نامۀ سرگشادۀ حسین نژاد به آقای ایرج مصداقی. ما همچنان منتظر گزارش ۹۴ هستیم

0
628

نامۀ سرگشادۀ حسین نژاد به آقای ایرج مصداقی. ما همچنان منتظر گزارش ۹۴ هستیم

قربانعلی حسین نژاد، پیام رهایی، پاریس، دهم اوت ۲۰۱۵:… ما هر گز چنانکه در مصاحبه تان با اندیشه به درستی گفتید از هواداری و حمایت از سازمان مجاهدین قبل و بعد از انقلاب پشیمان و شرمنده نیستیم و همۀ شهدای سازمان را تا این تاریخ شهدای راه آزادی و عدالت برای مردم و میهنمان می دانیم چرا که اینجا معیار به هیچوجه رهبری و خیانتهای او و سیاستهای نادرست او نیست بلکه معیار ارزیابی آرمانی است که شهید به نیت …

لینک به منبع

نامۀ سرگشادۀ حسین نژاد به آقای ایرج مصداقی

آقا ایرج عزیز ما همچنان منتظر گزارش ۹۴ هستیم

گرگ دریده و کشته و خورده… اینک بایستی به حسابرسی از چوپان دروغگو بپردازیم

نوشتۀ قربانعلی حسین نژاد عضو قدیمی و مترجم ارشد جدا شدۀ بخش روابط خارجی سازمان مجاهدین

آقای ایرج مصداقی عزیز،

با سلام و احترام و خسته نباشید. بحث و گفتگوهای اخیر شما در تلویزیون اندیشه همراه با آقای مهدی اصلانی در سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ و در مورد این کشتار وحشیانه و جنایتکارانۀ قرن (چون چنانکه به درستی گفتید در قرن اخیر کشتارهای زیادی و چندین هزار نفره در آفریقا و یوگوسلاوی و… صورت گرفته ولی در هیچکدام و هیچ جای دنیا زندانی آن هم سیاسی از قبل محکوم به زندان شده قتل عام نشده اند) را گوش دادم.

طی این ۲۷ سال در مورد این جنایت قرن کتابها نوشته شده و انبوهی خاطرات گفته و یا به نگارش در آمده است که اینجانب در تشکیلات سازمان مجاهدین خلق در عراق علاوه بر ترجمۀ کتاب بزرگ بیست هزار شهید که بخش بزرگی از آن شامل شرح ماجرا و چگونگی قتل عام سال ۶۷ (قید تابستان را سازمان صحیح نمی داند چون آغازش در تابستان آنسال بود و نه پایانش) و دست اندرکاران این جنایت و معرفی تک تک آنان با عکسهایشان و نیز خاطرات مجاهدین زندانی در آن زمان می باشد دهها کتاب خاطرات مجزا نوشتۀ زندانیان سابق که در تشکیلات سازمان هستند و بیانیه ها و اطلاعیه ها و جزوات متعدد از جمله شامل قسمتهای زیادی از کتاب آیه الله منتظری و نامه های او به خمینی و متعلقات آن و متن فتوای خمینی و… و نیز کتاب معروف قتل عام ۶۷ تهیه و تدوین خود سازمان چه به صورت جداگانه و چه در نشریه و سایت مجاهد به عربی ترجمه کرده ام که توسط سازمان منتشر شده اند.

تازه وقتی من بعد از بیرون آمدنم از هفت حصار رجوی با کتابهای شما آشنا شدم دیدم بسیار بیشتر از کارهای سازمان در این مورد می باشد.

ما هر گز چنانکه در مصاحبه تان با اندیشه به درستی گفتید از هواداری و حمایت از سازمان مجاهدین قبل و بعد از انقلاب پشیمان و شرمنده نیستیم و همۀ شهدای سازمان را تا این تاریخ شهدای راه آزادی و عدالت برای مردم و میهنمان می دانیم چرا که اینجا معیار به هیچوجه رهبری و خیانتهای او و سیاستهای نادرست او نیست بلکه معیار ارزیابی آرمانی است که شهید به نیت تحقق آن قدم به راه مبارزه هر چند شکست خورده و ضربه خورده و ضربه زده که مسئولیتش متوجه رهبری است باشد چنانکه همۀ سازمانهای سیاسی انقلابی ایران به شهدای حزب توده علیرغم خیانت رهبری آن احترام می گذارند. ولی باید اعتراف کنیم که همه مان گول رجوی را خوردیم و در برابر قبول رهبری او و ضرباتی که بر اثر خودخواهی و خودرأیی ولایت فقیه گونۀ او بر جنبش آزادیخواهانۀ مردم ایران وارد شد به سهم خودمان مسئول هستیم.

اما امروز من یک نظر و سؤالی دارم و آن این است که آیا بهتر نیست امثال من و شما که روزگارانی طولانی با سازمان مجاهدین بودیم در عین پرداختن به این کشتار و جنایت و افشای دست اندرکاران مستقیم آن و جلوگیری از فراموش شدن آن (کاری که من همه ساله در وبلاگم انجام می دادم و به آن علت رژیم، وبلاگ مرا بست که هنوز هم تابلوی توقیف و علت آن و نهاد قضائی مسئول آن روی لینگ وبلاگ من به جای مطالب آن ظاهر می شود http://ghorbanali2013.blogfa.com/ ) مردممان در خارج و داخل کشور را از علل و عوامل غیر مستقیم که همان علل و عوامل اصلی یا ریشه ای یعنی خودمانی است آگاه کنیم؟

به یقین شما تحلیلگر و پژوهشگر چیره دست خوب می دانید که پرداختن به خیانتها و ضربات درونی و خودی و معرفی و افشای مسبب شکستها و ضربات بیرونی به هیچوجه به معنی شستن دست قاتل و دشمن رویارو و جنایتکار مسقیم در صحنه نیست بلکه تلاش برای روشنگری و تصفیه و تصحیح درون جبهۀ مبارزه مردم با آن دشمن اصلی و رویارو و جمع بندی و انتقال تجربه به مردممان و نسل آینده مان می باشد و بس.

به نظرم یک روشنفکر و تحلیلگر سیاسی در اینگونه بحثها و گفتگوها نباید تنها به ذکر وقایع و خاطرات و نقل قولها برای شناسایی مجرمین یا کسانیکه از جنایت مطلع بودند و یا نقش داشتند اکتفا کند بلکه باید به ریشه یابی روانشناسانه و جامعه شناسانه و تاریخی جنایت نیز بپردازد واین به هیچوجه به معنی دربردن جنایتکاران و کم رنگ کردن نقش آنان و یا شستن دست آنان نیست (چنانکه سازمان مجاهدین همیشه برای اینکه کسی صحبت از نقش و سهم رهبری آن در این جنایتها نکند چنین جا انداخته و چنین فضایی و برداشتی عمومی ایجاد کرده است).

و نیز نباید چنانکه در گفتگوی مذکور مطرح شد موضوع به اصطلاح «اشتباهات» (ولی متأسفانه موضوع فراتر از اشتباه می باشد) را به بحث و وقت دیگری موکول کرد چرا که همزمان با افشای این جنایتها از جمله قتل عام سال ۶۷ و عوامل و دست اندرکاران آن (که آنهم به قدر کافی طی این ۲۷ سال در سطح ایران و جهان و مجامع بین المللی بیان و افشا و معرفی شده) باید امروز به موضوعی که کمتر به آن پرداخته شده یعنی ریشه ها و عوامل اجتماعی و فرهنگی و تاریخی آن نیز پرداخته شود از جمله نقش بستر مذهبی و فرهنگی که آخوندهای رژیم و پاسداران زندانها و شکنجه گران از یک سو و افرادی امثال رجوی با سیاستهای خشونت طلبانه و خودخواهانه و ولایتمدارانه از سوی دیگر را پدید آورده است و مشخصا در این موضوع قتل عام وظیفۀ ما جدا شدگان و اعضا و هواداران سابق سازمان مجاهدین می باشد که تصمیمات دیوانه وار و نابخردانه و خود محورانۀ رجوی چه با ورود نابهنگام و اساسا نابجا به فاز نظامی آن هم با انفجار و ترور از پایین که صدای اعتراض برخی سران و مسئولین قدیمی و بالای سازمان امثال علی زرکش و پرویز یعقوبی را هم در آورد و چه با فرمان و تدارک احمقانه و کودکانۀ عملیات فروغ جاویدان را که همگی تماما در خدمت رژیم جنایتکار آخوندی بود و به جیب دیکتاتوری مذهبی و هارترین جناحهای آن ریخته و آنها را رشد داد و به جنبش آزادیخواهانۀ مردم بزرگترین ضربه را وارد کرد تحلیل و بررسی و افشا کنیم که متأسفانه شما در این گفتگوها حتی کوچکترین اشاره ای به این عملیات دشمن شاد کن و جنایتبار که همگان می دانند حتی اگر از قبل این کشتار تدارک دیده شده بود بهانه دست جنایتکاران داد تا از زندانیان مجاهد انتقام بگیرند نکردید و بلکه به نادرستی تمام قبول آتش بس از سوی خمینی را علت آن دانستید.

می خواهم به اطلاعتان برسانم که حتی خود رجوی در نشستی خصوصی با ما اعضا و مسئولین قدیمی در اشرف از خودش انتقاد کرد که ما باید قبل از عملیات فروغ فکر این را می کردیم که بعد از فروغ زندانیان ما را خواهند کشت ولی ما فقط به پیروزی فکر می کردیم و گفت ما همانروز که فهمیدیم دیگر به تهران نمی رسیم باید از از طریق خانواده ها به زندانیانمان خط می دادیم که فرار کنند یا شورش کنند که در این صورت حد اقل کمتر کشته می شدند. ولی نه شما و نه آقای اصلانی در این بحثهایتان یک انتقاد ساده هم به رجوی نمی کنید.

روشنفکر و تحلیلگر سیاسی واقع بین ایرانی باید بپرسد آیا این جنایتها و اعدامها حتما در این رژیم به هر صورت و به هر حال انجام می شد؟ آیا اگر رهبری رجوی فاز عوض نمی کرد و به فعالیت سیاسی مسالمت آمیز ادامه می داد باز این جنایتها و اعدامها در جامعه ای مثل ایران و جلوی چشم مردم ایران با حمایت گسترده ای که مجاهدین داشتند امکان پذیر بود؟ و آیا منجر به سقوط یا تغییر رژیم یا حد اقل عدم حاکمیت جناحهای تندرو و هار آن نمی شد؟ آیا بعد از آنکه گرگ گوسفندان را درید و خورد و در رفت اهالی روستا که نتوانستند آن را بگیرند و بکشند می نشینند و فقط با لعن ونفرین گرگ و توقع اینکه نباید گوسفندان را می درید و می خورد (که خود این توقع نوعی اعتماد و خوش بینی به گرگ است!!) گریه و زاری می کنند و از چوپان خودی و آگاه و عاقل و بالغ هیچ حسابرسی نمی کنند؟!! و اینجا نیز بله، گرگ دریده و کشته و خورده… اینک بایستی نه تنها به بیان اشتباهات و خطاهای چوپان آن هم چوپان دروغگو!! بلکه به حسابرسی و درست تر به محاکمۀ او و جمع بندی این تجربه و آموزش از آن بپردازیم واین امروز در رابطه با فرقۀ رجوی و سران آن مشخصا و در درجۀ اول وظیفۀ ما جدا شدگان از آن می باشد و الا کسی دیگر مثل ما و اندازۀ ما و مستندتر از ما نمی تواند به این مهم بپردازد.

آیا آقای مصداقی نوشته ها و خاطرات آقا رضا گوران در مورد زندان و شکنجه در فرقۀ رجوی گویای کامل و واضح این حقیقت نیست؟ آیا این درد ناگفته و نانوشته بزرگتر و مهمتر مشخصا برای ما می باشد که بازگو کنیم یا زندانها و شکنجه های رژیم و اطلاعات و پاسدارانش که سی و اندی سال به تعداد روزهایش کتابها و مقالات نوشته شده و سخنها رانده شده است؟. آیا وقتی از چند نفر که ته چاهی یا زیر آواری گرفتار شده اند («هفت حصار» تشکیلات رجوی را فقط می توان اینگونه تشبیه کرد) یک نفر توانسته باشد بیرون بیاید آیا خبرنگاران از او در مورد فواید آب و وضعیت محیط زیست و مضرات و علل زلزله می پرسند یا فقط در مورد سرنوشت و وضعیت و تعداد و چگونگی زندگی افراد باقی مانده در ته آن چاه یا زیر آن آوار؟! و آیا وظیفۀ او در درجۀ اول و یا حد اقل برای مدتی تنها وظیفۀ او بیان وضعیت باقی ماندگان و چگونگی نجات آنها نیست؟ بدین قرار کسانی هم که به ما جدا شدگان که از آن چاه بیرون آمده ایم می گویند: چرا علیه رژیم مطلبی نمی نویسید؟ و به سادگی عقل کودک هم نتیجه می گیرند که پس رژیمی و اطلاعاتی هستید، در عمل هدفی جز در بردن رجوی و فرقه اش و دستیارانش از پاسخگویی به تاریخ و مردم ایران و مبارزات آزادیخواهانۀ این مردم ندارند و الا هر گز سرنگونی رژیم مثل ادعای رجوی که می گفت پشت جیم ما و یا زمانی هم پشت لیست تروریستی گیر کرده پشت علیه رژیم ننوشتن یا نگفتن ما گیر نکرده است.

آقای مصداقی عزیز؛

گذشته از این موضوع در واقع برای من و بسیاری از جداشدگان سؤال شده شما که در دو سال ۹۲ و ۹۳ گزارش در رابطه با سیاستها و خطوط نادرست رجوی با توجه به تحولات هر سال و پیامهای رجوی نوشتید که همۀ ایرانیان به غایت از آن استقبال کردند و نقطه چرخش بزرگی در تحولات مربوط به سازمان مجاهدین گردید و بازتابهای آن تا به درون شورای رجوی ساخته رفت تا اینکه رجوی شخصا به میدان آمد و به موضعگیری پرداخت و خط و نشان کشید و تهدید به قتل جدا شدگان و مخالفان خود از جمله شما و دوستانتان نمود؛ حال چرا با اینکه گزارشهای قبلی را در بهار آن سالها می نوشتید در حالیکه اکنون ۵ ماه از سال ۹۴ گذشته گزارش ۹۴ بیرون نداده اید؟ آنهم با وجود اینهمه مسائل جدید در رابطه با سازمان از جمله افشاگریهای مستند جدا شدگان و بیان مشاهدات عینی شان از تشکیلات این فرقه و پاسخ خواستن از رجوی و مسئولین دستگاهش و ادامۀ اصرار رهبری آن بر نگهداری افراد در دوزخ عراق و پیام قتل و ترور سال گذشته از سوی رجوی که یادآور شدم و غلط از آب درآمدن حسابها و سرمایه گذاریهای آنان مثل همیشه بر کمکهای خارجی و وقوع جنگ و بر روی لابیهای جنگ طلب در آمریکا و تعطیلی کامل مبارزه و «جهاد» و بی مسمی شدن کلمۀ «مجاهد» و «مجاهدین» و «مقاومت» و «ارتش آزادیبخش» و اختراع خیالبافیهای رجوی گریخته در غار نهانگاهش تحت عنوان «یکانهای فدایی» که گاه گذاری تابلویی با عکس مسعود و مریم روی دیواری در شهری دور افتاده برای دقایقی عکس برداشتن می گذارند بدون اینکه کسی بداند که اینها کی هستند؟!!

آیا پیام تهدید به قتل مخالفان که رجوی در آبان ماه یا شب عاشورای سال گذشته در لیبرتی با استناد به ارتجاعی ترین اندیشه های مذهبی از جمله قصاص ایراد کرد و انزجار شدیدی در محافل سیاسی ایرانی برانگیخت بهترین موضوع برای گزارش ۹۴ نیست که نوشته و منتشر کنید (به علاوه تحولات و مسائل دیگر سال گذشته در رابطه با سازمان و ساکنان لیبرتی و…)؟ هر چند حق سخن را در این مورد در مصاحبه با دوست و همکار سالیانم در سازمان آقا محمد جعفری (همنشین بهار) در این مورد به خوبی ادا کردید که همه ما جدا شدگان راه یافته به دنیای آزاد بسیار از آن استفاده بردیم و یاد گرفتیم، آیا این پیام کمتر از پیام رجوی در دیماه سال ۹۱ بحث انگیز و قابل نقد و اعتراض می باشد که یکی از موضوعات مهم گزارش آینده تان گردد؟ یعنی همان پیام حاوی انواع تهمتها و یاوه سرایی ها و بی شرمیهای ضد عرف و اخلاق و حقوق انسانی علیه من و خانم سلطانی و برخی دیگر از جدا شدگان و بیشتر علیه اینجانب که شما به حق و به درستی سی صفحه از گزارش یا نامۀ سال ۹۲ خودتان را به انتقاد و اعتراض شدید و بسیار مستند و مستدل علیه آنها و دفاع از حرمت و شخصیت انسانی ما (و نه شخص ما که فرقۀ رجوی شما را به آن متهم ساخت) اختصاص داده بودید که بازهم جای بسی سپاسگزاری از شما دارد هر چند از این بابت همان زمان نیز سپاسگزاری کردم.

اما در این رابطه تنها این نکته ام مانده که تأکید کنم جنجالها و تبلیغات رژیم مالی کنان ما توسط فرقۀ رجوی که به عقیدۀ من به هیچوجه شایستۀ نام مجاهدین نیست زیرا جهاد و مبارزه ای و مقاومتی در کار نیست که هیچ بلکه به دستگاهی ضد مبارزاتی و ضد جنبش آزادیخواهانۀ مردم ایران تبدیل شده است با همۀ اینکه همین حربۀ تبلیغات حاصل نعمت بزرگ! «اطلاعات»! در خدمت رجوی (که به قول آقای یغمایی اگر رجوی به حاکمیت هم برسد باید دستگاه اطلاعات رژیم را سالم نگهدارد تا مخالفان حکومتش را باز به آن نسبت بدهد!) را علیه خود شما نیز به کار می برد به علاوۀ انواع القاب ناسزا و زشت و ساختۀ فرهنگنامۀ فرقه ای رجوی که تنها شایستۀ خودش و همپالگی هایش در رهبری تشکیلات فرقه می باشد (مثل بریده و تواب که به قول آقای یغمایی از سال ۶۴ با شعبدۀ انقلاب ایدئولوژیک به حق شایستۀ رجوی و دیگر رهبران فرقه اش بوده و می باشد چرا که آنها خودشان از مبارزه بریده بودند و… تشنۀ خون بودن را که در پیام عاشورای ۹۳ خود با تهدید همه مخالفان به قتل و نوید کشته شدن همۀ حضار لیبرتی همانند عاشورا به وضوح برای خودش اثبات کرد!!) با همۀ اینها این تبلیغات و جوسازیهای «اطلاعات» مالی کردن ما توسط رهبران و رسانه های تشکیلات رجوی در قلم شما و حرفهای شما تأثیر گذاشته بود که بسیار از فرد اندیشمند و پژوهشگری مثل شما بعید بود.

اخیرا نیز رسانه های فرقۀ رجوی به دنبال ضرب و جرح و شکنجۀ آقای مصطفی محمدی و دخترش و وکیلشان و اینجانب در اورسوراواز محل اقامت مریم رجوی که به حق آن نیز می تواند و کاملا جا دارد سوژۀ نقد و اعتراض شما در گزارش امسالتان باشد چرا که ما دو پدر فقط خواستار انتقال فرزندانمان از جهنم عراق بودیم انواع تهمتها و جملات و «اعترافات» مسخره و مضحکی به اینجانب نسبت داده اند که انگار ژاندارمری و پلیس مرا شکنجه کرده اند یا افراد و مراجعه کننده آنهم شاکی و قربانی را که در این قضیه ما بودیم شکنجه می کنند؟! آنها به نحو بسیار مضحکی نوشته اند که من به ژاندارمهای فرانسوی! گفته ام که چون پول و مسکن نداشتم ناچار شدم از رژیم ایران پول بگیرم!! آنهم توسط یک فرد دیگر که هر ماه از آلمان می آید فرانسه و به ما پول می دهد!! از شما آقای مصداقی که حرفها و نوشته هایتان بسیار بیشتر از ما خواننده و پیگیری کننده مخصوصا در میان دستگاه رجوی دارد به جد می خواهم از آنها بپرسید خوب شما که می گویید و ادعا دارید که فقط شما علیه رژیم بهترین و درست ترین مبارزه و جهاد را می کنید و خودتان هم می گویید که تنها نیاز مادی موجب شده که به زعم شما (و متأسفانه به باور و نوشتۀ شما آقای مصداقی عزیز و آقای یغمایی گرامی نیز!) ما «به دامن رژیم بیفتیم» یا «در خدمت رژیم در آییم»!! (بدون اینکه یک فاکت هم داشته باشند یا بیاورند به جز اینکه رژیم از نوشته های ما خوشش می آید و درج می کند که خود آقای یغمایی هم به جا و به درستی گفتند: به جهنم که رژیم خوشش بیاید! یعنی حرف حق را نزنیم و واقعیتها را نگوییم و ننویسیم چون می شود همان حرف رژیم یا خوشایند رژیم؟!!).

لطف کنید اگر نخوانده اید جوابیۀ ما به مزخرفات و بافته ها و دروغهای گوبلزی کمیسیون «امنیت و ضد تروریسم»!! شورا (همانها که قصد ترور ما به دستور رهبرشان در خیابانهای پاریس و اورسوراواز را داشتند!) را در لینگ زیر بخوانید:

http://peyvande-rahaee.fr/index.php/typography/198-3

بله آقای مصداقی عزیز؛

بگویید و بنویسید که خوب شما «مجاهدین» با این ادعاها چرا قدم جلو نگذاشتید بیشتر از رژیم به این جدا شدگان آنهم در خارج کشور و در جهان آزاد و کنار مقرها و پایگاههای خودتان در همین پاریس و اروپا و نه در داخل زیر حاکمیت رژیم پول بدهید تا به اصطلاح و زعم دروغین و پوچ شما «به خدمت رژیم» در نیایند!! یعنی علیه شما چیزی ننویسند و نگویند!! (که معلوم نیست به چه منطقی مخالف خوانی علیه حضرات مساوی می شود با خدمت به رژیم؟!) آن هم کسانی که بیست سال سی سال در خدمت دستگاه و تشکیلات شما بودند و برخلاف عرف و اخلاق بشری و جهان امروز بعد از بیرون آمدن از تشکیلات شما و آمدن به کشورهای خارج ماهها و بلکه سالها تا رسیدگی حد اقل و ضروری دولتها آس و پاس و خیابان خواب و مترو خواب می شوند.

و بپرسید آیا اینها در پولها و سرمایه های هنگفت شما بیشتر حق داشتند و دارند یا جولیانی ها و مگنزها و کندی ها و جان بولتونها؟ یا حتی شورایی ها با حقوق ماهی دو تا سه هزار یورو از بیت حرم ولی نا فقیه عقیدتی مادام العمر؟! یعنی آیا شما مبارزه و جهاد و مقاومت علیه رژیم را آن قدر تعطیل کرده اید که حتی اندازۀ این هم که ببینید جدا شدگان به خارج آمده کجایند و چه نیازی دارند و تأمین آنها بها نمی پردازید و اهمیت نمی دهید که هیچ بلکه آنها را دقیقا در خدمت عملی به رژیم و اطلاعات بدنام او به دم رژیم و دستگاه اطلاعاتش هم می بندید و مزدورشان می نامید.

وبنویسید در حالیکه شما مؤمنین دو آتشۀ «مبارزۀ مسلحانه» و«مقاومت قهر آمیز»! حتی یک تلنگر هم به جز موارد اندکی سلاح غرندۀ! تخم مرغ و گوجه پرانی آنهم بیست و اندی سال پیش! به هیچ رژیمی و اطلاعاتی در خارج کشور حتی آنها که علیه شما در خارجه دست به ترور زدند نزده اید با عنوان اینکه تابع قانون این کشورها هستید! حالا به یمن انقلاب (چپه وارونه شدن!) «ایدئولوژیک» و«استراتژیکتان» یعنی انقلاب مریم صادر شده تان به خارجه و به دستور مستقیم فرمانده کل و ولی عقیدتی مادام العمر، تمام قلمها و چماقها و چاقوها و آموزشهای رزم انفرادی در اشرف و در عراق توسط «فدائیان صدام» به عنوان «رزم ارتش آزادیبخش ملی ایران!!» از جمله شیوه های خفه کردن افراد (نمونۀ حمله به آقای منصور نظری در پاریس) را توسط «یکانهای فدایی» مسعود و مریم!! علیه جداشدگان و مخالفان خود در خارجه به کار می گیرید بعد هم صمد آقا وار! می گویید و ادعا می کنید: مبارزه می کنوم ها مقاومت می کنوم! هیچکی نمی تونه مثل مو مقاومت بوکونه!! بعد هم توقع هم دارید که آنها حتی دنبال آزاد کردن فرزندانشان از قید اسارت در زندان لیبرتی (به اصطلاح خود شما) هم نباشند و حقائقی را که خودشان دیده اند به مردمشان نگویند؟ نه خیر حضرات، ما اگر حاضر به فروختن آزادیمان و آرمان آزادیخواهانه و عدالتخواهانه مان می شدیم در همان رژیم دیکتاتوری مذهبی حاکم بر میهنمان می توانستیم به بهترین زندگی و پست و مقامها دست پیدا کنیم و عمرمان را در تشکیلات فرقه ای با فریفتگی به شعارهای تو خالی بدون هیچگونه محتوای مبارزه و مقاومت و جهاد و… به هدر نمی دادیم.

لذا آقا ایرج عزیز ما همچنان منتظر گزارش ۹۴ شما هستیم.

و در پایان، آقا ایرج عزیز، از آنجا که نوشته های تحقیقی ایدئولوژیک و فرهنگی و مذهب شناسانۀ شما بویژه مقالۀ اخیرتان در مورد مقایسۀ کاملا درست اندیشه ها و حرفهای رجوی با اندیشه ها و حرفهای رژیم و داعش و سران آنها و استنادهای همۀ آنها به آیات قرآن و احادیث و سنت برای اثبات حرفهایشان را خوانده ام و از آنجا که یک کار تخصصی من هم در بیرون و هم در سازمان سالیان سال پژوهش و کار تحقیقی در متون اسلامی بویژه قرآن و حدیث بوده و خود سالها در نشستهای مذهبی و ایدئولوژیک شخص رجوی و دیگر سران سازمان شرکت کرده و شاهد تفسیرهای آنها و استفاده هایشان از اسلام و متون اسلامی بویژه قرآن برای جا انداختن و توجیه شرعی و مذهبی اندیشه ها و خطوط و سیاستهایشان بوده ام و کتابهای متعددی در این زمینه ها نوشتۀ شخص رجوی و یا نوشتۀ کارشناس مذهبی و فقهی دستگاهش را به عربی ترجمه کرده ام که توسط سازمان منتشر شده اند برای هر گونه کمک به شما در این زمینه اعلام آمادگی می کنم. همیشه سلامت و فعال و روشنگر و موفق باشید.

حسین نژاد – پاریس

۱۹ مرداد ۹۴ – ۱۰ اوت ۲۰۱۵

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید