ایران فانوس: آنان که زنده مانده اند

0
974

با این وصف، آنانی که از فرقه مجاهدین خارج می شوند، مسئولیت سنگینی به عهده دارند. آنان از دریایی خون و رنج و اسارت و تلاش و تجربه گذشته اند، با این حال اختیار زندگی و آینده خود را دارند. می توانند به زندگی شخصی و یا سیاسی روی آورند. می توانند به عضو اجتماعی و فرهنگی و علمی و غیره جامعه بدل شوند. می توانند به فعالین سیاسی در راستای آزادسازی مابقی اسراء بدل شوند و همچنین می توانند به نیمه جداشدگانی که یکی به نعل و یکی به میخ می زنند، بدل شوند. اما در هر صورت باید بدانند که شستن دستهای خون آلود رجوی با هر توجیهی صورت پذیرد و یا سیاه نمایی عملکردهای قربانیان فرقه به هر بهانه ای انجام گیرد، خیانت آشکار به ارزشها و سرمایه های مردم است و خدمت آشکار و نهان به سیاست های تبهکاری و شهیدسازی مسعود رجوی و اربابانش است.

آنان که زنده مانده اند

ایران فانوس، 02.01.2015

لینک به منبع

مثال رهاشدگان و جداشدگان از فرقه مجاهدین، مثال فیلم بازماندگان اثر فرانک مارشال، است. فیلمی که ریشه در واقعیات سفرهای هوایی داشت. در فیلم بر اثر طوفان هوا و مشکلاتی که هواپیما و خلبانش داشت، هواپیما با کوه برفی اصابت می کند و در اثر آن تعدادی از مسافران هواپیما کشته و تعدادی دیگر در کولاک و برف زمستان اسیر سرما و گرسنگی می شوند. بازماندگان هواپیما اگرچه ظاهراً از مرگ نجات یافته بودند، اما بعدها مشخص شد که آنان برای نجات می بایست از توان و طاقت و انگیزه بالایی برخوردار باشند و برای زنده ماندن گوشت تن قربانیان را بخورند.

افرادی که از فرقه مجاهدین زنده مانده اند، ظاهر امر شاید از آگاهی و توانمندیهای فردی شان باشد که حتماً چنین است، اما فاکتورهای دیگری در این بین موثر بوده اند که معمولاً به چشم دیده نمی شوند و کسی هم دوست ندارد تا به همه جوانب آزادی آنان سرک بکشد و بداند که قیمت آزادی اعضای جداشده از فرقه مجاهدین، تا چه حد گران بوده است.

با اطلاعاتی که امروزه از شخصیت و ایدئولوژی مسعود رجوی در دست داریم، او تنها به فکر خود بوده و با دادن تلفات انسانی هیچ گاه مشکلی نداشت. او یا بر اثر ندانم کاری کارش منجر به تلفات زیاد می شد و یا از دادن تلفات زیاد لذت می برد و یا هر دو. به هر حال او در سرفصلهای مختلف ثابت کرد، با مرده ها بیشتر حال می کند و اهل مرده پرستی است. ایدئولوژی و تشکیلاتی که هر زنده ای پتانسیل خطرناکی با خود به همراه دارد و در مواقع بروز حادثه و شکست، می تواند خطرناک عمل کند. مسعود رجوی در شعار و عمل و به انواع و اقسام شعارهای مذهبی و انقلابی، در صدد بود تا همه را به کشتن دهد، چرا این که به زنده ها اعتقاد و اعتماد نداشت و به آن دسته از کشته هایی اعتقاد داشت که حتماً در رکاب او کشته شوند، چون که به بهشت خواهند رفت! او خود را مسئول خون و زنش را مسئول نفس نیروهایش می دانست. او ارزش خون یا کشته ها را چنین ارزیابی می کرد که هر راهی را باید با خون باز کرد، هر گره ای را با خون باز کرد، هر لکه ای را با خون شست و النهایه برای تحقیر نیروهایش می گفت که من به ازای هر یکی صد خون داده ام.

البته او اینجا چندان دروغ نمی گفت. هر راهی را با خون باز می کرد، هر راهی را با خون می بست، هر گره ای را با خون باز می کرد، هر سیاهی را با خون شست و شو می داد و برای جذب و وصل و تحقیر و شکار نیروهایش معمولاً از خون استفاده می کرد. او جز خون حربه و سرمایه دیگری در دست نداشت. به طوری که یکی از وفادارانش به اسم مراد که در یک عملیات توپخانه ای کشته شد، در بحثهای رفع ابهام، به اعضای تازه وارد به صراحت می گفت، کسی که نان مجاهدین را خورده باشد باید با جان پس بدهد. مراد، مرادش از این حرف این بود که کسی نباید زنده اینجا را ترک کند. زنده، چه آنان که فعالیت بکنند یا نکنند، صرف زنده ماندن شان خیلی از چیزها به ویژه مدل مبارزه و ایدئولوژی و رهبری فرقه را زیر سئوال خواهد برد.

طبعاً کسانی که به فرقه پیوستند، از یک مدل نبودند. انواع و اقسام آدمهای سیاسی و غیر سیاسی بودند اما رهبری مجاهدین برای همه شان خون داد. خونی که می بایست برای اهداف و آرمانهای مردمی، پرداخت می شد یا نمی شد، ولی متاسفانه برای نیات رهبری فرقه پرداخت می شد.

اما چند موارد و هزینه های دیگر که بندرت از آنها یاد می شود و جهت حفظ و نگهداری و آزادسازی نیروهای فرقه پرداخت شد، بودجه و هزینه هایی بود که دولتهای موافق و مخالف، در ارتباط با نگهداری و آزادسازی نیروهای فرقه پرداختند. در این مورد آمار و ارقام درستی در دست نیست، اما همه می دانند که بسیاری از دولتها در ارتباط با شکار و استفاده و انفعال نیروهای فرقه، هزینه بالایی را متحمل شده اند.

در کنار همه هزینه های پرداختی برای حفظ و آزادسازی نیروهای فرقه که، جامعه و رهبری مجاهدین و دولتهای موافق و مخالف، متحمل شده اند که انصافاً کم نبوده و بسیار بسیار زیاد هم بوده اند، منظور در اینجا به انرژی و سرمایه آخری است. طی سی سال اخیر، بسیاری از نیروهای فرقه مجاهدین که آزاد شده اند، تعدادی انرژی و وقت و تجربه خود را صرف آزادسازی مابقی اعضای اسیر در قید فرقه کرده اند که این نیز سرمایه و انرژی کمی نبوده و در حد خود یکی از کیفی ترین سرمایه و تجربه و انرژیهایی بوده که در هر جای دیگر هزینه می شد، بی شک جواب می داد.

با آنچه که یاد شد، نیروهایی که از قید فرقه آزاد می شوند، تنها از توانمندیهای فردی نیست، بلکه حجم عظیم سرمایه های دیگر نیز است. مسعود رجوی کسی بود که با روحیه طلبکاری و فشار و شانتاژی که در خارج از کشور و شکارگاههای مختلف ایجاد می کرد، حتی به مخالفین و معترضین خود اجازه نقد و اعتراض را نمی داد و با طلسم و فشار و امکانات و تبلیغات و حمایتهای سیاسی و مالی فراوانی که در دست داشت، داخل و خارج فرقه اش را برای سالیان طولانی بیمه کرده بود.

با این وصف، آنانی که از فرقه مجاهدین خارج می شوند، مسئولیت سنگینی به عهده دارند. آنان از دریایی خون و رنج و اسارت و تلاش و تجربه گذشته اند، با این حال اختیار زندگی و آینده خود را دارند. می توانند به زندگی شخصی و یا سیاسی روی آورند. می توانند به عضو اجتماعی و فرهنگی و علمی و غیره جامعه بدل شوند. می توانند به فعالین سیاسی در راستای آزادسازی مابقی اسراء بدل شوند و همچنین می توانند به نیمه جداشدگانی که یکی به نعل و یکی به میخ می زنند، بدل شوند. اما در هر صورت باید بدانند که شستن دستهای خون آلود رجوی با هر توجیهی صورت پذیرد و یا سیاه نمایی عملکردهای قربانیان فرقه به هر بهانه ای انجام گیرد، خیانت آشکار به ارزشها و سرمایه های مردم است و خدمت آشکار و نهان به سیاست های تبهکاری و شهیدسازی مسعود رجوی و اربابانش است.

کانون سیاسی- فرهنگی ایران فانوس

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آرشیو موضوع : مهدی خوشحال

 

 

 

 

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید