سفرنامه انتظار و امید- قسمت پایانی

0
781

سفرنامه انتظار و امید- قسمت پایانی

راحله ایرانپور، بنیاد خانواده سحر، بغداد، دهم مارس ۲۰۱۶:…  از حال و روز برادران جدا شده ام که در چند روز گذشته به همراه بعضی از اعضای خانواده شان در هتل اقامت داشتند و اکنون باید خداحافظی کنند نمی دانم چه بگویم، مانند پرندگان سرکنده بی قرار، چون پروانه دور شمع وجود خانواده ها می گردند و از هر فرصتی برای گرفتن عکسی یادگاری استفاده می کنند. گرچه لبانم می خندد و ولی خدا می داند که دلم خون گریه … 

لینک به منبع

لینک به قسمتهای اول و دوم
سفرنامه انتظار و امید- قسمت اول و دوم (+ حضور آخرین نجات یافتکان در جمع خانواده ها)

لینک به قست سوم
سفر نامه انتظار و امید – قسمت سوم

لینک به قسمت چهارم
سفرنامه انتظار و امید – قسمت چهارم

سفرنامه انتظار و امید- قسمت پایانی

راحله ایران پور، دهم اسفند ماه ۹۴

ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد، وقت است که باز آیی

دلتنگ و خسته دل، با گلویی شرحه شرحه و خونین از خواب بر می خیزم، امروز روز رفتن است و من بی قرارم.

روز گذشته، همسفران اندوه بارم به پابوسی سید و سالار آزادگان، برادر غیورش و مولای متقیان رفتند تا سر در دامن ضریح ایشان بگذارند و از غم و رنج دلتنگی خویش بگویند.

ای آزادگان خفته در خاک عراق، ای امامان دور از وطن و غریب، شما درد و رنج دوری را می فهمید، ما را در یابید.

همه ی دلخستگان پس از صرف صبحانه، با کوله بار بسته مقابل ورودی هتل گرد هم می آیند.

چقدر جدایی سخت است، چقدر انسان تنهاست، نمی توان تصور کرد که تا چند روز پیش بسیاری از این همسفران را هرگز ندیده بودیم ولی اکنون که چند روزی با هم حماسه و خاطره آفریده ایم، نمی توانیم جدایی را تاب بیاوریم.

هر کس از دیگری شماره می گیرد و قول تا دوستی پایدار بماند و برقرار. همسفرانم با ابراز لطف صادقانه مرا برای نوروز پیش رو به گوشه و کنار ایران پهناور دعوت می کنند و من شرمسار از این همه مهربانی.

چه خوشحالم که اگر غم و رنج دوری از دو برادر رشید و زیبا و هنرمندم بر دلم سنگینی میکند و سالهاست دیده به راهشان منتظر است، در این راه برادران و خواهران بسیاری یافتم که مرا با باران عاطفه و مهر خویش می نوازند.

از حال و روز برادران جدا شده ام که در چند روز گذشته به همراه بعضی از اعضای خانواده شان در هتل اقامت داشتند و اکنون باید خداحافظی کنند نمی دانم چه بگویم، مانند پرندگان سرکنده بی قرار، چون پروانه دور شمع وجود خانواده ها می گردند و از هر فرصتی برای گرفتن عکسی یادگاری استفاده می کنند.

گرچه لبانم می خندد و ولی خدا می داند که دلم خون گریه می کند، برای مظلومیت این اسیران فرقه رجوی که سالها با خدعه و فریب و ایجاد رعب و وحشت از عشقی پاک و ناب و فرصت حضور در جمع خانواده خود محروم شده اند و تحت شدیدترین فشارهای روحی و جسمی و نشست های ایدئولوژیک مجبور بوده اند خانواده را، مادر را که پاک ترین عشق روی زمین را در سینه دارد و پدر را و خواهر را و برادر را دشمن و مزدور قلمداد کنند.

آنها بیقرار رفتن ما هستند و ما نیز گویی پاره های قلبمان را جا می گذاریم و می رویم.

همه سوار می شوند، اتوبوسها راه می افتند. غم غوغا میکند، خواهرم مرثیه سرایی می کند و ما اشک می ریزیم:

اگر بار گران بودیم و رفتیم
اگر نامهربان بودیم و رفتیم
شما با خان و مان خود بمانید
که ما بی خان و مان بودیم و رفتیم…

گلی گم کرده ام می جویم او را
به هر گل می رسم می بویم او را
گل من یک نشانی در بدن داشت
یکی پیراهن کهنه به تن داشت….

یا ابا عبدالله… چقدر حال و روز ما شبیه کاروان شام است، غریب، دل شکسته و بال و پر ریخته.

چقدر این مصیبت و مصیبت خوانی ها آشناست، گویی که باز یزیدی از نطفه ی شیطان در وجود آمده و حسینی در خاک و خون غلطیده و زینبی گریان و زاروار مرثیه سر می دهد.

خواهر اسیر دربند، الخاص کوه پیما، هم استانی و همسفر ماست، شروه خوانی این خواهر در پشت سیاج های اشرف دلها را کباب کرده است در سوز جدایی از برادر، و اکنون نوبت اوست که می خواند و دلها در آتش کلامش می سوزند و چشمها می بارند.

گرچه این خواهر دلسوخته و هجران کشیده با زبان ترکی مویه می کند و مرثیه می خواند اما، همدلی از همزبانی خوشتر است…

گویی با شیواترین بیان شرح قصه پر قصه ی ما می گوید که چنین بر دل می نشیند و اشک را از دیده می باراند.

پس از چند ساعت به مرز می رسیم، تشریفات ورود و خروجی مرزی انجام می شود و وطن آغوش گشوده است…

مرحبـا ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جملــــــــــــه علتهــای ما
جسم خاک از عشق بر افلاک شـــد
کوه در رقص آمد و چالاک شـــــــــــد
باغ سبــز عشق کاو بی منتهاست
جز غم و شادی در او بس میوه هاست
عشق خود زین هر دو حالت برتر است
بی بهار و بی خزان سبز و تـــــــر است
هر که را جامه ز عشقی چاک شــــــــد
او ز حرص و عیب، کلی پاک شــــــــــــد
ای دوای نخوت و نامـــوس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما

پایان

خانواده های اسرای مجاهدین خلق فرقه رجوی کمپ لیبرتی

خانواده های مجاهدین خلق بغداد 2016

مجاهدین خلق فرقه رجوی کمپ لیبرتی 2016

خانواده های مجاهدین خلق بغداد 2016

مجاهدین خلق فرقه رجوی کمپ لیبرتی 2016

خانواده های مجاهدین خلق بغداد 2016

مجاهدین خلق فرقه رجوی کمپ لیبرتی 2016

خانواده های مجاهدین خلق بغداد 2016

خانواده های مجاهدین خلق بغداد 2016

خانواده های مجاهدین خلق بغداد 2016

خانواده های مجاهدین خلق بغداد 2016خانواده های مجاهدین خلق بغداد 2016

خانواده های مجاهدین خلق بغداد 2016

Mojahedin Khalq Families Feb201611

خانواده های مجاهدین خلق بغداد 2016

https://youtu.be/tpaXueZ9WAc

کیهان لندن – مسئول واقعی حمله به لیبرتی کیست؟

https://youtu.be/26Mps-OQLTU

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید