از اردوگاه اشرف تا اردوگاه پناهندگی (قسمت بیست و چهارم)
کریم غلامی، ایران فانوس، یازدهم نوامبر ۲۰۱۵:… در شهریور سال ۱۳۷۶ مهوش سپهری (نسرین) به عنوان مسئول اول سازمان مجاهدین منتصب شد. مهوش سپهری یکی از جنایتکارترین سران سازمان مجاهدین بود هر چند بسیار از اعضای مجاهدین دارای فرهنگ لمپنی بازاری بودند تا قبل از سال ۱۳۷۴ فحش دادن در سازمان مجاهدین یک عمل زشت بود و هر فردی که فحش می داد حتی ساده ترین فحش ها مورد …
از اردوگاه اشرف تا اردوگاه پناهندگی (قسمت بیست و چهارم)
تا تابستان سال ۱۳۷۷ (۱۹۹۸) من همچنان در بخش مخابرات باقی ماندم و از سال ۱۳۷۶ به بعد تلاش کردم تا وارد ارگانهای رزمی بشوم زیرا سازمان بشدت مرا تحت فشار قرار داده بود موضوع هم از آنجا شروع شد که من طی یک نامه رسمی به سازمان اعلام کردم که من عضو سازمان نیستم و به اعتقادات و ایدئولوژی آنها اعتقادی ندارم و دیگر نمی خواهم در عراق بمانم و قصد دارم به خارج از عراق بروم و به عنوان یک هوادار سازمان فعالیت می کنم و طبق معمول برای من نشست گذاشتند و مرا متهم به بریده گی کردند که من از مبارزه خسته شدم و بریده ام و می خواهم به خارج بروم من سئوال کردم که به چه دلیل می گویید که من از مبارزه بریده ام به من گفتند که چون می خواهم بروم به خارجه این به این معنی است که من بریده ام و من در جواب گفتم (البته نبایستی این جمله را می گفتم) مگر خواهر مریم و بقیه مسئولین به خارجه رفته اند بریده اند؟ نشست از حالت توضیح دادن به حالت فحاشی ارتقاء پیدا کرد چند روز بعد توسط یک گروه دیگر که تعدادی از شکنجه گران سازمان هم در آن شرکت داشتند برگذار شد اینجا برای اولین بار با هیولایی به نام اسدالله مثنی آشنا شدم. البته اسدالله مثنی را قبلا هم در نشست ها دیده بودم تنها نقش او سرکوب افراد در نشست بود او نه تنها به عنوان یک هیولایی ایدئولوژیک در سازمان پرورش داده شده بود بلکه فیزیک او نیز مانند یک گوریل بزرگ بود و وقتی شروع به فحاشی می کرد از دهانش ماننده یک گوریل آب به اطراف می پاشید و مانند یک گوریل نعره می کشید. در یکی از نشست های سال ۲۰۰۸ که توسط مژگان پارسایی برگذار می شد این هیولا همه را کنار زد و خودش پشت میکروفون قرار گرفت و شروع به فحاشی نصبت به یکی از نفرات کرد این صحنه چنان زشت و منزجر کننده بود که صدای مژگان پارسایی دژخیم نیز در آمد. بعضی از نفرات می گفتند که اسدالله مثنی قبلا ها یک فرد خوبی بوده و از یک خانواده سیاسی است ولی واقعیت این است که مسعود رجوی و سازمان مجاهدین با آن ایدئولوژیک کثیف شان هرگز نمی توانند یک انسان خوب را تبدیل به شکنجه گری بی رحم و قصی القلب بکنند. تعدادی از جدا شدگان که توسط همین هیولا مورد شکنجه و بازجویی قرار گرفته اند بخوبی او را تشریح کرده اند. انسان های خوبی که در سازمان بودند که در همه حالات انسان خوب باقی ماندند و هرگز اقدام به شکنجه و اعدام همرزمانشان نکردند آنها همیشه خودشان را سپر بلای دیگران می کردند. مسئولیت اسدالله مثنی این هیولای بی شاخ و دم در این نشست فحاشی و داد زدن و هر از چند وقت یکبار یورش آوردن به طرف من بود که مرا بترساند تا این که عصبانی شدم و رو به این هیولا کردم و گفتم فکر می کنی من از تو می ترسم از تو گنده تر هاش هم نترسیدم چه برسد به تو. رو به مسئول نشست گردم و گفتم من می خواستم با شما با مدارا رفتار بکنم ولی این را بدانید که سازمان برای همیشه مرا از دست داد اگر روزی من از اینجا بروم حتی به عنوان یک هوادار هم در کنارتان نخواهم ماند. در این روز آخرین ذره های امید به سازمان هم در من مرد و من را در مقابل خود قرار داد. از آن روز به بعد هر سال یک یا دو بار در نشست های بزرگ و یا کوچک مورد فحاشی و ضرب و شتم قرار می گرفتم.
در سال ۱۳۷۷ سازمان مرا به یکی از مراکز رزمی خودش فرستاد تا مرا بیشتر تحت فشار و کنترل قرار بدهد ولی آنها با این کارشان دست مرا بازتر کردند من توانستم خیلی زود اعتماد خیلی از افراد را به دست بیاورم و واقعیت های سازمان را در مقابلشان قرار دهم من کار افشاگری ام را از همان سال ۱۳۷۷ آغاز کردم هر چند این موضوع برای من خیلی گران تمام می شد و همواره زیر فشار و فحاشی و ضرب و شتم و زندان بودم ولی هرگز از ایستادگی در مقابل سازمان کوتاه نیامدم.
قبل از این که وارد سال ۱۳۷۷ (که مسعود رجوی آن را آ۷۷ یعنی آمادگی در سال ۷۷ نامید) بشوم به چند واقعه مهم در سال قبل می اندازم. در روز دوم خرداد سال ۱۳۷۶ محمد خاتمی به عنوان رییس جمهور در ایران انتخاب شد، او با شعار گفتگوی تمدن ها و دادن آزادی های مدنی وارد مبارزات انتخاباتی شد او با حمایت های زیادی از طرف مردم ایران چه در داخل و چه در خارج ایران رو به رو شد همچنین دولت های غربی نیز از محمد خاتمی حمایت کردند. این موضوع تاثیر جدی در حضور مریم رجوی در خارج گذاشت در قدم اول مریم رجوی صحنه سیاسی در خارج ایران را به محمد خاتمی باخت این موج چنان شدید بود که روی اعضای شورای به اصطلاح ملی مقاومت گذاشت که کسانی مثل متین دفتری از شورا جدا شدند. از طرف دیگر کشور های غربی برای نزدیک شدن به دولت جدید ایران مجاهدین را تحت فشار قرار دادند بطور مثال قرار گرفتن نام سازمان مجاهدین در لیست تروریستی آمریکا و دولت فرانسه نیز مریم رجوی را تحت فشار قرار داد چنانکه او مجبور شد فرانسه را ترک کند یعنی دولت فرانسه مریم رجوی را از فرانسه اخراج کرد. هر چند مسعود رجوی این اخراج را به عنوان پیروزی نشان داد و در نشست بازگشت مریم رجوی گفت که ماموریت او در خارجه تمام شده است و او با موفقیت کامل بازگشته است. بطور واقع مریم رجوی بدون هیچ گونه دست آوردی به عراق بازگشت زیرا قرار بود او مردم ایران در اروپا را پشتیبان خود بکند و کم بود نیرو در سازمان مجاهدین را تامین بکند.
در شهریور سال ۱۳۷۶ مهوش سپهری (نسرین) به عنوان مسئول اول سازمان مجاهدین منتصب شد. مهوش سپهری یکی از جنایتکارترین سران سازمان مجاهدین بود هر چند بسیار از اعضای مجاهدین دارای فرهنگ لمپنی بازاری بودند تا قبل از سال ۱۳۷۴ فحش دادن در سازمان مجاهدین یک عمل زشت بود و هر فردی که فحش می داد حتی ساده ترین فحش ها مورد انتقاد قرار می گرفت. اما در سال ۱۳۷۲ که مریم رجوی به فرانسه رفت تعدادی از مسئولین سازمان را نیز به همراه برد که مهوش سپهری نیز یکی از این افراد بود او در فرانسه مسئول تشکیلات مجاهدین در خارج از عراق شد او شکل جدیدی از نشست های سرکوب گرانه به نام “دیگ” را به راه انداخت در همین نشست ها بود که فرهنگ فحش دادن و آزاد شدن لومپنیزم در مناسبات مجاهدین شروع شد این فرهنگ در نشست های سرکوبگرانه “حوض” در سال ۱۳۷۴ وارد مناسبات مجاهدین در عراق شد. بعد از سال ۱۳۷۶ که مهوش سپهری به عنوان مسئول اول سازمان مجاهدین منتصب شد سرکوب در درون تشکیلات مجاهدین شکل و فرم بسیار خشن به خود گرفت. هر چند که در سال ۲۰۰۳ او به همراه مریم رجوی به فرانسه فرار کرد ولی سازمان به دلیل بد نامی او در بین مردم و جداشدگان چهره او را علنی نکرد ولی او همچنان به عنوان یک شکنجه گر و یک دژخیم بی رحم و بی وجدان به کار خود ادامه می دهد. ادامه دارد