جاودانههای خانوادهی محمدرحیمی در شعر زنده یاد نصیر نصیری
ایرج مصداقی، پژواک ایران، بیست و ششم آوریل ۲۰۱۶:… پاییز ۱۳۶۷ تازه به سالن ۲ گوهردشت منتقل شده بودیم. هوشنگ محمدرحیمی یکی از نامههای پر مهر سهیلا (فرنگیس) خواهر کوچکترش را که در کشتار ۶۷ جاودانه شده بود به دستم داد. تاریخ نامه برمیگشت به تیرماه ۱۳۶۶. آن روزها کمتر چنین نامههایی را به دست زندانی میرساندند. اما ظاهراً چون هم عباس و هم سهیلا زندانی و هر دو در گوهردشت …
جاودانههای خانوادهی محمدرحیمی در شعر زنده یاد نصیر نصیری
پاییز ۱۳۶۷ تازه به سالن ۲ گوهردشت منتقل شده بودیم. هوشنگ محمدرحیمی یکی از نامههای پر مهر سهیلا (فرنگیس) خواهر کوچکترش را که در کشتار ۶۷ جاودانه شده بود به دستم داد. تاریخ نامه برمیگشت به تیرماه ۱۳۶۶.
آن روزها کمتر چنین نامههایی را به دست زندانی میرساندند. اما ظاهراً چون هم عباس و هم سهیلا زندانی و هر دو در گوهردشت اسیر بودند نامه پنج خطی را داده بودند. شاید هم از دستشان در رفته بود و آن را درست و حسابی نخوانده بودند.
نامه خطاب به عباس برادر بزرگتر سهیلا بود. پس از اعدام سهیلا و مهری، ارزش این نامه دوچندان شده بود.
در قدمزدنهای روزانهام با نصیر نامه را نشان او دادم. مدتی در آن خیره شد و همان شب شعر «گلوبندی از شبق» را در وصف مهری و سهیلا و مادرشان که خود در اوین اسیر بود، سرود. سهیلا و مهری در کشتار ۶۷ در اوین به دار آویخته شدند. پس از پایان کشتار در پاییز ۱۳۶۷ «زمانی» مسئول اطلاعات اوین، مادر را خواسته بود و با زبان ترکی با مادر به گفتگو پرداخته و خبر اعدام دو دخترش را به او داده بود و خودش را نیز به مرگ تهدید کرده بود. در این شعر به «نامه پنج خطی» مزبور اشاره شده است.
گلوبندی از شبق
چکاوک و پوپک
چشمه و عشق
مداری به سپیدی سحرگهان
سهیل و مهر
سجاده و تسبیح
دو آینه رو به رنگین کمان
دو آینه همرنگ باران
و پنج خط در امتداد عاطفه تابستان
آی مردان دشنه ها و تشنگی
از میان شما کسی آیا
نام خواهران گمنام برکه ها را بر بوم ماه خواهد نوشت
آوای دختران سرو و صنوبر را
در چنگل بکر ستیزه ها خواهد شنید
به شیران بیشه ها گفتم
آیا شما
فریاد مادران بکر شهامت و شمشیر را شنیده اید؟
آنان بی زخم خفته اند
ماهیان آب ها
همیشه، همیشه بی زخم مرده اند
و بر پیکر بی جان بادها
در این سکون بیکران
هرگز کسی زخمی ندید
آی دختران آفتاب
خواهران ستیزه و مهتاب
مادران بکر زلالی آب
گلوبند شبق رنگتان
در این فروغ جاودان مبارک باد
نصیر از طریق همین نامه بود که با این دو خواهر ارتباط برقرار کرد.
چند روز بعد شعر «زیباست آنچه…» را به دستم داد. در این شعر هم دوباره به نامه سهیلا اشاره کرده بود.
زیباست آنچه نمیشود دید
گم شدن در مه و مهتاب
درهای بیکلید
حروف رقصان آواز در سایهگاه بید
گوشهای گیسو
کوچهای در باران
سراب لبخندی در این بیابان
و خنجری فرو رفته بر قلب رسم پیر
و آنچه نمیشود خواند
سرود رهایی رهروان
شکوه شعر شاپرکان
داستان سینهی دریدهی عاشقان
و آنچه نمیشود شنید
های و هوی موج و دریا
چکاچاک شمشیر باد و استخوان سنگ
بانگ عاشقانهی یک آهنگ
نفیر گلولهی تفنگ
و زمزمهی دو عابر
که در سایهی امن گذرگاه زندگی
از مرگ چریکی در بامداد قصه میگویند
و آنچه نمیشود نوشت
با دست بسته نمیشود به روانی یک رود سرود
و از آسمان سحر ستاره چید
و نمیشود برای آن که در دورها
چشم به راه قاصدک دوخته است
زندگی خونین خلق را
در پنج خط، نگاشت
و نمیشود
با لبان بستهی قلم گفت
آنسوی آسمان ابری
همیشه آفتابیست
به اوین که منتقل شدیم در فروردین ۱۳۶۸ به مناسبت نوروز، عباس و هوشنگ محمدرحیمی به ملاقات «مادر صونا» رفتند. جانیان مرحمت کرده و به مادر صونا که در بند زنان اسیر بود، با فرزندانش ملاقات داده بودند. مادر تا مدتها نمیدانست عباس و هوشنگ زنده اند یا نه؟
در شعر «ملاقات» که بعد از ملاقات مادر با بچههایش در اوین سروده شد، اگرچه نصیر یک «ملاقات کابینی» را تصویر میکند، اما در یک بخش از شعر از غم روزی میگوید که عباس و هوشنگ محمدرحیمی به ملاقات «مادر صونا» در اوین رفتند. چند روز پس از بازگشت عباس و هوشنگ از ملاقات، نصیر این شعر را به من داد که از حفظ کنم. در نامه هم به مادر اشاره کرده است و هم به سهیلا و مهری
… با تو به قبیلهی مادران پیوند رفتم
آنان ستارهای به دستم نهادند
و دشنهای در قلبم
گفتند پلنگ زخم خورده
رسم قبیلهی ماست
با تو
به آشیانهی خواهران تنهایی و زخم رفتم
در که گشوده شد
آفتاب تابید
من کنار ترانهای نشستم
گوشهایم را بستم
آنجا که از رنج میخوانند
نباید شنید
باید مرد
نصیر در شعر «نگاه» در مورد سهیلا و مهری میگوید:
چون دو گلوله
تا ته جان میدوند
پس آرام
چون برگی
مرا، تا دریای مرگ میبرند
چون دو چلچله
تا پشت آسمان میپرند
آنجا
شاعران هوش نشستهاند
و از زندگی تفسیر میدهند
چون دو زمزمه
در تیرگی شنیده میشوند
احساس میکنم
پشت پنجره
حادثهای گذر میکند
و دانهای میروید
پس از آزادی هوشنگ از زندان، مأموران وزارت اطلاعات در سال ۱۳۷۱ وی را ربوده و به قتل رساندند و هیچگاه مسئولیت دستگیری و قتل او را نپذیرفتند. بچههایی که به دادستانی انقلاب اسلامی در خیابان معلم رفته بودند وی را با چشمبند در محل دیده بودند.
تنها او نبود که به این شکل دستگیر و به قتل میرسید. سیاست جدید وزارت اطلاعات و دستگاه قضایی پس از کشتار ۶۷ بر این اساس قرار گرفته بود که به انکار اعدام و کشتار بپردازد. برای همین به تعداد «گمشدگان» مان افزوده میشد. شعر «گمشدگان» را نصیر در چنین روزهایی در سال ۱۳۷۱و پس از آگاه شدن از ربودن هوشنگ سرود و به دستم داد.
«جای پای گمشدگان ما
پشت سرخی عناب هاست
میان زمزمهی عاشقانهای زیر باران
زیر ریزش یکریز نور سفید و خندان مهتابیها
که شهر را
از عطر هوش ربای گمشدگان سیراب میکنند
در دایرههای تو در تو
چون نقطهی پرگاری رقصان باش
تا در هر نگاه آوایی ببینی و در هر گذری
نشانهای بشنوی
در شعاعها
چراغها دوانند به بی سویی
ساقهی زنبقی
پیچیده در سایهی سبزی
کبوتران برگلو
طرحی از دایرهی مینا دارند
و سرخی سحرگهان
از سینهی گمشدگان پیداست
بیقرار هوای گمشدگانیم
و خود گمشدگانیم
در سه سوی سه رنگ چراغ سه راهی که میرسد
به نیستن، هستن
و گریستن در بیابان بین نبودن و بودن
در بیابان، سنبلهی تنهایی روئید
گمشدهی تفسیر روشن خویش
از پیچش گیسوان سیاه هستی»
مادر صونا هنوز از قبر هوشنگ اطلاعی ندارد؛ چنانکه نمی داند سهیلا و مهری در کجا به خاک سپرده شدند. مادر فقط از قبر پسر بزرگش عزیز خبر دارد که زودتر از همه در سال ۱۳۶۰ اعدام شد.
عباس هم پس از تحمل سختیهای بسیار و آزار و اذیتهای فراوان در «قرارگاه اشرف» خود را به لندن فرستاد و در ۱۷ ژانویه ۲۰۱۶ پس از نبردی جانکاه با بیماری سرطان در حالی که مادر صونا بر بالیناش حاضر بود، چشم از جهان فرو بست.
نصیر رابطهی نزدیکی با عباس داشت. بعدها در عراق و قرارگاه اشرف هم این دو به هم نزدیک بودند و با هم درد دل میکردند. در گفتگویی که در آخرین روزهای زندگی عباس با او داشتم وقتی نام نصیر را برزبان آوردم اشک از چشمانش سرازیر شد. کمتر کسی عباس را در چنین حالتی دیده بود. نصیر به دستور مسعود رجوی روی مرز ایران و عراق رها شد تا به دست مأموران رژیم دستگیر شود و به زعم مسعود رجوی «رژیم مال» گردد.
در دوران بیماری سخت و طاقتفرسای عباس محمدرحیمی، رهبری خیانتکار مجاهدین از انجام هیچ زشتیای در حق مادر صونا و این خانواده شریف کوتاهی نکرد. امروز نصیر هم رفته است. تنها من و مادر صونا ماندهایم. مادری که افتخار نسل ماست و منی که به سهم خودم وظیفهی روایت دلیری و مقاومت این نسل در برابر رژیم خمینی را به دوشم میکشم و پرده از چهرهی ریاکار و خیانتکار مسعود رجوی برمیدارم.
ایرج مصداقی
دوم اردیبهشت ۱۳۹۵
irajmesdaghi@gmail.com
منبع:پژواک ایران
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
محبوب ترین مطالب برای موضوع پژواک ایران
- کینه مسعود رجوی به محمد رحیمی – 370 views
- ایرج مصداقی:سرگیجه ی رجوی در برابر مظلومیت عباس محمد رحیمی – 346 views
- نامه سپهر محمدرحیمی به کمیسر عالی حقوق بشر ملل متحد – 302 views
- مهناز قزلو: مسعود رجوی، این نخل ناخلف تبر شده! – 295 views
- سعید جمالی: نکاتی و درد و دلی با دوستان و افراد جدا شده – 260 views
- گزارش ۹۳ نوشته ایرج مصداقی – 241 views
آرشیو موضوع : پژواک ایران
بارز شدن دشمنی هیستریک فرقه رجوی با زندانیان سیاسی مقاوم و مبارز
بارز شدن دشمنی هیستریک فرقه رجوی با زندانیان سیاسی مقاوم و مبارز ایرج مصداقی، پژواک ایران، چهارم فوریه ۲۰۱۶:… بعد از انتشار «دزد ناشی به کاهدان می زند» و توضیح راجع به سیاهکاری و فریبکاری صورت گرفته توسط «جماعت رجوی»، فکر کردم برای جلوگری از رسوایی بیشتر «تکذیبیه» رضا رشیدی کذایی را از سایت شان حذف …
- 154 views
- ثبت یک دیدگاه
-
منتشر شده در : ۱۷ بهمن ۱۳۹۴ , ساعت ۱۰:۵۷
- ادامه مطلب
نگاهی ایدئولوژیک به نامههای مسعود رجوی خطاب به خبرگان و خامنهای
نگاهی ایدئولوژیک به نامههای مسعود رجوی خطاب به خبرگان و خامنهای ایرچ مصداقی، پژواک ایران، بیست و دوم ژانویه ۲۰۱۶:… شما من را شایسته «سلام» نمیدانید اما به جانیان و دژخیمان رژیم «سلام» میکنید. کمی انصاف داشته باشید چه کسی «چند نعل بجانب رژیم ضدبشری ولایت فقیه میتازد»، من یا شما؟ آقای رجوی توجه …
- 118 views
- ثبت یک دیدگاه
-
منتشر شده در : ۵ بهمن ۱۳۹۴ , ساعت ۹:۲۹
- ادامه مطلب
محمد رضا روحانی:نامه به آقای مسعود رجوی چرا با نام خودتان به نوشتن ادامه نمی دهید؟
شما از مرداد سال 1350 تا امروز بیش از 42 سال امتحانات خود را پس نداده اید؟ کارنامه شما باندازه کافی باز نیست؟ در مصاحبه آقای ابریشمچی”شخصا کلمه به کلمه”و”شخصا ثانیه به ثانیه”رهبری نداشتید؟ و ندارید؟ . نتایج این سالهای طولانی توسط”شریف” کلا به حساب شما واریز نشده است؟ از استعمال انواع و اقسام نام های مستعار …
- 219 views
- ثبت یک دیدگاه
-
منتشر شده در : ۲ بهمن ۱۳۹۴ , ساعت ۱۳:۵۹
- ادامه مطلب
مبارز انقلابی عباس محمد رحیمی به خواهران و برادران و یارانش پیوست
مبارز انقلابی عباس محمد رحیمی به خواهران و برادران و یارانش پیوست پژواک ایران، هفدهم ژانویه ۲۰۱۶:… عباس محمدرحیمی یکی از اولین زندانیان سیاسی پس از انقلاب ضد سلطنتی، در ساعت یک بامداد ۱۷ ژانویه ۲۰۱۶ به خاموشی گرایید. عباس محمدرحیمی یکی از شناخته شده ترین زندانیان سیاسی دهه ۶۰ و جان به دربردگان کشتار ۶۷ …
- 205 views
- ثبت یک دیدگاه
-
منتشر شده در : ۲۸ دی ۱۳۹۴ , ساعت ۱۰:۱۳
- ادامه مطلب
وفا یغمایی:سقوط ویاداشتی برای علی خراشادی.
سقوط ویاداشتی برای علی خراشادی. اسماعیل وفا یغمائی، دریچه زرد، چهاردهم ژانویه ۲۰۱۶:… میدانم باور میکنی یا نمی کنی. من برای شماها در بسیاری موارد هنوز غمگینم.از وضعیت دردناک و تراژیکی که در آن هستید و راهی که پایانش فارغ از رویاهای تو و امثالهم ره به سرابی میبرد که بر راههایش اجساد سه نسل، هزاران در …
- 185 views
- ثبت یک دیدگاه
-
منتشر شده در : ۲۵ دی ۱۳۹۴ , ساعت ۱۳:۴۳
- ادامه مطلب
کارزار غیرانسانی جماعت رجوی علیه بیماری عباس محمدرحیمی (+ نقش اخلاق – ویدئو)
کارزار غیرانسانی جماعت رجوی علیه بیماری عباس محمدرحیمی (+ نقش اخلاق – ویدئو) ایرج مصداقی، پژواک ایران، چهاردهم ژانویه ۲۰۱۶:… شمع وجود عباس تا چند روز دیگر خاموش می شود اما ایستادگی و مقاومت او تا آخرین لحظات زندگی و خنده ای که بر لب دارد، دست از سر جماعت رجوی برنخواهد داشت و بر رسوایی …
- 190 views
- ثبت یک دیدگاه
-
منتشر شده در : ۲۵ دی ۱۳۹۴ , ساعت ۱۳:۴۲
- ادامه مطلب
از شما ( مسعود رجوی ) می پرسم چه کسی «الدنگ» است؟
مادر بزرگم می گفت من وقتی زندان بودم می توانستم با بچه هایم ملاقات کنم حالا چرا مادر سپهر نمی تواند به او زنگ بزند؟ آن ها جواب درست و حسابی نداشتند به او بدهند. ملاقات ما با پدر و مادرم تاثیر خیلی بدی روی پدربزرگ و مادربزرگم گذاشت. پدربزرگم بیشتر اعتراض کرد اما تاثیری نداشت. بعد از …
- 237 views
- ثبت یک دیدگاه
-
منتشر شده در : ۲۲ دی ۱۳۹۴ , ساعت ۱۳:۲۰
- ادامه مطلب
نوشته سقوط و تعدادی سئوال از نویسنده
نوشته سقوط و تعدادی سئوال از نویسنده اسماعیل وفا یغمایی، وبلاگ دریچه زرد، نهم ژانویه ۲۰۱۶:… راست میکوئید ملاک مبارزه ، حتما دوری و نزدیکی با دشمنان مردم است . دوری از رفسنجانی و خامنه ای گرفته تا شاه حسین و ملک صدام و ملک سلمان است اما چه کسی به آنها نامه نوشت وپول و …
- 211 views
- ثبت یک دیدگاه
-
منتشر شده در : ۱۹ دی ۱۳۹۴ , ساعت ۱۳:۴۷
- ادامه مطلب
حنیف حیدرنژاد: ارزش و جایگاه فرد در تشکیلات سازمان مجاهدین خلق
فرد در تشکیلات، ارزش و جایگاه فرد در تشکیلات سازمان مجاهدین خلق حنیف حیدر نژاد، سایت حیدر نژاد، چهارم ژانویه ۲۰۱۵:… در این چنین تشکیلاتی، چه در عراق یا آلبانی و به میزان زیادی حتی در کشورهای غربی، “فرد” موجودیت و ارزشی ندارد. یعنی اجازه ندارد که موجودیت داشته باشد. فرد با دنیای بیرون خود ارتباطی ندارد …
- 217 views
- ثبت یک دیدگاه
-
منتشر شده در : ۱۴ دی ۱۳۹۴ , ساعت ۱۷:۱۸
- ادامه مطلب
مهناز قزلو: مسعود رجوی، این نخل ناخلف تبر شده!
مسعود رجوی، این نخل ناخلف تبر شده! مهناز قزلو، پژواک ایران، سوم ژانویه ۲۰۱۶:… عباس با وجود ناملایماتی که پیوسته با آن دست و پنجه نرم کرده، بسادگى یک انسان شریف و بى شیله پیله، دلدارى ات مى دهد که “خنده بعضی وقتها درون انسان را گریه می اندازه.! اما گریه دلو می خندونه بعد آرامش …
- 295 views
- ثبت یک دیدگاه
-
منتشر شده در : ۱۳ دی ۱۳۹۴ , ساعت ۲۰:۴۳
- ادامه مطلب