شهروز تاجبخش: بحران لاعلاج بی آیندگی مجاهدین

0
789

بحران لاعلاج بی آیندگی مجاهدین

 شهروز تاج بخش، وبلاگ مجاهد، هفتم نوامبر ۲۰۱۶:…  هنگامی که در سی سال پیش ، مسعود رجوی، رهبر فرقه مجاهدین با سر و صدا و هیاهوی بسیار به عراق رفت، پروازش از فرانسه به عراق عملی قهرمانانه و با ابعاد استراتژیک توصیف شد و در تاریخ سازمان آن را پیروزی بزرگی در راه مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی تلقی کردند. ماشین تبلیغاتی سازمان البته فراموش کرد که … 

لینک به منبع

بحران لاعلاج بی آیندگی مجاهدین

یکشنبه نوامبر ۶ ۲۰۱۶،

هنگامی که در سی سال پیش ، مسعود رجوی، رهبر فرقه مجاهدین با سر و صدا و هیاهوی بسیار به عراق رفت، پروازش از فرانسه به عراق عملی قهرمانانه و با ابعاد استراتژیک توصیف شد و در تاریخ سازمان آن را پیروزی بزرگی در راه مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی تلقی کردند. ماشین تبلیغاتی سازمان البته فراموش کرد که بگوید رجوی در واقع به عراق فرار کرد زیرا دولت فرانسه در پی درخواست جمهوری اسلامی به وی دستور داده بود که خاک آن کشور را ترک کند. با این وجود، این حرکت عنوان استراتژیک به خود گرفت واز آنجا که در آن زمان ایران در حال جنگ با عراق بود ، سران سازمان مجاهدین مجبور شدند وقت زیادی صرف کنند تا استدلال هایی برای هوادارانشان بیاورند که پناه گرفتن نزد دشمنی که به سرزمین و هموطنانشان حمله کرده بود را توجیه کنند.

در تمام سالهای پس از حضور مجاهدین در عراق ، بنیاد و اساس استراتژی مجاهدین بر ظرف مبارزه در عراق و به طور سمبلیک و خاص تر، قرارگاه اشرف ، به عنوان کانون استراتژیک نبرد ، بنا نهاده شده بود .

در سال ۱۳۶۷ ، پس از آن که جمهوری اسلامی قطعنامه سازمان ملل متحد و آتش بس با عراق را پذیرفت و متعاقبا سازمان مجاهدین خلق دیگر اجازه نداشت از خاک عراق برای راه اندازی عملیات علیه ایران استفاده کند، به نوعی روند افول سازمان آغاز شد. این روند تا زمان سرنگونی صدام حسین ادامه داشت و موقعیت مجاهدین را درعراق وخیم تر می کرد.

اشرف نماد موجودیت وایدئولوژی سازمان وظرف ارتش به اصطلاح آزادیبخش رجوی محسوب می شد ، از دست دادن اشرف به معنای از دست دادن همه چیز برای سران مجاهدین بود اما با این وجود رهبری فرقه رجوی همانطور که همیشه نشان داده است ، وقتی سنبه پرزور است کوتاه می آید و این بار نیز بعد از ریختن خون کافی به کیسه رهبری ، تن به انتقال به کمپ لیبرتی داد و به این دلخوش بود که هنوزهرچند بدون امکان هیچ عملی اما در خاک عراق مانده است .

خروج مجاهدین از عراق اما به منزله پذیرفتن یک اشتباه استراتژیک بزرگ بود که رهبر عقیدتی سازمان حدود سی سال پیش مرتکب شد ؛ اشتباهی که رجوی لجوجانه و تا آخرین لحظات پای آن ایستاد و تمام تلاشش را کرد که مجبور به عقب نشستن از آن نشود ، لجاجتی که باعث ریختن خونهای بی شماری شد ولی حتی گرهی از کار فرو بسته ی فرقه رجوی نیز باز نکرد .

رجوی برای پافشاری بر ماندن در عراق دلایل زیادی داشت .

واقعیت این است که مجاهدین به جز در تشکیلات عراق که توان استمرار فشارهای تشکیلاتی بر نیروها و ادامه روند مغز شویی و کنترل آنها را دارند ،  در هیچ نقطه دیگری قادر به ادامه مناسبات موجود نخواهند بود. هر گونه تعامل احتمالی و تغییر شرایط به این معنی است که مجاهدین برای تبدیل مکان جدید به یک اشرف یا لیبرتی ثانوی به زمان طولانی دیگری نیاز خواهند داشت و هر گونه جابجایی ناگزیر موجب ترک برداشتن مناسبات درونی موجود در سازمان شده و آنها به جز در عراق در هیچ نقطه دیگری قادر به حفظ انسجام موجود که با اهرم های روانی و … مسیر است نخواهند بود.

دلیل دیگر، موقعیت کاملا سوق الجیشی خاک عراق برای مجاهدین بود. مریم رجوی بارها به آمریکایی ها گوشزد کرده بود که می تواند از ارتش موسوم به آزادی بخش او برای هر گونه تحرک در خاک ایران استفاده کنند. مجاهدین برای افراد خود در لیبرتی این معنا را حقنه می کردند که در نهایت خاک عراق تنها امکان بالقوه برای هر حل معضل سرنگونی خواهد بود. آنها تاکید داشتند بگویند این فرض به اصطلاح دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد. خروج مجاهدین ازعراق به مثابه منتفی شدن این فرض است.

از طرف دیگر ، رجوی تمام اشتباهات و انحرافات پس از آمدن به عراق از جمله مسئله انقلاب ایدئولوژیک درونی و طلاق های دسته جمعی ، جداسازی کودکان از والدین شان و فرستادن آنها به اروپا و آمریکا ، تصفیه حساب های درونی و هزاران اشتباه دیگر که هیچگاه نقدی بر آنها صورت نگرفت را با حضور بدنه تشکیلات در عراق توجیه کرده و با این استدلال که ارتش آزادیبخش تنها راه سرنگونی رژیم ایران است و باقی ماندن این نیرو در ظرف عراق دلیلی بر حقانیت خط و خطوط اتخاذ شده است ، هر صدای نارضایتی و انتقاد را در درون تشکیلات سرکوب می کرد .

اینک و با اخراج فرقه رجوی در عراق و در حالی که از مرده و یا زنده رجوی هیچ خبری نیست ، سؤال های فراوانی در پیش روی رهبری این جریان قرار دارد که هیچ کس قادر به پاسخگویی به آنها نیست .
از سویی نامعلوم بودن موقعیت مجاهدین در معادلات سیاسی، بی اعتباری این گروه، دست نیافتن به اهداف کوتاه مدت ضروری که بدون رسیدن به آن، امکان ادامه حیات این گروه دشوار و تقریباً غیرممکن شده است و از سوی دیگر وضعیت مبهم تشکیلاتی این گروه که عوامل درونی و بیرونی، چشم انداز تیره و تاری را برای آن رقم زده است و عملاً موجودیت تشکیلات سازمان یافته نظامی پیش از این را حتی از منظر رهبری مجاهدین محال و غیرممکن ساخته است  بر دامنه بحران های پیشروی فرقه رجوی افزوده است .

در نبود رجوی و موج فراگیر روزش نیرویی در مجاهدین آینده ای جز فروپاشی ایدئولوژیک و تشکیلاتی برای این جریان متصور نیست و دریغ خونهایی است که در این راه ریخته شد و فدای توهم ، خودخواهی و تمامیت طلبی رجوی گردید .

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید