از اردوگاه اشرف تا اردوگاه پناهندگی (قسمت بیست و ششم)

0
2134

از اردوگاه اشرف تا اردوگاه پناهندگی (قسمت بیست و ششم)

کریم غلامی، ایران فانوس، هفدهم دسامبر ۲۰۱۵:… به دستور مسعود رجوی و تحت نظارت مهوش سپهری، نشست های سرکوب گرانه “دیگ” شروع شد. در وهله اول این نشست ها برای رده های بالایی سازمان گذاشته شد. این روش همیشگی سازمان بود. ابتدا مسئولین و رده های بالای سازمان را در این نشست ها زخمی و هار و وحشی می کردند، تا بعدا آنها را به جان رده های پایین سازمان بیندازند. نشست های “دیگ” …

لینک به منبع

لینک به قسمت قبلی:

از اردوگاه اشرف تا اردوگاه پناهندگی (قسمت بیست و ششم)

عملیات های راهگشایی مجاهدین تا سال ۱۳۸۰ (۲۰۰۱) ادامه پیدا کرد. این دوره خونین بعد از موشک باران قرارگاه مجاهدین در ۲۹ فروردین سال ۱۳۸۰ به پایان رسید. از طرف دیگر سرکوب درون تشکیلات مجاهدین شکل وحشیانه ای به خود گرفته بود. با شعار مشت آهنین مسعود رجوی هر صدای معترضی به وحشیانه ترین شکل سرکوب می شد. فحاشی و ضرب و شتم در نشستهای مهوش سپهری(نسرین) یک امر عادی و روتین بود. هر فردی که در رابطه با موضوعی انتقاد و یا اعتراض می کرد، در نشست های قرارگاه ها و یا نشست های مهوش سپهری سرکوب میشد. دو روز بعد از موشک باران، مجاهدین طی حمله های گسترده ای تلاش کردند تا انتقام این موشک باران را بگیرند. ولی این آخرین دوره حمله های مجاهدین به مرزبانان ایرانی بود که بلافاصله خاتمه یافت. موج اعتراض ها در درون تشکیلات مجاهدین رو به گسترش بود. سئوال اصلی این بود که قرار بود عملیات های راهگشایی موجب باز شدن مرزها شود تا نیروها به مجاهدین بپیوندند. ولی عملا بجز تعدادی جنایتکار فراری هیچ فرد سیاسی به مجاهدین نپیوست و با اینکه ایران به خاک عراق حمله موشکی کرد، ولی جرقه و جنگی که مسعود رجوی استراتژی خود را روی آن سوار کرده بود، جواب نداد. زمزمه های درون تشکیلات مجاهدین شنیده می شد که تمامی استراتژی های مسعود رجوی تا به الان غلط از آب در آمده است و در عراق ماندن کار اشتباهی است. باید به خارج رفته و مبارزه سیاسی را شروع کنیم.

به دستور مسعود رجوی و تحت نظارت مهوش سپهری، نشست های سرکوب گرانه “دیگ” شروع شد. در وهله اول این نشست ها برای رده های بالایی سازمان گذاشته شد. این روش همیشگی سازمان بود. ابتدا مسئولین و رده های بالای سازمان را در این نشست ها زخمی و هار و وحشی می کردند، تا بعدا آنها را به جان رده های پایین سازمان بیندازند. نشست های “دیگ” به چه معنی است؟! دیگ همان ظرف پخت غذا است که مواد غذایی را داخل آن می ریزند و بر روی حرارت قرار می دهند تا بپزد، این همان کاری است که در نشست ها با افراد می کنند. فردی که به اصطلاح “سوژه” است، زیر ضرب توهین و فحاشی و ضرب و شتم ده ها نفر مانند گوشتی می شود که درون دیگ و آب جوش ساعتها پخته و کاملا نرم و از هم پاشیده شده است و عصاره وجودش کاملا کشیده شده و تغییر شکل و ماهیت داده و سازمان او را مانند سگ هار و زخمی تحت کنترل خودش می گیرد. به هر شکلی که نیاز دارد از او استفاده می کند.

این دوره از نشست های دیگ درون قرارگاه های مجاهدین زیاد به درازا نکشید. زیرا با مقاومت زیادی از طرف اعضا روبرو شد. به همین دلیل به دستور مسعود رجوی همه به قرارگاه یا بهتر بگویم به شکنجه گاه باقرزاده فراخوانده شدند و آنجا بود که سیاه ترین ورق از دوران جنایت و خیانت مسعود رجوی نوشته شد. یک دوره طولانی چند ماهه نشست های سرکوب گرانه به شکلی بسیار وحشیانه برگزار شد. مسعود رجوی نام این دوره از سرکوب و شکنجه مجاهدین را “طعمه” گذاشت.

به دلیل یک سری کارهایی که در قرارگاه بود، تعدادی از جمله من با چند روز تاخیر به شکنجه گاه باقرزاده رفتیم. بلافاصله بعد از رسیدن به من گفتند که باید به سالن “۴۰ ستون” بروم (سالن ۴۰ ستون به یکی از سالن های کوچک غذا خوری گفته می شد که تعدادی ستون در وسط آن قرار داشت) وقتی که به سالن نزدیک شدم، صدای “اعدام، اعدام” و فریاد های وحشیانه کاملا به گوش می رسید. پشت سالن تعدادی میز و صندلی شکسته ریخته بود که نشان از یک وحشیگری و زد و خورد را می داد. وقتی وارد سالن شدم، تصویری که دیدم فقط می توانم به این تشبیه بکنم، این تصویر را تصور کنید، حتما شما فیلم های مستند که تعداد زیادی گوریل وحشی که بر بالای تخته سنگ و یا درختی در حال نعره کشیدن و جست و خیز کردن برای گرفتن طعمه خود با هم رقابت می کنند را دیده اید. این سالن و وحشی گری افراد به رهبری مهوش سپهری، چند برابر وحشیانه تر و درنده تر از این فیلم مستند است. تا کسی خود این نشست ها را نبیند، هرگز نمی تواند تصویر دقیقی از این نشست ها داشته باشد. البته باید از کسانی که در همین شرایط و زیر همین ضرب جلوی مسعود رجوی خیانت کار ایستادند و از موضع خود کوتاه نیامدند باید تقدیر کرد. همواره یاد دو تا از دوستانم که با شجاعت تمام در مقابل مسعود رجوی ایستادند، گرامی می دارم که در ادامه در رابطه با آنها نیز خواهم نوشت.

چند روز از آمدن ما به قرارگاه نگذشته بود که گفتند برای “نشست رهبری” آماده شوید. نشست رهبری که توسط مسعود رجوی برگزار می شد را نشست رهبری می خواندند. طبق معمول، بعد از عبور از هفت خان بازرسی بدنی و چند ساعت داخل سالن معطل ماندن، بالاخره مسعود رجوی آمد و یک کف و صوت زدن طولانی که به نوبه خود شکنجه ای است، مسعود رجوی شروع به صحبت کرد. در ابتدا گفت: “عملیات های راهگشایی با پیروزی صد در صد به پایان رسید.” دوستی که کنارم ایستاده بود گفت: خیلی زرنگ بازی در آورد. طی این مدت طولانی نشست هایی که وجود داشت، مسعود رجوی هرگز از عملیات های راهگشایی انتقادی نکرد، زیرا اگر مسعود رجوی نمی گفت که عملیات های راهگشایی صد در صد پیروزمندانه بود، باید می پذیرفت که این طرح خائنانه آن هم با خوردن ۷۷ موشک از طرف سپاه پاسداران شکست خورده است و پذیرفتن این شکست به معنی پذیرفتن درست بودن حرفهای منتقدین خارج از سازمان و معترضین در درون تشکیلات بود. بنابر این او دیگر نمی توانست چماق سرکوب را بالای سر اعضای مجاهدین ببرد. به همین دلیل مسعود رجوی موضوع نشست را “طعمه” گذاشت. از آنجایی که درون تشکیلات مجاهدین این زمزمه آغاز شده بود که ایستادن در عراق و ادامه دادن به مبارزه مسلحانه غلط است و باید کار سیاسی و در خارج کشور ادامه داد، مسعود رجوی این شیوه از فکر را طعمه نام نهاد و به این معنی که خارج رفتن، طعمه ای است که می خواهد اعضای مجاهدین را شکار بکند.

هر چند طی این چند ماه فقط چند مورد جزیی وجود داشت که مسعود رجوی به آن اکتفا می کرد، مثلا یک فرد قصد داشت از قرارگاه های مجاهدین فرار بکند و یا یک فرد با استفاده از امکانات موجود در دسترس با خانواده خود تماس گرفته بود. مسعود رجوی با پنهان شدن پشت این چند مورد می خواست جنبشی که درون تشکیلات مجاهدین شکل گرفته بود را سرکوب بکند. البته بطور موقت تا سال ۲۰۰۳ توانست این کار را بکند. ولی شکست در پروژه خونین راهگشایی و موشک باران قرارگاه های مجاهدین، بزرگتر از آن بود که او بتواند از زیر این شکست ها فرار بکند.

ادامه دارد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آرشیو موضوع : کریم غلامی

 

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید