عبدالکریم ابراهیمی:مریم مرده خوار، هادى خارى در چشم تو بود

0
569

مریم مرده خوار، هادى خارى در چشم تو بود

عبدالکریم ابراهیمی، ایران فانوس، یازدهم اوت ۲۰۱۵:… بعد از سرنگونى صدام و زمانى که آمریکائیها در اشرف بودند مدتى با هادى یک یکان بودیم هادى از مناسباتى که سازمان بخصوص زنان مجاهد با آمریکائیها بر قرار کرده بودند بینهایت آزرده بود و جلوى خودم به شخص رجوى داعشى ناسزا میگفت. چیزى که این مدت ازش نشنیده بودم، میگفت رجوى چگونه زیر قباى آمریکا خریده است، من براى تست هادى خودم …

لینک به منبع

مریم مرده خوار، هادى خارى در چشم تو بود

با خبر شدم که هادى یکى از اعضاى با سابقه در تشکیلات فرقه رجوى داعشى باز قربانى جاه طلبیهاى سران فرقه و مخصوصا مسعود و مریم داعشى گردید.

من هادى را از سال ۶٩ میشناختم با هم در آموزش دیده بانى و نقشه خوانى و محاسبات آتش توپخانه نزدیک ٩ ماه با هم بودیم. یادش بخیر هادى، شفاف و صادق و رک بود و هیچوقت زیر بار حرف ناحق نمیرفت، استعداد بالایى در فراگیرى داشت و عنصرى فعال و خلاق با پشتکار و مسئولیت پذیر بود ولى سیستم تشکیلاتى رجوى داعشى و جو پلیسى و خفقان و سرکوب تحت نام انقلاب ایدئولوژیکى مریم داعشى را به هیچ عنوان قبول نداشت و هیچوقت هم زیر بار این ننگ تاریخى نرفت. بر همین اساس رجوى داعشى و سران تشکیلاتش کینه عجیبى نسبت به هادى داشتند و بر همین اصل هیچوقت با توجه به سابقه و صلاحیتش مسئولیت جدى به او داده نشد و همیشه بعنوان یک عضو ساده کار میکرد.

آنقدر متین و با وقار بود که این فشارها به جان و دل میخرید و تن به ذلت نمیداد و سر خم نمیکرد.

با هادى بعدها در یکان مهندسى یکجا بودیم بسیار رنجور و افسرده شده بود و نهایت نفرت را از سران تشکیلات بدل داشت و از نشستهاى عملیات جارى و لایه اى و دیگ و هفتگى و ….. بینهایت بیزار بود و میگفت وقتى اسم نشست میاد از خدا مرگم را طلب میکنم حاضر نیستم دیگر دروغ و ریا بشنوم با وجود این در نشست مجبور بود شرکت کند و همیشه زیر تیغ مسئول تشکیلاتیش بود و بینهایت زیر فشار روحى قرار میگرفت اما صبر و حوصله داشت و با خونسردى با مشکلاتش تنظیم میکرد بارها از جنایات رجوى داعشى در حق اعضاء برایم تعریف میکرد و از همدستى سازمان با ارتش و مخابرات عراق اطلاعات زیادى داشت براى من از خودفروشى رجوى داعشى براى صدام میکفت من در ذهنم باور نداشتم .

کاملا به روابط سران تشکیلات با سیستم حکومت عراق اشراف داشت و میدانست، من بعد از اینکه از این تشکیلات جهنمى نجات پیدا کردم در شبکه هاى اجتماعى به خصوص در یوتیوپ ویدئوهاى مستند را میدیدم که چگونه رجوى داعشى و نفراتى از سرانش در ازاى دریافت دینار عراقى، اطلاعات کشور خود را به دشمن مردم ایران میفروشد نکات هادى در ذهنم برجسته میشد و در حسرت میرفتم که کاش هادى خودش الان آزاد بود و میدید. بعد از عملیات مروارید بود که داشتم با هادى درد دل میکردم در زاغه هاى مهمات در قسمت مسقفات که براى تنظیف مهمات میرفتیم من و هادى یک تیم بودیم اصلا دستش به کار نمیرفت و زیاد آه میکشید گفتم هادى چیه؟ نگرانى! همانجا که کار میکردیم شروع به درد دل کرد یا به قول تشکیلات محفل میزدیم، برایم تعریف کرد که دیدبان توپخانه در منطقه جلولا و خانقین بوده در زمان کردکشى توسط مجاهدین، با فرمانده اش مستقیما روى یک نقطه دیدبانى میروند و مسئولش از او میخواهد که گراى یک روستا در آن نزدیکى که رفت و آمد زن و بچه در آن دیده شده به کاتیوشا بدهند اما هادى میگوید، نمیشود مردم عادى را کشت گناهى ندارند مسئولش توجهى نمیکند و با بیسیم با آتش بار تماس میگیرد که نفر دیدبان بفرستند و او را جایگزین هادى میکند و فرمان میدهد که گراى این روستا بدهد کاتیوشا و بعد از تصحیحات آتش چهل موشک روانه این روستا کند و خودش با هادى بر میگردند به محل آتشبار. هادى میگفت از نفر جایگزینم سؤال کردم که نتیجه چى شد، او گفته چهل و سه گلوله کاتیوشا به اون روستا زدم با سه گلوله تصحیحات دادم و گلوله را آوردم وسط روستا و فرمان شلیک چهل گلوله را به توپخانه دادم و چهل گلوله کاتیوشا تقریبا تو روستا و اطرافش خورد که من فقط سه نفر دیدم از روستا فرار کردند و سالم در رفتند ولى شب آه و ناله زخمى ها به گوش میرسید که کسى نبود کمکشان کند.

هادى انسانى عاطفى و دوست داشتنى بود و وقتى تعریف میکرد اشک از چشماش حلقه میزد و به مسبب این کارها لعنت میفرستاد و مسببش کسى نبود جز رجوى داعشى که به زبان نمی آورد، یکبار هم سال ١٣٨٠ در نشستهاى موسوم به طعمه من و هادى واحد حفاظت خرید بودیم از باقرزاده پشت سر یعقوب ترابى که مسئول خرید بود حرکت کردیم هادى راننده بود ابتدا رفتیم پایگاه بدیع زادگان، اولین بارم بود بدیع میرفتم بیرون پادگان سمت راست ورودى به بدیع یک قبرستان بود انتهاى قبرستان تعداد زیادى میلگرد تو زمین فرو کرده بودند بیرون از محوطه قبرستان، من از هادى سئوال کردم این موانع چیست؟ گفت اینها شاخص جسد انسان هستند همه ایرانى هستند و از اسراى جنکى بوده اند بعد گفت از بدیع که بیرون آمدیم برایت تعریف میکنم رفتیم داخل بدیع و زود برگشتم احتمالا یعقوب پول از آنجا گرفت در میسر به من گفت اقا کریم اینها هموطنان ما هستند که مظلومانه به شیوه هاى ناجوانمردانه اى کشته شدند. گفتم مگر چطور؟ گفت پیش خودت بماند من با یکى از مسئولین سازمان که در روابط است ارتباط داشتم او به من اعتماد داشت من سال ۶٩ همین لحظه شما برایم پیش آمد از این مسئول سؤال کردم چون اعتماد به من داشت از ” الف تا یا ” برایم تعرف کرد که اینها اسرایى هستند که افسر بودند خلبان یا مقامى داشتند یا پاسدار بودند وقتى اسیر میشدند اینها رو با چوب ابتدا دست و پاهایشان را میشکستند بعد از آنها اطلاعات میگرفتند سپس نوبت به ما یعنى نفرات سازمان که این هم جزیى از آنها بوده میرسد و با توجه به شهر تولد و محل خدمتشان به تناسب اطلاعات میگرفتیم و در پایان با چوب دستى و شلاق تمام کش میکردیم. هادى میگفت وقتى این را شنیدم حالم بد شد و مسئول مزبور هم از حالم فهمید و قسمم داد که گزارش نکنم من هم اطمینان دادم که نگران نباشد.

هادى میکفت جنایاتى که این سازمان در آن دست داشته زیاد است و از وقتى که موسى خیابانى شهید شد سازمان از اصول و خط اصلى خود منحرف شد و آنچه که خودمان از آن تنفر داشتیم توسط خود سازمان انجام میشود.

بعد از سرنگونى صدام و زمانى که آمریکائیها در اشرف بودند مدتى با هادى یک یکان بودیم هادى از مناسباتى که سازمان بخصوص زنان مجاهد با آمریکائیها بر قرار کرده بودند بینهایت آزرده بود و جلوى خودم به شخص رجوى داعشى ناسزا میگفت. چیزى که این مدت ازش نشنیده بودم، میگفت رجوى چگونه زیر قباى آمریکا خریده است، من براى تست هادى خودم را به ندانستن زدم و گفتم مگر چطور؟ هادى اشکش را پاک کرد و گفت اصول سازمان مبتنى بر مبارزه با آمپریالیسم بوده و دفاع از مظلوم، ولى به عینه میبینیم که این اصول زیر پا گذاشته میشود و بر عکس طرفدار دو آتشه آمریکا شدیم و ضد مظلوم، سازمان از کشتار مردم بدبخت عراق لذت میبرد.

اما بعد از مرگ هادى، شیادى رجوى داعشى و مرده خوارى و ارتزاق از خونهاى اسیران بدبخت در چنبره و سیطره تشکیلاتى شروع شد و بعد از مرگ او مدح و ثنا راه انداختند و مجاهد صدیق خطاب دادند. او دردى از دردهاى بى درمان شما داعشى صفتان حل نخواهد شد و به این زودى مظلومیت و آه سالیان زجر و شکنجه روحى و جسمى اسیران از جمله هادى یقه شما رو خواهد گرفت و چنان بر زمین خواهد کوبید که ماهیت اصلیتان و چهره منفورتان از پشت پرده بیرون خواهد زد آنگاه است که رسواى زمین و زمان خواهید شد. آنروز دور نخواهد بود.

“پایان”

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید