راحله ایرانپور: “قصه ی پر غصه ی یک دلتنگی”ـ قسمت دوم

0
600

بدین ترتیب احمد رضا با هواپیما به تبریز رفت و از آنجا به بعد همان اشخاصی که برادرم محمدرضا را از مرز عبور داده بودند به استقبالش آمدند و اورا بردند. چند روز بعد احمد رضا تماس گرفت و به مادرم گفت تا بدین جای سفر که هنوز چیز متفاوت و زیبایی ندیده ام تا در ادامه سفر چه پیش آید و نیز گفت مامان هنوز چندان از سفرم نگذشته دلم برای طعم خورشت های قورمه سبزیت تنگ شده. احمد رضا برادر کوچک نوجوانم ، برادر خام و بی تجربه ی هفده ساله ام در انتظار رسیدن به جایی آباد و زیبا و بسی مدرن تر از شهر و دیار خود بود و به گمانم چه  بسیار قصه های رنگین که از خوبی و زیبایی و رفاه کشور مقصد در گوش او خوانده بودند که اینچنین برای رفتن بی قرار بود و با مادرم گفت که هنوز به سرزمین رویاها نرسیده و چیز دندان گیری ندیده است.

“قصه ی پر غصه ی یک دلتنگی”ـ قسمت دوم

نویسنده : خانم راحله ایران پور، استاد دانشگاه ، ساکن شیراز ـ خواهر (محمدرضا و احمدرضا ایران پور تحت اسارت فرقه ستیزه جوی مجاهدین در لیبرتی، عراق)

دوشنبه ۳۰ فروردین ماه ۱۳۹۵

منبع: سایت نیم نگاه

در روزهای پس از بازگشت دو برادرم از این سفر عجیب به خانه و با رفتن عبدالحمید به محل خدمت سربازیش در شهر بوشهر، احمد رضا به شدت تنها شد. از سوئی اضطراب جدا افتادن از محمد رضا و تنها گذاشتن او در کشوری غریب و در مسیرهای پر خطر سفرهای غیرقانونی او را آزار می داد و از سویی  گمان می کرد آینده ای روشن در آنسوی مرزها در انتظارش بوده است و اصرار مادرم به بازگشت، این فرصت یگانه را از او گرفته است. به همین خاطر احمد رضای هفده ساله بسیار بی تاب و ناراحت بود و با ابراز این ناراحتی به شکل های مختلف عرصه را بر مادر و دیگر اعضای خانواده تنگ کرده بود. در طی این مدت ،محمد رضا دو بار با خانه تماس گرفت، این تماسها از کشور ترکیه بود و او از مرز ایران گذشته بود و هر بار به مادرم می گفت من هنوز چندان دور نشده ام و امکان پیوستن مجدد برادرانم به من وجود دارد. همین تماسها و گوشزد ها باعث شد ، احمد رضا باز هم هوایی شود و بر فشارهایش بیفزاید و خواهان رفتن و رسیدن به برادر شود و بالاخره این درخواستهای مکرر کارگر افتاد و مادر به رفتن او رضایت داد.

Matn

site matn

بدین ترتیب احمد رضا با هواپیما به تبریز رفت و از آنجا به بعد همان اشخاصی که برادرم محمدرضا را از مرز عبور داده بودند به استقبالش آمدند و اورا بردند. چند روز بعد احمد رضا تماس گرفت و به مادرم گفت تا بدین جای سفر که هنوز چیز متفاوت و زیبایی ندیده ام تا در ادامه سفر چه پیش آید و نیز گفت مامان هنوز چندان از سفرم نگذشته دلم برای طعم خورشت های قورمه سبزیت تنگ شده.

احمد رضا برادر کوچک نوجوانم ، برادر خام و بی تجربه ی هفده ساله ام در انتظار رسیدن به جایی آباد و زیبا و بسی مدرن تر از شهر و دیار خود بود و به گمانم چه  بسیار قصه های رنگین که از خوبی و زیبایی و رفاه کشور مقصد در گوش او خوانده بودند که اینچنین برای رفتن بی قرار بود و با مادرم گفت که هنوز به سرزمین رویاها نرسیده و چیز دندان گیری ندیده است.

از پس از این تماس، برادرانم در محاق فرو رفتند و به مدت شش ماه از سرنوشت آنها بی خبر بودیم و چه ها و چه ها که بر ما نگذشت و چه رنج ها و غصه ها که از این بی خبری و درماندگی بر ما بار نشد.

مادرم شبانه روز گریه و بی تابی می کرد و نمی دانستیم به چه دستاویزی بیاویزیم و عزیزانمان را از که بخواهیم تا این که از سوی انجمنی موسوم به ” نجات “با منزل ما تماس گرفتند…

ادامه دارد …

لینک مرتبط :

http://www.nimnegah.org/farsi/?p=17600

خانم راحله ایران پور ـ ساکن شیراز : قصه ی پر غصه ی یک دلتنگی ـ قسمت اول

100

10

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آرشیو موضوع : خانواده قربانیان اسیر در سازمان مجاهدین

نامۀ آقای مصطفی محمدی به صافی الیاسری قلم به مزد فرقۀ رجوی

چهارمین اقدام خانواده ها برای دیدار با عزیزانشان در لیبرتی – ۲

نامۀ آقای مصطفی محمدی به صافی الیاسری قلم به مزد فرقۀ رجوی پیوند رهایی، نهم آوریل ۲۰۱۶:…  اقای صافی من این را قبلا از رجوی پرسیده بودم اما هیچگاه پاسخی نگرفتم . اینک از شما می پرسم این چه تشکیلاتی هست که دران افرادش نه به اینترنت دسترسی دارند و نه به تلفن همراه؟، چیزی …

نامه خدیجه ( رقیه) خدائی به پسرش سید مرتضی اکبری نسب در کمپ آلبانی

نامه خدیجه ( رقیه) خدائی به پسرش سید مرتضی اکبری نسب در کمپ آلبانی

نامه خدیجه ( رقیه) خدائی به پسرش سید مرتضی اکبری نسب در کمپ آلبانی خدیجه (رقیه) خدایی، سراب، آذربایجان شرقی، هشتم آوریل ۲۰۱۶:…  نمیدانم کدام سلوک و مذهبی میخواهد و میتواند یک انسان چنین خوش بین و رئوف را تغییر دهد کدام منطق قبول میکند که مادری سی سال از دیدار فرزندش محروم باشد و این چه …

نامه خانم بهشتی به مناسبت ۱۹ فروردین ( سالگرد اسارت برادرانم در فرقه رجوی)

نامه خدیجه ( رقیه) خدائی به پسرش سید مرتضی اکبری نسب در کمپ آلبانی

نامه خانم بهشتی به مناسبت ۱۹ فروردین  نرگس بهشتی، ندای حقیقت، ششم آوریل ۲۰۱۶:…کجایند کمیساریا کجایند مسئولین سازمان ملل من برادرم مصطفی رامیخواهم و تاجان دربدن دارم پیش میروم خطاب به رجوی میگویم رجوی خائن مرتضی ی من را به کشتن دادی ولی مصطفی را ازچنگالت نجات میدهم تا ان سردنیا خواهم رفت وفریاد میزنم …

سفرنامه انتظار و امید- قسمت پایانی

نامه خدیجه ( رقیه) خدائی به پسرش سید مرتضی اکبری نسب در کمپ آلبانی

سفرنامه انتظار و امید- قسمت پایانی راحله ایرانپور، بنیاد خانواده سحر، بغداد، دهم مارس ۲۰۱۶:…  از حال و روز برادران جدا شده ام که در چند روز گذشته به همراه بعضی از اعضای خانواده شان در هتل اقامت داشتند و اکنون باید خداحافظی کنند نمی دانم چه بگویم، مانند پرندگان سرکنده بی قرار، چون پروانه …

نامه سرگشاده خانم نرگس بهشتی به حیدر العبادی

نامه سرگشاده خانم نرگس بهشتی به حیدر العبادی

نامه سرگشاده خانم نرگس بهشتی به حیدر العبادی ندای حقیقت، هشتم مارس ۲۰۱۶:…  جناب آقای حیدر العبادی من ۱۴ سال است برادرم را ندیده ام چندین بار به عراق سفر کرده ام و با مقامات مختلفی از جمله نمایندگان مجلس و وزیر حقوق بشر عراق نیز ملاقات کرده ام ولی تا کنون موفق به دیدار …

برادرم یک فرشته بود که سازمان او را از دست ما ربود!

برادرم یک فرشته بود که سازمان او را از دست ما ربود!

مسعود رجوی که اینهمه با ما خانواده ها دشمن است ومیگوید که هرکس با من نیست دشمن من است، معلوم است که اگر بقدرت برسد با مردم دیگر چه خواهد کرد! درپایان کلام اعلام میکنم که من هرکار لازمی را جهت انتقال برادرم به خارج ازعراق و کشور امن ، خواهم کرد و ابدا ساکت نخواهم شد. نظر …

راحله ایرانپور: سفرنامه انتظار و امید – قسمت چهارم

راحله ایرانپور: سفرنامه انتظار و امید – قسمت چهارم

سفرنامه انتظار و امید – قسمت چهارم راحله ایرانپور، بنیاد خانواده سحر، بغداد، دوم مارس ۲۰۱۶:…  از پنجره یکی از بنگال ها اسیری مخفیانه ما را نگاه می کند. پیداست که عزیزانمان هم مشتاق دیدار با ما هستند. تنها خدا می داند که ما رسولان عشق با حضور پر شور خود و با فریاد های …

سفر نامه انتظار و امید – قسمت سوم

سفر نامه انتظار و امید – قسمت سوم

سفر نامه انتظار و امید – قسمت سوم راحله ایرانپور، بنیاد خانواده سحر، بغداد، بیست و هشتم فوریه ۲۰۱۶:…  خواهر مجاهدم، مهر خواهریت کجاست، آیین مادری چه شد، رسم همسری کجا رفت؟ باز آ و دلتنگ مرا مونس جان باش. وین سوخته را محرم اسرار نهان باش. مجاهدین در سکوت به مقابله می آیند و پلاکاردهای عریض خود را …

چهارمین اقدام خانواده ها برای دیدار با عزیزانشان در لیبرتی – ۲

چهارمین اقدام خانواده ها برای دیدار با عزیزانشان در لیبرتی – ۲

چهارمین اقدام خانواده ها برای دیدار با عزیزانشان در لیبرتی – ۲ بنیاد خانواده سحر، بغداد، بیست و هفتم فوریه ۲۰۱۶:…  خانواده ها برای روز دوم به اردوگاه لیبرتی مراجعه کردند. خانواده ها خیلی خوب فعالیت نمودند و همه جا بودند. خانم ها به منطقه زنان نزدیک شدند و سعی کردند با آنها صحبت کنند. عناصر …

دو کلیپ از تجمع خانواده های اسرای فرقۀ رجوی جلوی کمپ لیبرتی

دو کلیپ از تجمع خانواده های اسرای فرقۀ رجوی جلوی کمپ لیبرتی

دو کلیپ از تجمع خانواده های اسرای فرقۀ رجوی جلوی کمپ لیبرتی پیوند رهایی، بیست و ششم فوریه ۲۰۱۶:…  دو کلیپ از تجمع خانواده های اسرای فرقۀ رجوی جلوی کمپ لیبرتی در بغداد-پنجشنبه ۶ اسفند۹۴٫ شعارهای این سری خانواده ها جلوی کمپ لیبرتی:. قاصدک خوش خبر مردمیم/تک تکتان را به وطن می بریم. بیا بیا عزیزم به پایت گل …

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید