حاج مسعود رجوی کریم رو می فرستادی سر زندگیش چرا سرش را کردید زیر آب؟

0
1215

حاج مسعود رجوی کریم رو می فرستادی سر زندگیش چرا سرش را کردید زیر آب؟ 

مجید روحی، ایران اینترلینک، اول مارس ۲۰۱۶:… کریم زد زیر گریه و گفت من زن و یک بچه کوچک دارم فرقه به من گفت بیا بفرستمت اروپا اونجا کار کن و نصف روز هم هواداری از فرقه بکن. الان با دروغ و کلک من را آوردن اینجا و لباس نظامی تنم کردن. گفتم من نمیخواهم اینجا بمانم من را بردن زندان و شکنجه کردن و ازم کاغذ نفوذی گرفتن و گفتن برت میگردانیم ایران. دوباره آوردن تو ورودی من هم میخواهم برگردم پیش زن و بچه ام … 

لینک به صفحه فیسبوک آقای روحی

حاج مسعود رجوی کریم رو می فرستادی سر زندگیش چرا سرش را کردید زیر آب؟

مجید روحیحاج مسعود رجوی فرقه اش را به یک گروه سکت و بسته تبدیل کرده است و تمامی قوانین و  ویژگیهای یک فرقه را بخود گرفته  در فرقه همه چیز از حاج مسعود رجوی شروع میشه و به حاج مسعود رجوی رهبر عقیدتی ختم می شه

با دستور حاج مسعود رجوی با قطع رابطه های عاطفی خانوادگی بطور سیستماتیک ,مخفی ومحصور کردن قرارگاهای فرقه از انظار عمومی و شکنجه و سربه نیست کردن نفرات ناراضی و خفقان وهمه و همه حکایتهای دردناکی است که ما سالها در قرارگاههای فرقه حاج مسعود رجوی متحمل شدیم.

آری حاج مسعود رجوی برای حفظ اعضای اسیر در فرقه اش از دو ابزار استفاده می کرد سر به نیست کردن و اعدام نمودن ، که قبول این سرنوشت تلخ ، برای اعضای ناراضی بسیار ترسناک و سخت بود.  به همین خاطرمعترضین در مرحله ای از تداوم شکنجه ها میشکستند و در فرقه حاج مسعود رجوی و به خواسته های حاج مسعود رجوی تن می دادند تا مشمول این دوعقوبت ترسناک نشوند.

حاج مسعود رجوی و فرقه اش در این خصوص پیچیدگی رفتارهای خودشان را داشتند. مسئولین فرقه رجوی در شرایط پیش آمده به اعضای اسیر فرقه انواع وعده های سر خرمن می دادند و اعضای اسیر فرقه فکر می کردند به آن گفته ها عمل خواهند کرد.

سناریو های دروغ حاج مسعود رجوی و فرقه اش، مثال : اگر اعضای اسیری قصد داشت جدا شود  بلافاصله به دستور حاج مسعود رجوی خواهران شورای رهبری طی ملاقاتی با اعضای اسیر و ناراضی  فوق می گفتند برادر ( حاج مسعود رجوی) خواسته تا شما حتما از این مرحله عبور کنید و مشکل شما را هم برادر حاج مسعود رجوی حل خواهد کرد و برادر(حاج مسعود رجوی  ) بنحوی در صدد است  راه رفتن شما به اروپا را باز کند و در اولین اکیپ شما را به خارج بفرستد.

نزدیک عید بود من در زندان بودم که یکی از مسئولین ضد اطلاعات من را خواست. اول فکر کردم دوباره برای شکنجه میبرند. بعد زندان بان من را برد پیش مسئول ضد اطلاعات. مسئول زد اطلاعات فرقه رفتارش خوب شده بود. گفت خبر خوش برایت دارم برادر حاج مسعود رجوی به شما اف داده و شما را بخشیده شما میتوانید برگردید به ارتش.

من و چهار نفر دیگه با هم آزاد شدیم و قبل از رفتن به “ورودی بالا” ما را تهدید کردن که برادر حاج مسعود رجوی گفته  اگر درباره زندان و شکنجه حرفی به کسی بزنید شما را سر به نیست میکند.

بعد ما را بردن به “ورودی بالا” که خیلی شلوغ بود و چهره نفرات را که میدیدی همه ناراحت و اعصبانی بودن ولی صداشون از ترس زندان و شکنجه و سر به نیست کردن در نمی امد.

همه الکی خوش بودن از ما بدبختر و الکی خوشتر نفرات قدیمی فرقه بودن که هر سال عید به هم میگفتن سال بعد عید را در میدان آزادی میگیریم و بعد خودشان خنده شان میگرفت.

یک روز توی سالن غذا خوری داشتیم غذا میخوردیم یک نفر بود به نام کریم که با دروغ و کلک آورده بودن به فرقه و لباس نظامی تنش کرده بودن موقع غذا خوردن قاشق کریم افتاد زیر میز رفت برداره یکی از مسئولین که کنار دستش بود با لگد زد به کریم و از پشت لباسش را گرفت و بالا کشیدش و شروع کرد به داد و بی داد کردن که نفرات را احساساتی کنه بریزن سر کریم. من به مسئوله گفتم کاری نکرده که انقدر داد بی داد میکنی. گفت داره خواهر ها رو نگاه میکنه و چشم چرونی میکنه. خندم گرفت از حرف مسئول فرقه.

بعد مسئولم صدام کرد گفت حواست باشه زیاد از نفرات ناراضی دفاع کنی دوباره میبرنت برای ماموریت.

مدتی گذشت ما داشتیم آموزش نظامی میدیدیم که کریم رو همیشه تو زمین فوتبال تنها میدیدم با یک چوب که روی زمین خط میکشید و با خودش حرف میزد.

یک بار رفتم سمتش و از کریم پرسیدم مشکلت چیه، چرا تنها هستی؟  کریم خیلی ترسید فکر کرد من هم از مسئولین فرقه هستم. گفتم کریم نترس من هم مثل تو هستم من را هم با زور اینجا نگه داشتن که یک کمی به من اعتماد کرد.

فردا موقع نهار کریم آمد کنار من نشست و غذا خوردیم بعد موقع رفتن مسئولم من را صدا کرد و گفت تو حق نداری با کریم حرف بزنی کریم ناراضی فرقه است. به مسئولم گفتم خوب من کمکش میکنم تا تغییر کند. نمیشود که کسی ناراضی باشد همه بایکوتش کنند.

یک روز در آرایشگاه بودم کریم آمد و گفت موهای من را میزنی؟ گفتم اره.  داشتم موهای کریم را میزدم گفتم کریم مشکلت چیست که تنها هستی کریم زد زیر گریه و گفت من زن و یک بچه کوچک دارم فرقه به من گفت بیا بفرستمت اروپا اونجا کار کن و نصف روز هم هواداری از فرقه بکن. الان با دروغ و کلک من را آوردن اینجا و لباس نظامی تنم کردن. گفتم من نمیخواهم اینجا بمانم من را بردن زندان و شکنجه کردن و ازم کاغذ نفوذی گرفتن و گفتن برت میگردانیم ایران. دوباره آوردن تو ورودی من هم میخواهم برگردم پیش زن و بچه ام.

دارم دیوانه میشم هر دقیقه فکر زن و بچه ام هستم.

مدتی گذشت کریم یک دفعه ناپدید شد رفتم از مسئولم پرسیدم کریم کجا رفت نیست مسئولم گفت تو فرقه نباید دنبال کسی بگیردی کار دست خودت میدهی.

یک روز نشت عمومی بود یک نفر رفت پای میکرفون و از خواهر مسئول پرسید کریم کجا رفت بدون خداحافظی؟ بعد خواهر شورای رهبری حرفی نداشت بگه گفت فرستادیمش به یکی از قرارگاهای زرهی.

چند روزی بعد همه را جمع کردن داخل سالن غذا خوری  و گفته یک فیلم از کریم برای شما آوردیم همه تماشا کنند فیلم را گذاشتن برای تماشا که کریم را با زور نشانده بودن داخل تانگ تی پنجاه و پنج که داشت با لیور های تانگ بازی میکرد و مسئولی که داشت فیلم میگرفت به کریم میگفت لبخند بزن کریم مثل قبل ناراحت و افسرده بود حتی به دوربین هم نگاه نمیکرد.

بعد خواهر مسئول گفت کریم شده راننده تی پنجاه وپنج در قرارگاه پنج.

گذشت به من گفتن شما میروید به پذیرش.  گفتم پذیرش هم قرارگاه هست گفت نه پذیرش باید برید تا آموزش های تشکیلاتی ببینید بعد می فرستن قرارگاه.  از خواهر مسئول پرسیدم پس چرا کریم را مستقیم بردید قرارگاه پنج خواهر مسئول جوابی نداشت برای گفتن و دروغش زد بیرون خندید گفت برو وسایلهاتو جمع کن تا چند ساعت دیگه میان دنبالت.

بعد رفتیم پذیرش و بعد مدتی افتادیم قرارگاه پنج دنبال کریم گشتم از نفرات قرارگاه پنج پرسیدم کسی با این نام و نشان داشتید همه میگفتن اصلان چنین کسی را ندیده ام.

بعد تو نشستهای عمومی حاج مسعود رجوی در قرارگاه باقرزاده دنبال کریم گشتم ولی اثری از کریم نبود و اسمش هم تو روزنامه خود ساخته حاج مسعود رجوی نبود.

باید از حاج مسعود رجوی سوال کرد که چطور کریم را از ورودی به اسم قرارگاه فرستادید و سر به نیستش کردید و با سناریو و درست کردن فیلم زورکی از کریم به خورد نفرات دادید که سر پوشی بزارید برای سر به نیست کردن کریم.

حاج مسعود رجوی مطلقان به نوشته سر در فرقه اعتقادی نداشت فدا و صداقت

بی شک اگر در چنین شرایطی در فرقه رجوی گیر افتاده باشید می فهمید که من چه می گویم و ترفندهای فریبکارانه  حاج مسعود رجوی و فرقه اش چگونه بوده است.

گذر تاریخ همه چیز را برای مردم ایران روشن خواهد کرد و اقدامات سرکوبگرانه  حاج مسعود رجوی و  فرقه اش علیه اعضای اسیر در فرقه اش که امروز در لیبرتی، اورسواز فرانسه و سابق در اسارتگاه اشرف نگهداری شده اند مسلماً آشکار خواهد شد .  شاید امروز بعضی از حامیان این فرقه در اروپا و امریکا سخن ما اعضای جداشده را جدی نگیرند و یا تنها  به منافع موهوم فردای خودشان اهمیت بدهند ، اما روزی فراخواهد رسید که خود آنها این سخن را به زبان آورند که در داخل تشکیلات  حاج مسعود رجوی و فرقه اش اعضا اسیر خواسته های نفسانی حاج مسعود رجوی بودند و هنوز هم هستند.

اری حاج مسعود رجوی یک سور به ژنرال پینوشه زده و دست ژنرال پینوشه را از پشت بسته.

_____________________________

آرشیو موضوع : به انتخاب سر دبیر

_______________________________________

آرشیو موضوع : انجمن های مدافع حقوق بشر

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید