هوشنگ ماهرویان در یادداشتی در شرق به یاد آورده که چندسالی بعد از انقلاب کوبا، کتاب «انقلاب در انقلاب» رژی دبره ترجمه و مخفیانه وارد ایران شد و موجی تازه را به راه انداخت. شاه و ساواک از این کتاب میترسیدند و برخورد با دارندگان این کتاب را در فهرست فعالیتهای مخفی خود قرار دادند، در حالی که وقتی کتابی مخفی شد، به کتاب مقدس بدل میشود. در همان سالها که این کتاب به صورت مخفی در بین روشنفکران دستبهدست میشد. این فعال سیاسی پیشین توضیح داده که در ایران صدها نفر بهخاطر خواندن و داشتن این کتاب در قفسههای کتابخانه خود در زندان ساواک بودند درحالیکه درست در همان زمان، «انقلاب در انقلاب» در فرانسه نیز منتشر میشد، اما پشت ویترین کتابفروشیها قرار میگرفت. ویترین کتابفروشی از کتاب، اسطورهزدایی میکند؛ فرصتی که درباره این کتاب خاص و البته اندیشههای کاسترو و چهگوارا، در اختیار خوانندگان ایرانیاش قرار نگرفت و به مرور چهگوارا، کاسترو و اندیشههای آنها در مبارزه مسلحانه جای مد روز آن زمان را گرفت.
روزنامههای تهران، کاسترو، قهرمان یا دیکتاتور
-
28 نوامبر 2016 – 8 آذر 139
روزنامههای مستقل و میانه رو در صفحات اول خود مرگ فیدل کاسترو را همان قدر اهمیت داده اند که روزنامه های اصولگرا با تاکید بر ضدآمریکایی بودن وی. در میان مسایل داخلی استعفای مدیر راه آهن با عذرخواهی از حادثه تصادف قطارهای سمنان و دامغان در روزی که رهبر جمهوری اسلامی هم خواستار رسیدگی به موضوع شده، مهم ترین است.
کاسترو؛ قهرمان یا دیکتاتور
هوشنگ ماهرویان در یادداشتی در شرق به یاد آورده که چندسالی بعد از انقلاب کوبا، کتاب «انقلاب در انقلاب» رژی دبره ترجمه و مخفیانه وارد ایران شد و موجی تازه را به راه انداخت. شاه و ساواک از این کتاب میترسیدند و برخورد با دارندگان این کتاب را در فهرست فعالیتهای مخفی خود قرار دادند، در حالی که وقتی کتابی مخفی شد، به کتاب مقدس بدل میشود. در همان سالها که این کتاب به صورت مخفی در بین روشنفکران دستبهدست میشد.
این فعال سیاسی پیشین توضیح داده که در ایران صدها نفر بهخاطر خواندن و داشتن این کتاب در قفسههای کتابخانه خود در زندان ساواک بودند درحالیکه درست در همان زمان، «انقلاب در انقلاب» در فرانسه نیز منتشر میشد، اما پشت ویترین کتابفروشیها قرار میگرفت. ویترین کتابفروشی از کتاب، اسطورهزدایی میکند؛ فرصتی که درباره این کتاب خاص و البته اندیشههای کاسترو و چهگوارا، در اختیار خوانندگان ایرانیاش قرار نگرفت و به مرور چهگوارا، کاسترو و اندیشههای آنها در مبارزه مسلحانه جای مد روز آن زمان را گرفت.
در انتهای مقاله شرق آمده:روشنفکری در آن روزها، بهجای روشنگری و آشناشدن بیشتر با نظریات ولتر و ژان ژاک روسو، به سمت حرکات تیز و تند و البته مسلحانهای رفت که فیدل کاسترو را به قدرت رسانده بود، اما انقلاب کوبا، چیزی جز توزیع فقر نبود و آنهایی که نتوانستند در این کشورِ به دور خود حصارپوشیده، بمانند، رهسپار آمریکا شدند. حالا دیگر در آمریکایلاتین امروز، هیچکس آرزو نمیکند در کوبا زندگی بگذراند.
دیدار با کاسترو
احمد پورنجاتی در مقاله ای در اعتماد یاد کرده از ملاقات ۲۰ سال پیش خود با کاسترو و نوشته:کوبای فیدل را باید دقیق و بیپیشداوری و مستند به اطلاعات و آگاهیهای مستقل خواند. روایتهای گزافه گویانه از بهشت و جهنم کوبای فیدل، هر دو گمراهکنندهاند.
برداشت نویسنده این است که: کوبای کمونیست وابسته به بلوک شرق سابق، محصول سیاست احمقانه دولتمردان آن زمان امریکاست که به جای فهم انزجار مردم از رژیم فاسد «باتیستا»، انقلاب کوبا را نوعی دستاندازی شوروی به حیاط خلوت خود تعریف کردند و راهبردشان را بر آن بنا کردند و دستی دستی، آن را از یک انقلاب ملی و ضد استبدادی به یک رژیم اقماری شوروی مبدل ساختند.
به نوشته مقاله اعتماد: فیدل، نه صدام حسین بود و نه ماندلا، نه احمد بن بلا بود و نه رابرت موگابه. من در کشتزارهای نیشکر، در ساحل و بندر هاوانا و در دکانها و خانههای ۲۰متری و مراکزخدمات بهداشتی و درمانی پایتخت کوبا، همنشینی دو دنیای متقاوت «رضایت » و «آرزو» را در نگاه و زبان مردم دیدم. کوبای پس از فیدل، بیتردید کوبای دیگری، شده و خواهد شد.
مرتضا الویری هم در همین روزنامه از دیدار خود در نقش نماینده دوره اول با گروهی که محمد خاتمی و عطا الله مهاجرانی و محمود دعایی هم در آن بودند به دیدار کاسترو رفت و در آن جا کاسترو در مقابل تعجب ما پرسید چرا گروگان ها را زودتر آزاد نکردید که باعث انتخاب ریگان جمهوری خواه در آمریکا نشوید. این کار شما به زیان کشورهای توسعه نیافته و جهان سوم تمام شد.
چریک پاکزیست
هادی خوانساری در مقاله ای در روزنامه ایران به عنوان چریک پاک زیست نوشته: فیدل کاسترو را شاید بتوان آخرین رهبر تاریخی جهان دانست که با بیش از 6 دهه مبارزه با امپریالیسم، نام خود را در ویترین تاریخ مبارزان شرافتمند جهان ثبت کرد. مردی که به اندازه ستارههای هالیوودی جذاب و از شخصیتی کاریزماتیک و تأثیرگذار برخوردار بود. مردی که برخلاف بسیاری از رهبران و چریکها از خانوادهای متمول پا به عرصه مبارزه گذاشت و به آن جمله ساموئل اسمایلز عمل کرد که «و هنر خلاف جهت آب شنا کردن است وگرنه هر ماهی مردهای در جهت آب شنا میکند.»
به نوشته این مقاله: فیدل کاسترو را میتوان یکی از استوانههای محکم و استوار جهان معاصر دانست که خود را هموطن هر زخم خوردهای میخواند. او در کشور خود خالصانه کار کرد و در تمام حیات سیاسی خود دستور داده بود هیچ خیابان و مدرسهای به نامش نشود و هر ساله لیست داراییهایش را به طور رسمی اعلام میکرد. او با افتخار میگفت که بهترین رفیق و همرزمم را به اتهام فساد مالی اعدام کردم و برایش گریستم. مبارز و انقلابی نباید مرتکب فساد شود.
رییس رئیس انجمن دوستی ایران و کوبا در مقاله ایران به مذاکرات آمریکا و کوبا اشاره کرده و نوشته با وجود گشوده شدن سفارت در هاوانا و واشنگتن بعد از پنج دهه، آمریکا تحت تأثیر لابی قدرتمند کوباییهای مقیم فلوریدا و مخالفت جمهوریخواهان کنگره امریکا، هنوز تحریمهای سنگین علیه کوبا برداشته نشده و در آخرین اظهار نظر دونالد ترامپ، رئیس جمهوری منتخب امریکا گفته است اگر کوبا درخواستهای ما در حوزه حقوق بشر و آزادی زندانیان سیاسی را انجام ندهد، همچنان این تحریمها پایدار خواهند بود.
سه دهه محبوب
جلال خوشچهره در ابتکار نوشته:یکی از برجستهترین چهرههای انقلابی از دهه ۵۰ میلادی امریکای لاتین و بلکه جهان، چشم از جهان فرو بست. “فیدل کاسترو” برای بیش از سه دهه چهره محبوب انقلابیون پرشوری بود که سودای مبارزه با امپریالیسم غرب را در سر داشتند.
به نوشته این مقاله: باید نظام کمونیستی از هم میپاشید تا با تحلیل چرایی و چگونگی این اتفاق، روشنفکران آرمانخواه و انقلابی جرات و جسارت نقد و تحلیل آنچه در کوبای تحت حاکمیت نظام کمونیستی مدل کاسترو تجربه شده است را بیابند. تا پیش از این در واقعگراترین تعبیرات، از کاسترو و نظامش به عنوان «دیکتاتوری مصلح» یاد میشد که توانسته است در سه بخش آموزش، بهداشت و مسکن بیشترین دستاورد را برای مردم کوبا فراهم کند.
و مقاله ابتکار به این جا رسیده که:چه کسی باور میکرد روابط واشنگتن _هاوانا آنهم در زمانی که کاسترو هنوز در قید حیات است، ترمیم شود و این کشور پذیرای رئیس جمهور امریکا باشد. فیدل کاسترو، این انقلابی دهههای سپری شده اکنون چشم از جهان فروبسته است. هیچکس حتی دشمنانش نمیتوانند او را به تجدیدنظرطلبی در مواضعش متهم کنند. میتوان همچنان او را انقلابی صادق خواند که کوشید در بهترین وضع یک دیکتاتور مصلح باشد. آنچه کاسترو را زیر تیغ نقد میبرد این است که به سختی لزوم تغییر در روشهای حکومتداری خود را پذیرفت.
ترامپ و کوبا
هادی اعلمی در اعتماد نوشته:نظر میرسد واقعیترین تحلیل در این باره را ویگارد باد، محقق سیاسی مرکز مطالعات توسعه محیط دانشگاه اسلو در سال ٢٠١۵ در نشستی آکادمیک درخصوص آینده کوبا مطرح کرده است. او در آن نشست از یک الگوی سیاسی توسعه سخن گفت و عادیسازی روابط کوبا و امریکا در دوره باراک اوباما را مورد بررسی قرار داد و این مساله را ناشی از تغییر پارادایم امریکا درباره کوبا دانست.
به نوشته این مقاله: به نظر او، با مرگ کاسترو روند لغو تحریمهای کوبا با سرعت بیشتری شکل میگیرد و دولتی ترکیبی کاپیتالیستی با سرمایههای پراکنده و همراه با مشارکت بالا شکل خواهد گرفت. با این حال، آن مدل پیشنهادی نیز با اما و اگرهای روی کار آمدن دونالد ترامپ روبهرو است. به عبارت دیگر، آینده کوبا و واکنش حزب سوسیالیست این کشور بستگی به نوع رفتار رییسجمهور آینده امریکا دارد.
اعتماد نوشته اگر ترامپ موضعی سرسختانه نسبت به کوبا اتخاذ کند، گشایشی میان هاوانا و واشنگتن شکل نخواهد گرفت اما اگر او بخواهد سیاستی خنثی در پیش بگیرد، کوباییها تمایلات بیشتری برای گشایشهای افزونتر و گسترش مناسبات خواهند داشت. به هر حال دوران فیدل کاسترو با مرگ او و سیاستهای ضدسرمایهداری به پایان میرسد و ما باید شاهد تغییراتی گسترده و آغاز عصری جدید باشیم.
ناجی آمریکای لاتین
مسعود سلیمی در جهان صنعت نوشته: در سال ۲۰۰۶ که چریک پیر خود را از جلوی صحنه قدرت در کوبا عقب کشید و امور را به دست برادر زیرسایهاش رائول سپرد یعنی در ۱۰ سال گذشته باز هم این فیدل بود که در مرکز توجهات نهتنها کوبا و آمریکای لاتین بلکه جهان قرار داشت. شخصیت پیروزمندانه، رفتار و گفتاری کاریزماتیک و در نهایت نگاه دوگانه او به قدرت از یکسو به عنوان رهبر و ناجی مردم و از سوی دیگر در کسوت یک دیکتاتور ضبطکننده مطلق قدرت همه مشخصههایی هستند که به متفاوت بودن او با بسیاری از رهبران دستکم قرن بیستمی جهان رای میدهند.
به نوشته این مقاله: فیدل کاسترو در طول ۵۷ سالی که پس از براندازی دیکتاتوری باتیستا بهعنوان نماد سوسیالیسم انقلابی آمریکای لاتین شناخته میشد در رفتار و سیاستها و سخنرانیهای طولانی و مشهورش و در یک کلام همواره در قامت یک نجاتدهنده در قالب یکی از اساطیر میتولوژی یونانی، چونان داود مقابل گلیات خود را نشان میداد.هنگامی که از او پرسیده شد چرا اینقدر در قدرت ماندهاید، فیدل با پاسخی فیلسوفانه گفته بود اگر قرار بر کسب پول، مقام و شهرت بود بدون رسیدن به حکومت هم برایش میسر بود.
جهان صنعت به این جا رسیده که: درست مانند تمام مردان و زنان تاریخساز او هم موافق و مخالف بسیار داشت چنان که بلافاصله پس از فوتش در میامی و هاوانا با دو برخورد متفاوت روبهرو بودیم.آخر اینکه با رفتن فیدل کاسترو اگرچه و به طور قطع «فیدلیسم» بهعنوان تفکری اتحادگرایانه در آمریکای لاتین میماند اما قدر مسلم این است که کوبا پس از فیدل، آیندهای متفاوت را تجربه خواهد کرد که چرایی آن بحث جداگانهای میطلبد.
اشکها و لبخندهای یک بدرقه توییتری
شرق نوشته: دو روز قبل، اندوه و ماتم شبکههای اجتماعی را دربر گرفته بود؛ در کمتر از چند ساعت خبر تصادف قطار و حمله انتحاری به زائران بازگشته از کربلا. جنازههایی که آنچنان سوختهاند که با آزمایش DNA هم نمیتوان آنها را شناسایی کرد. اکنون برای کاربران جهان، مرگ «فیدل کاسترو» مهم است و «کوبا»ی پس از آن. بیش از ١,۵میلیون توییت در کمتر از چند ساعت منتشر شده است.
به نوشته این روزنامه: فیدل کاسترو نیز از سال ٢٠٠٧ به توییتر پیوسته بود و آخرین توییتش در روز ١۴ ژوئن بوده که عکسی از محل برگزاری نودمین سالگرد تولدش در آگوست را منتشر کرده است و البته درباره بلاتر هم توییتی منتشر کرده است. طرفدارانش تنها ١۴۴ هزار نفر بودهاند.
شرق نوشته: خداحافظی با دیکتاتور از اولین توییتهای منتشرشده بود، شادی طرفداران ترامپ و آمریکایی – کوباییها در خیابانهای آمریکا نیز مورد استقبال بسیاری قرار گرفته است. سخنان مختلفی از او منتشر شد؛ نظیر «انقلاب بستری از گل سرخ نیست» یا «من میتوانستم با قدرت ایمان تنها با ١٠-١۵ نفر انقلاب کنم، نه ٨۶ نفر»، واقعیتهای زندگیاش نیز بازنشر شد؛ نظیر عکسهای خانوادگی از پنج همسر و ٩ فرزندش. بسیاری از مردن او خوشحال شدند و آن را پایان یک دیکتاتوری و آغاز کوبای آزاد دانستند و درباره رابطه آمریکای بعد از مرگ فیدل تحلیلها آغاز شده است، اما جمعی نیز از دلایل دوستداشتن او گفتند.
حادثه و استعفا در راه آهن
در حالی که روزنامه ها در آخرین خبرهای خود از استعفای مدیرعامل راه آهن ملی ایران خبر داده اند مرضیه جلیلی در گزارشی در ابتکار با اشاره به تصادف مرگبار قطارها در راه سمنان به دامغان نوشته : این روزها که حوادث ناگواری باعث ازبین رفتن تعدادی از هموطنانمان در حله و سمنان شده است مردم را چشم بهراه عذرخواهی مسئولانی که در این مسیر قصوری داشتهاند قرار داده است.
به نوشته این گزارش: تاکنون فرهنگ استعفای مسئولان در پی بروز حوادثی که ناامیدی مردم نسبت به آن بخش را درپی داشته باشد در کشور نهادینه نشده است ضمناینکه پاسخ به سوال رسانهها یا وکلای ملت نیز با واکنش مسئولان مربوطه از موضع قدرت همراه خواهد شد. کارشناسان سیاسی در این مورد با تاکید بر اینکه حوادث اخیر در پی سوءمدیریت در بخشهای اجرایی صورت گرفته است معتقدند که استعفای این مدیران تنها کمکی بوده که آنها به دولت در جهت حفظ سرمایههای اجتماعیش خواهند کرد ضمناینکه تسکینی بر دل ملت خواهد بود.
نیما نامداری در مقاله ای در دنیای اقتصاد ضمن اشاره به بافت پوسیده و اداری موسسه ای مانند راه اهن که اجازه هیچ نوع نوآوری و قبول تکنولوژی جدید را نمی دهد نوشته:شرکتهایی نظیر راهآهن و خطوط هواپیمایی ماهیت کارشان به گونهای است که مردم بیواسطه شاهد و ناظر عملکردشان هستند و اشتباهاتشان (به درستی) زیر ذرهبین است. اما دهها شرکت و نهاد دولتی دیگر هستند که نتایج عملکردشان اینچنین آشکار و علنی نیست. این نهادها را چه کسی بازخواست میکند؟ آب، آلودگی هوا، مسائل زیستمحیطی، آسیبهای اجتماعی، بیکاری، فساد اقتصادی، بحران اعتماد و دهها مساله مزمن دیگر در جامعه ما وجود دارد که سازمانهای دولتی متولی آنها را کسی بازخواست نمیکند.
به نظر نویسنده سرمقاله دنیای اقتصاد: در هنگام بروز چنین اتفاقاتی سادهترین کار این است که مدیر ارشد این سازمان را متهم ردیف اول دانست و از او خواست که با استعفا صرفا مرهمی بر درد جامعه داغدار بنهد. اما چه کسی به ناکارآمدی نهاد دولت توجه میکند؟ چه میشود که بسیاری از سازمانهای دولتی با هر مدیری، خروجی تقریبا مشابه دارند؟ مثلا چرا آمار خسارات جادهای و ریلی و هوایی در دولتهای متفاوت تقریبا مشابه بودهاست؟ آیا وقت آن نشده به اتهام ماهیت این «نهاد» هم رسیدگی شود؟
حالا چه موقع حادثه است
دانیال فتحی در صفحه طنز شهرونگ نوشته: از اتفاقات بامزهای که بعد از حوادث غیرمترقبه و مترقبه در کشور میافتد، غافلگیری مسئولان است؛ مثلا طرف مدیریت بحران فلان منطقه را به عهده دارد، منشیاش میآید توی اتاقش و میگوید: جناب رئیس! در فلان جا ما درگیر این بحران شدیم. مدیر بحران دو متر از جایش میپرد و درحالیکه عرق بر پیشانیاش نشسته میگوید: چطور ممکنه!؟ بحران؟ اونم این موقع؟
به نوشته این طنزنویس: منشی میگوید: این موقع مگه چشه قربان؟ مدیر بحران میگوید: آخه الان موقع ناهاره، من آمادگیشو ندارم یا مثلا در آذرماه آسمان تصمیم میگیرد مقادیری برف به زمین حواله کند. منشی استاندار، فرماندار، بخشدار، شهردار یا هر دار دیگری میرود توی اتاق دار و میگوید: جناب دار! برف اومده. دار هم که همینطور سرش توی گوشی است و دارد عکسهای ملت را با برگ پاییزی و بوت و در آستانه فصلی سرد لایک میکند، میگوید: بهش بگین بره دو ماه دیگه بیاد. الان چه موقع برفه؟
و خلاصه این که: یکسری از مسئولان هم ضمن گلایه از برف گفتند: الان ما آمادگیش رو نداریم. خونه نامرتبه، پیژامه تنمونه، میوه هم نداریم. چرا از قبل اطلاع نمیدن این بیملاحظهها؟ همین میشود که بعد از بارش دو میلیمتر برف در شهرهای شمالی نشانههای وقوع آخرالزمان در شهر پدیدار میشود و قطعی گاز و برق و اینترنت و… را شاهدیم.
مشکل بودجه آموزش و پرورش
شیرزاد عبداللهی در مقاله ای در همدلی به وعده وزیر تازه آموزش و پرورش برای رسیدگی به تقاضاهای معلمان پرداخته و نوشته: این وعده ها عملی نیست چرا مجلس در صورتی میتواند خارج از ساختار بودجه، برای دولت هزینه ایجاد کند و مثلا حقوق کارمندان را یکباره افزایش دهد، که متناسب با هزینه، منابع تامین آن را پیشبینی کند. دولت اگر چنین منابعی سراغ داشته باشد خودش آن را در لایحه میآورد! البته نمایندگان میتوانند منابع فرضی و موهوم را در قانون بودجه به عنوان درآمد بیاورند، اما این منابع معمولا قابل تحقق نیستند.
به نوشته این کارشناس آموزش و پرورش: چند ماه دیگر معلوم میشود. تنها منبع قابل حصول و مطمئن برای اجرای وعدههای «اصلاح نظام پرداخت» و «طراحی و اجرای نظام معیشتی و رفاهی ویژه فرهنگیان»، اختصاس حداقل ۳۰-۴۰ درصد بودجه عمومی دولت به آموزش و پرورش است. اما افزایش بودجه سال ۹۶ آموزش و پرورش احتمالا شیب ملایم و نرمال خواهد داشت و سهم آموزش و پرورش روی مبلغ ۳۵تا ۴۰هزار میلیارد تومان و به عبارتی حدود ۱۲تا ۱۳درصد بودجه عمومی دولت بسته خواهد شد.
مقاله همدلی به این جا رسیده که: وزیر جدید آموزش و پرورش هر هنری در خود سراغ دارد باید همین روزها به کار بگیرد. یکماه دیگر دیر است. اگر موفق به افزایش جهشی بودجه شود، رضایت نسبی معلمان را در ماههای حساس پیش رو کسب میکند، اما اگر موفق به این کار نشود، تمام رشتههایش پنبه میشود. آمدن دانشآشتیانی و شعارها و وعدههای او انتظارات معیشتی معلمان را برانگیخت. پاسخ ندادن به این مطالبات برانگیخته پیامدهای سیاسی منفی برای دولت در بر خواهد داشت.
سود سرما برای اقتصاد ملی
سوشیانس شجاعیفرد در صفحه طنز شهرونگ ابراز عقیده کرده که غلط است این که فکر کنیم سرما، جز خسارت و خسران
و سیل و برف و کوران و قطع برق چیزی ندارد برای این که نخستین کاسب هوای سرد، رانندگان بسیار زحمتکش تاکسی هستند که تا قطرهای باران بزند، تا دانهای برف بیاید، تا دو درجه هوا سرد شود، فقط دربست سوار میکنند و خب شما هم در این سرمای پیرزنکش ممکن است بمیرید و مجبورید کرایه هزارتومنی را ١٠هزارتومان بدهید و اینگونه به اقتصاد رانندگان تاکسی کمک کنید!
به نوشته این طنزنویس:فصل سرما اگر با ریختن برگهای پاییزی یا بارش برف همراه باشد، بیشترین منفعت اقتصادی را این شرکتهای اینترنتی میکنند که هی به شما حجم و گیگابایت اضافه فرو میکنند، از بس که یا دارید عکس و فیلم از برگ زرد و برف نو آپلود میکنید! یا دارید برف نو و برگ زرد دوستانتان را میبینید و لایک میکنید!
طنزنویس شهرونگ افزوده: سرما به اقتصاد کافهها هم کمک میکند، فصل رونق بازار هم هست! گردش مالی لباس گرمفروشیها در یکهو بالا میرود و درمواقع بحرانی، وقوع سرما و برف باعث رونق کار برنامهسازهای بخشهای خبری صداوسیما میشود که بیایند روی آنتن و غافلگیر شوند و از اقدامات در دست اقدام بگویند و حرص مردم را دربیاورند