«دون کامیلو و پسر ناخلف» در واقع یک رمان نیست بلکه مجموعهای از ستونهای ثابتی است که پیشترها، جووانی گوارسکی، در نشریات با محوریت کشیشی به نام «دون کامیلو» نوشته است. از طرف دیگر وقت خواندن کتاب هم نباید دنبال پسر ناخلفی بگردید، چرا که «پسر ناخلف»، در اصل اسم یکی از داستانهای کوتاه و چهار صفحهای کتاب است. این پسر ناخلف در اصل پسر یک کمونیست عضو حزب سرخ است که بعد از سالها که در شهر دیگری کشیش شده، حالا میخواهد برگردد و این برای پدرش شرمآور است. داستانهای کتاب، همگی کوتاه و مستقل هستند، ولی در دو سه مورد پیش میآید که دو داستان با هم ارتباط داشته باشند. گاهی هم در داستانها با زمان بازی شده، مثل آن جایی که در داستان «فن کودتا» ناقوسزن کلیسا نقش محوری دارد و ما در سی صفحه بعد میفهمیم که این ناقوسزن در اصل، دزد دوچرخه کشیش دون کامیلو بوده که بعدا ناقوسزن کلیسا شده است. در دهکدهای که گوارسکی راوی اتفاقات آن است، فقط دو شخصیت کشیش و پپونه شناخته شده اند و بقیه مردم روستا بیهویت هستند وفقط وقتی تعریف میشوند که در کنار یکی از این دو نفر قرار بگیرند. «در روستا مردم این طوری هستند. اگر از کسی خوششان نیاید میگذارند تا از گرسنگی بمیرد، ولی اگر از کسی خوششان بیاید برایش پول جمع میکنند تا به کلاس آواز برود.»
ماجرای شهردار و کشیش
مجموعه کتابهای رفیق دن کامیلو
فرادید ـ 01.03.2018
این پسر ناخلف در اصل پسر یک کمونیست عضو حزب سرخ است که بعد از سالها که در شهر دیگری کشیش شده، حالا میخواهد برگردد و این برای پدرش شرمآور است.
کتابهای دنباله دار معمولا باید جذابیت زیادی برا مخاطب داشته باشند تا تداوم پیدا کنند و تا جلد آخر پر فروش باشند. مجموعه کتابهای دن کامیلو و داستانهایش با پپونه شهردار تا اینجا توانسته مخاطبان را دنبال خود بکشاند. این تقابل مذهب با کمونیسم و جنگ و جدال لفظی دو رفیق که در عین حال تفاوت عقیده دارند با تم طنز خواندنش خالی از لطف نیست.
به گزارش فرادید؛ این مجموعه داستان نوشته جووانینو گوارسکی در ایران با ترجمه مرجان رضایی تا کنون فروش خوبی داشته و توانسته مخاطب را به دنبال خود بکشاند.
درباره نویسنده
نویسنده، روزنامهنگار، کاریکاتوریست و طنزپرداز ایتالیایی است که در سال ۱۹۶۸ در اثر ایست قلبی درگذشت و هنوز کتابهایش در دنیا ترجمه میشود. او در خانوادهای از طبقهٔ متوسط در نزدیکی شهر پارمای ایتالیا به دنیا آمد. پس از ناکامی در تحصیلات دانشگاهی به مشاغل مختلف روی آورد تا این که سرانجام در ۱۹۲۹ سردبیر مجلهای فکاهی به نام کوریره امیلیانو را به عهده گرفت و در سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۴۳ سردبیری مجلهٔ فکاهی دیگری به نام برتولدو به عهدهٔ او گذاشته شد.
خودش در جایی مینویسد: «وقتی هیچ کاری باقی نمیماند، مجبور میشوی شبها برای پر کردن ستونی که در روزنامه به تو داده شده، شروع به اختراع داستان بکنی. من هم شروع به اختراع داستانهایی کردم که مردم از آنها خوششان آمد، چون داستانهای من واقعیتر از واقعی بود.»
او کتابی به نام “شوهر مدرسه ای” دارد که در ایران از روی این کتاب فیلمی به نام «نان و عشق و موتور ۱۰۰۰» به کارگردانی ابوالحسن داودی و نویسندگی فیلمنامهٔ پیمان قاسمخوانی ساخته شد. اگر چه بیش از ۳۰ سال از مرگ گوارسکی میگذرد و اثر او از شمول قانون حمایت از حقوق مؤلفین و مصنفین خارج شده، ولی در هیچ جای این فیلم اشارهای به اقتباس داستان از اثر گوارسکی نشده است.
در ۱۹۵۶، دیگر آن گوراسکی سابق نبود؛ برای درمان مریضی و ناتوانیاش به سوئیس رفت، اما افاقه نکرد و در سال ۱۹۵۷، مجبور شد که از سردبیری مجلهاش کنارهگیری کند. دوست داشت از اوبه این شکل یاد بکنند که «آن نویسندهای که قدش ۷۸/۱ بود و سبیل کلفتی داشت.»
کتابهای دن کامیلو
دنیای کوچک دن کامیلو، ترجمهٔ جمشید ارجمند
دن کامیلو و پسر نا خلف، ترجمهٔ مرجان رضایی
دن کامیلو بر سر دو راهی، ترجمهٔ مرجان رضایی
دن کامیلو و شیطان، ترجمهٔ مرجان رضایی
رفیق دن کامیلو، ترجمه مرجان رضایی
درباره دن کامیلو و پسر ناخلف
«دون کامیلو و پسر ناخلف» در واقع یک رمان نیست بلکه مجموعهای از ستونهای ثابتی است که پیشترها، جووانی گوارسکی، در نشریات با محوریت کشیشی به نام «دون کامیلو» نوشته است. از طرف دیگر وقت خواندن کتاب هم نباید دنبال پسر ناخلفی بگردید، چرا که «پسر ناخلف»، در اصل اسم یکی از داستانهای کوتاه و چهار صفحهای کتاب است.
این پسر ناخلف در اصل پسر یک کمونیست عضو حزب سرخ است که بعد از سالها که در شهر دیگری کشیش شده، حالا میخواهد برگردد و این برای پدرش شرمآور است. داستانهای کتاب، همگی کوتاه و مستقل هستند، ولی در دو سه مورد پیش میآید که دو داستان با هم ارتباط داشته باشند. گاهی هم در داستانها با زمان بازی شده، مثل آن جایی که در داستان «فن کودتا» ناقوسزن کلیسا نقش محوری دارد و ما در سی صفحه بعد میفهمیم که این ناقوسزن در اصل، دزد دوچرخه کشیش دون کامیلو بوده که بعدا ناقوسزن کلیسا شده است.
در دهکدهای که گوارسکی راوی اتفاقات آن است، فقط دو شخصیت کشیش و پپونه شناخته شده اند و بقیه مردم روستا بیهویت هستند وفقط وقتی تعریف میشوند که در کنار یکی از این دو نفر قرار بگیرند. «در روستا مردم این طوری هستند. اگر از کسی خوششان نیاید میگذارند تا از گرسنگی بمیرد، ولی اگر از کسی خوششان بیاید برایش پول جمع میکنند تا به کلاس آواز برود.»
رفتارهایی از این دست است که تا آخر کتاب مشخص نمیشود مردم دهکده بالاخره با کشیش دون کامیلو هستند یا بخشدار پپونه، مثل آنجایی که پپونه موفق میشود از همه مردم دهکده به نفع حزب امضا جمع کند و بعد متوجه میشود که قبل از امضا کردن نامه او، مردم نامه کشیش را هم امضا کردهاند!
درباره رفیق دن کامیلو
دن کامیلو و پپونه را اگر بشناسید حال و هوای داستان هم برایتان آشناست. بر خلاف کتابهای قبلی این کتاب به صورت داستانهای مجزا نیست و به شکل رمان پیش میرود. در اثر یک سری اتفاقات دن کامیلو تصمیم میگیرد لباس مبدل بپوشد و با پپونه و گروهش به شوروی برود و سعی میکند خباثت کمونیسم و شوروی را برای آنها آشکار کند.
در این کتاب دو رفیق که هیچ اعتقاد مشترکی ندارند با هم در چالشی دائمی هستند از سوی دیگر دن کامیلو با لباسی مبدل به میان مردم آمده و نباید کسی از کشیش بودن او مطلع شود و پپونه تمام مدت در تلاش است این راز را حفظ کند. اما در آخرین دقایق سفر که تمام گروه در طوفان گرفتار میشوند کشیش ذات خود را نشان میدهد و تنها یک نفر نیت میکند خیانت او را فاش کند، اما همان یک نفر به دست ملوان کشتی کشته میشود.
قسمتهایی از کتاب
برایم هم اصلا مهم نیست جهنم وجود دارد یا نه، اما اگر جایی باشد همان جایی است که تو خواهی رفت. زنها همه جای دنیا مثل هم هستند، اگر شانس این را داشته باشند که خودشان را زیباتر کنند، حاضرند از گرسنگی بمیرند، اما این کار را بکنند.