حنیف نژاد معتقد بود پرداختن به مبارزه به شیوه مسالمت آمیز جز عافیت جویی انگیزه دیگری ندارد و هرگونه مبارزه قانونی و سیاسی را نفی می کرد. این گروه کوچک می رفت تا نقش گروه بزرگ ترور وخشونت را تمرین و بیازماید. در اوایل سال 46 عبدی از سازمان کناره گیری کرد و جای خود را به علی اصغر بدیع زادگان داد. روند عضوگیری از همان ابتدا به طور جدی دنبال می شد. در سال 1348، به تدریج بر تعداد اعضای مرکزیت افزوده شد و افراد زیر نیز به عضویت مرکزیت درآمدند: علی باکری، بهمن بازرگانی، حسین روحانی، علی میهن دوست، محمود عسکری زاده، ناصر صادق و نصرالله اسماعیل زاده. در بهار سال 1350، چهار نفر دیگر به نام های زیر به مرکزیت راه پیدا کردند: رضا رضایی، محمد بازرگانی، مسعود رجوی و کریم تسلیمی. سازمان از ابتدا ظاهرا معتقد به ایدئولوژی اسلامی بود، ولی آنچه را که به عنوان ایدئولوژی اسلامی مورد نظر داشت، دارای ویژگی هایی بود که در جریان رشد و به اصطلاح تکامل خود، بیانگر طرز تفکر و عقیده ی خاصی درباره ی اسلام می گردید و در حقیقت، با اسلام و شریعتی که از سوی فقهای برجسته ی اسلامی معرفی گردیده بود، تفاوت اساسی داشت. این سازمان در استراتژی خود مدعی سرنگونی رژیم شاه به شیوه قهرآمیز بود و بعد از سرنگونی رژیم شاه “کمک نیرویی و نظامی به فلسطینی ها برای بیرون راندن اسرائیل از خاورمیانه و ایجاد اتحاد با تمامی خلق های در زنجیر برای مبارزه خستگی ناپذیر و بی امان با امپریالیست جهانی به سرکردگی ایالات متحده امریکا”، را به عنوان هدف بیان می نمود.
سازمان مجاهدین خلق ـ 50 سال بعد
15شهریور سالروز تأسیس سازمان مجاهدین خلق است. مجاهدین خلق، سازمانی تروریستی است که در سال 1344 برای مبارزه مسلحانه با حکومت محمد رضا پهلوی تشکیل شد. محمد حنیف نژاد، سعید محسن و عبدالرضا نیک بین رودسری (معروف به عبدی) از دانشجویان دانشگاه تهران در طی سال های 1334 تا 1339 بودند. دو نفر اول از اعضای برجسته ی انجمن های اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و هم چنین از اعضای نهضت آزادی ایران و از فعالان بخش دانشجویی آن بودند. فرد سوم نیز از هواداران نهضت آزادی بود که در سال 1341 و در رابطه با فعالیت های سیاسی، دانشکده را رها کرد و با دو نفر دیگر همکاری داشت.
حنیف نژاد از همان ابتدای تشکیل نهضت مرتباً رهبران نهضت آزادی را برای سازشکاری و عدم قاطعیت در برخورد با رژیم شاه مورد انتقاد قرار می داد. این انتقادات به خصوص در مقطع 6 بهمن 1341 بالا گرفت و در مدت زندان و یا پیش آمدن قیام خونین 15 خرداد 1342 عمق بیشتری یافت و موجب گردید تا پس از آزادی محمد حنیف نژاد و سعید محسن در شهریور 1342 از زندان، این دو تن به همراه نفر سوم جمع بندی از وضعیت سیاسی موجود و دلایل شکست نهضت آزادی را به عمل آورند و به این صورت به تشکیل سازمان مجاهدین خلق مبادرت کردند.
حنیف نژاد معتقد بود پرداختن به مبارزه به شیوه مسالمت آمیز جز عافیت جویی انگیزه دیگری ندارد و هرگونه مبارزه قانونی و سیاسی را نفی می کرد. این گروه کوچک می رفت تا نقش گروه بزرگ ترور وخشونت را تمرین و بیازماید. در اوایل سال 46 عبدی از سازمان کناره گیری کرد و جای خود را به علی اصغر بدیع زادگان داد. روند عضوگیری از همان ابتدا به طور جدی دنبال می شد. در سال 1348، به تدریج بر تعداد اعضای مرکزیت افزوده شد و افراد زیر نیز به عضویت مرکزیت درآمدند: علی باکری، بهمن بازرگانی، حسین روحانی، علی میهن دوست، محمود عسکری زاده، ناصر صادق و نصرالله اسماعیل زاده. در بهار سال 1350، چهار نفر دیگر به نام های زیر به مرکزیت راه پیدا کردند: رضا رضایی، محمد بازرگانی، مسعود رجوی و کریم تسلیمی.
سازمان از ابتدا ظاهرا معتقد به ایدئولوژی اسلامی بود، ولی آنچه را که به عنوان ایدئولوژی اسلامی مورد نظر داشت، دارای ویژگی هایی بود که در جریان رشد و به اصطلاح تکامل خود، بیانگر طرز تفکر و عقیده ی خاصی درباره ی اسلام می گردید و در حقیقت، با اسلام و شریعتی که از سوی فقهای برجسته ی اسلامی معرفی گردیده بود، تفاوت اساسی داشت.
این سازمان در استراتژی خود مدعی سرنگونی رژیم شاه به شیوه قهرآمیز بود و بعد از سرنگونی رژیم شاه “کمک نیرویی و نظامی به فلسطینی ها برای بیرون راندن اسرائیل از خاورمیانه و ایجاد اتحاد با تمامی خلق های در زنجیر برای مبارزه خستگی ناپذیر و بی امان با امپریالیست جهانی به سرکردگی ایالات متحده امریکا”، را به عنوان هدف بیان می نمود.
آن ها در آن شرایط با یک گروه کوچک و تازه تأسیس و با یک زندگی مخفی؛ طرح سرنگونی یک رژیم را ریخته بودند که بعد از طی مراحل تدوین تئوری و ایدئولوژی سازمان در حین دست زدن به عمل در سال 1350 به سرعت به دام نیروهای امنیتی رژیم حاکم گرفتار شدند. در این دستگیری بیش از نود درصد از کادرهای مرکزی آن بازداشت و به دلیل پا فشاری بر اصول خود که همان اقدامات خشونت بار بود، به اعدام محکوم شدند.
گروه اول از کادرهای مرکزی در 30 فروردین و گروه دوم شامل بنیانگذاران سازمان در 4 خرداد 1351 اعدام گردیدند.
حنیف نژاد، محسن و بدیعزادگان، به همراه دو تن از اعضای مرکزیت در 4 خرداد 51 اعدام شدند.
بعد از 1351 یعنی در سال 1354، پس از آنکه تقی شهرام به دنبال کشته شدن رضا رضایی رهبری سازمان را به عهده گرفت، ایدئولوژی سازمان به خاطر شفاف نبودن آن که نقطه ابهامات زیادی را در بین اعضای خود باقی گذاشته بود دستخوش جراحی ایدئولوژیکی شد که عده ای به رهبری شهرام و بهرام آرام به سمت مارکسیسم گرایش پیدا کردند و عده ای در صف ایدئولوژی “اسلام انقلابی” که اعضای مذهبی پیرو آن بودند باقی ماندند.
در همان زمان عده ای این ایدئولوژی را مارکسیسم ـ اسلامی نامگذاری کردند. علت این نامگذاری گرایش ایدئولوژی سازمان به هر دو سمت بود که سرانجام تشکیلات سازمان دچار انشعاب شد که بلافاصله آرم آن را تغییر دادند و آیه قرآن را از روی آرم آن برداشتند. در آن زمان سازمان این عمل انشعاب کنندگان را یک ضربه اپورتونیستی چپ نما نامید و در واکنش به آن طی اعلامیه ای در 12 ماده بر اصول قبلی خود تأکید کرد و منشعبین را خائن و فرصت طلب اعلام نمود و ایدئولوژی و استراتژی سازمان را بار دیگر به صورت فشرده و خلاصه در اعلامیه یاد شده بیان داشت: “اسلام انقلابی ایدئولوژی مان می باشد که سلاح را تنها ابزار مبارزه می داند و در طیف بندی ایدئولوژیک و سیاسی؛ چپ مارکسیسم قرار دارد و هدف سازمان برقراری جامعه بی طبقه توحیدی برای خلق های جهان است.”
جالب است که در بند 10 این اعلامیه که توسط مسعود رجوی تنظیم شده بود تهدید اصلی “جریان راست ارتجاعی” عنوان شده بود و تأکید گردیده بود که اعلام “تغییر ایدئولوژی” موجب تقویت این جریان گردیده است. در این بند عنوان شده که سازمان با این جریان مبارزه می کند.
مجاهدین مارکسیست شده از طرف دیگر به تسویه حساب با برخی از اعضای برجسته سازمان که بر روی اصول اسلامی پافشاری داشتند، پرداختند. از جمله به جان مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف سوء قصد نمودند. شریف واقفی را به شهادت رساندند و لباف را نیز زخمی کرده و نهایتا در دام پلیس انداختند که اعدام گردید.
در هر حال تغییر ایدئولوژی سال ۱۳۵۴، اختلاف های موجود و درگیری های گروه های مختلف سازمان مجاهدین خلق، ضربات مهلکی را بر این سازمان وارد کرد. ساواک در طی مدت زمان کوتاه پس از آن توانست تعداد زیادی از افراد و گروه های پراکنده مارکسیست و مذهبی وابسته به سازمان مجاهدین خلق را به تدریج شناسایی کند و از بین ببرد؛ به طوری که از اواسط سال ۱۳۵۵ دیگر عملا ًسازمانی وجود نداشت.
مستند پیش رو ، نمایی از موسسین سازمان مجاهدین را به همراه نقدی بر فیلم سینمایی سیانور ارایه می دهد.
——————————