گوشه گیر میشد و کنتاک داشت با مسئولین

مسئولین جرات نمیکردن به احمدی حرفی بزنند این هم علامت سوال شده بود

مسئولم به من گفت برو با احمد دوست شد و کمکش کن تا بیاید داخل جمع پیش نفرات

مدتی گذشت تا احمد به من اعتماد کرد و حرف های دلش را زد  احمد را با کلک و دروغ آورده بودن به فرقه رجوی و با زور تنش لباس نظامی کرده بودن رابط فرقه رجوی از احمد پول گرفته بود که ببرتش به یکی از کشورهای اروپای ولی آورده بودش به فرقه رجوی

یک شب ساعت ۳ شب احمد را بیدار کردن بردنش  و دیگر خبری از احمد نشد از مسئولم پرسیدم احمد را کجا بردن؟ نیمه شب مسئولم گفت کلت بوی قرمه سبزی میده؟ هیچ وقت در فرقه رجوی دنبال کسی نباش من هم به خودم اجازه نمیدهم بهش فکر کنم که احمد را کجا بردن.

تا اینکه قرارگاه جدیدی صدام حسین هدیه داد به حاج مسعود رجوی و اسم قرارگاه را گذاشتن قرارگاه فریبا موزرمی  و قرارگاه ما رفت به آنجا

بعد از مدت ها احمد مقصودی را هم دوباره آوردن به قرارگاه موزرمی یک روز که با احمد محفل میزدم پرسیدم احمد نیمه شب کجا بردنت؟ احمد کلی به خواهر و مادر حاج مسعود رجوی فحش حواله کرد و گفت من رو بردن در یک اطاق زندانی کردن و از من برگه گرفتن که نفوذی هستم و برای ترورحاج مسعود رجوی آمده ام و چون خودم اعتراف کردم حاج مسعود رجوی مرا بخشیده

قرار بود من را برگردانند به ایران ولی دوباره آوردنم به قرارگاه

احمد مدتی دوباره با مسئولین دعوا کرد و مسئولین به خاطر اینکه احمد را بتوانند نگه اش دارن به احمد آموزش رانندگی آیفا را یاد دادن و مسئولیت جابه جای نگهبانها رو به احمد سپردن

یک روز موقع شام همه را جمع کردن در سالن و برای ما پیام حاج مسعود رجوی را گذاشتن که حاج مسعود رجوی آماده باش اعلام کرد و گفت نیروهای سپاه و بسیج در مرزهای ایران دارن مانور انجام میدن  و همه باید هوشیار باشند و آماده.

چند روز بعد سر ظهر احمد را با کمدش بردن بدون خداحافظی. بین نفرات سوال شده بود که احمد مقصودی کجا رفت؟

مدتی گذشت موقع شام فیلم کوتاهی از زندگی نامه و شهید شدن احمد از تلوزیون پخش شد و فردای اون روز زهره قائمی تمام نفرات قرارگاه را جمع کرد و زندگی نامه ای برای احمد درست کرده بودن که برای همه خواندن.

بعد زهره قائمی گفت احمد و یک نفر دیگه میرفتن عملیات افتادن تو کمین نیروهای سپاه و بسیج  شهید شدن.

بعد از مراسم برای همه سوال شده بود که حاج مسعود رجوی خودش پیام داد که در مرز ایران سپاه و بسیج دارن مانور اجرا میکنند چطور احمد و یک نفر دیگه را از وسط نیروهای سپاه و بسیج فرستادن برای عملیات که شهید شدن؟

بعدها گندش در آمد که به دستور حاج مسعود رجوی بود که این سناریو را پیاده کردن که احمد که ناراضی بود و با کلک و دروغ به فرقه آورده شده بود و نمی خواست در فرقه بماند اینگونه سر به نیستش کنند و استفاده سیاسی اش به جیب حاج مسعود رجوی و فرقه اش ریخته شود و برگی دیگر به برگ های شهید سازی حاج مسعود رجوی اضافه بشود.

در پایان حاج مسعود رجوی با گرفتن کاغذ نفوذی در زیر شکنجه از نفرات  دو هدف را دنبال می کرد  یکی اینکه اگر نفر را فرستاد عملیات داخله و نفر فرار کرد بتواند بگوید که نفوذی بوده و خودش قبلا اعتراف کرده و نفر سوخته است و دوم به دستور حاج مسعود رجوی با سناریوهای مختلف نفر را میفرستادن برای عملیات یا توی میدان مین به شهادت میرسید یا در کمین میفتاد و شهید میشد یا موقع رد شدن از مرز گروه حذف از پشت شلیک میکردن به شهادت میرسید یا مرز بانان را آگاه میکرد که درگیری شروع میشد و نفر به شهادت میرسید  و حاج مسعود رجوی از خون نفر سو استفاده میکرد

حاج مسعود رجوی همیشه دوست داشت دو جایه خوری کند

________________

آرشیو موضوع : مطالب برگزیده

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید