از اردوگاه اشرف تا اردوگاه پناهندگی (قسمت نوزدهم)
کریم غلامی، ایران فانوس، هفدهم سپتامبر ۲۰۱۵:… از شهریور سال ۱۳۷۲ تا اوایل سال ۱۳۷۴ مجاهدین در دو محور فعالیت داشتند. در اروپا و آمریکا مریم رجوی بدنبال مشروعیت دادن به مجاهدین و نیروگیری در خارج از کشور بود که نهایتا این روند در سال ۱۳۷۶ با اخراج مریم رجوی از فرانسه به پایان رسید. مجاهدین تلاش کردند که اخراج مریم رجوی از فرانسه به عراق را به عنوان بازگشت او بیان بکنند. ولی واقعیت …
از اردوگاه اشرف تا اردوگاه پناهندگی (قسمت نوزدهم)
واقعا یادآوری هیچ خاطره ای به اندازه یادآوری روزهایی که مریم رجوی به عنوان رییس جمهور و فهیمه اروانی به عنوان مسئوال اول انتصاب شدند، خسته کننده نیست. شاید باور این برای خیلی ها سخت باشد، برای من بسیار ساده تر بود که زیر آفتاب داغ عراق کار بکنم تا اینکه این برنامه های کسل کننده را دوباره و دوباره ببینم. دیدن این برنامه ها برای من از سخت ترین شکنجه ها نیز سخت تر و غیر قابل تحمل تر بود.
از شهریور سال ۱۳۷۲ تا اوایل سال ۱۳۷۴ مجاهدین در دو محور فعالیت داشتند. در اروپا و آمریکا مریم رجوی بدنبال مشروعیت دادن به مجاهدین و نیروگیری در خارج از کشور بود که نهایتا این روند در سال ۱۳۷۶ با اخراج مریم رجوی از فرانسه به پایان رسید. مجاهدین تلاش کردند که اخراج مریم رجوی از فرانسه به عراق را به عنوان بازگشت او بیان بکنند. ولی واقعیت چیز دیگری بود. طی سال ۱۳۷۵ مجاهدین طی یک لابی بزرگی که در کنگره آمریکا به راه انداخته بودند، دولت آمریکا طی بیانه ای لیست جدیدی از گروه های تروریستی ارائه داده بود. احتمال قرار گرفتن مجاهدین در لیست سیاه تروریستی بود. به همین منظور دولت فرانسه به آرامی اقدام به محدود سازی فعالیت های مجاهدین در فرانسه کرد و نهایتا اخراج مریم رجوی از فرانسه. اما مسعود رجوی در جمع تشکیلات مجاهدین این موضوع را لاپوشانی کرد و گفت: باز گشت مریم رجوی بخاطر پایان یافتن ماموریت او در فرانسه بود. ولی بطور واقع مسعود رجوی می دانست که جنبش اصلاح طلبی به ریاست محمد خاتمی، پیروز خواهد شد و از طرف دیگر نام مجاهدین در لیست سیاه تروریستی قرار خواهد گرفت. این دو شکست بسیار بزرگی بود که می توانست موجب دستگیری مریم رجوی در فرانسه گردد. همانطور که او در سال ۲۰۰۳ در فرانسه دستگیر شد(در زمان خود بطور کامل به این موضوع خواهیم پرداخت).
اما مجاهدین در عراق با تشکیل تیم های عملیاتی به مواضع ایران چه در مرز و چه در داخل شهر های ایران حمله می کرد. این تهاجمات به نام “راهگشایی” نام گرفت. به این معنی که با حملات تروریستی در داخل ایران و حملات نظامی در مرزها، مرزهای ایران و عراق را تبدیل به اتوبان بکند و از این طریق نیروهای جوان(بطور مشخص مسعود رجوی از کسانی نام برد که در ایران مرتکب جرم می شوند و آنها جایی در ایران برای مخفی شدن ندارند و مجبور می شوند که به عراق و مجاهدین بپیوندند) به راحتی از مرز گذشته و به مجاهدین بپیوندند. نهایتا در سال ۱۳۸۰ این استراتژی مسعود رجوی با شکست کامل روبرو شد. حاصل این استراتژی، تعداد بسیار زیادی کشته چه در طرف ایران و چه در طرف مجاهدین، بجا گذاشت. مسعود رجوی، از سال ۱۳۷۲ تا سال ۱۳۷۴ دور اول این عملیات ها با شکست روبرو شد. مسعود رجوی برای سرپوش گذاشتن به این شکست مفتضح خود نشست هایی را شروع کرد و نام این نشست های مغزشویی “دیگ” بود که در این نشستها هر صدای معترضی که وجود داشت، با فحاشی و بعضا ضرب و شتم، سرکوب می شد.
چنانکه قبلا گفته بودم طی این سالها من در بخش مخابرات کار می کردم. مقر بخش مخابرات با بخش “میدان ها” و “هوایی” یکی بود. یکی از دوستانم “M” که در بخش میدان ها بود. بعدها برای من تعریف که که در سال ۱۳۷۴ با او چکار کردند، ابتدا باید کمی در رابطه با چگونگی شکست دور اول عملیات های مجاهدین به نام “راهگشایی” توضیح بدهم. بعد از سال ۱۳۶۷ دولت ایران اقدام به اعزام تعداد زیادی نفوذی به درون مجاهدین کرد. این افراد با خود اطلاعات مشخصی هم آورده بودند که بتوانند اعتماد سازمان را به دست بیاورند و از آنجایی که اعضای سازمان سالها دور از ایران بودند و ایران بعد از جنگ تغییرات زیادی کرده بود، شناخت کافی در رابطه با ایران نداشتند. برای همین از این نیروهای جدید که نفوذی های دولت ایران هم بودند، برای راهنمایی همراه تیم های عملیاتی خود اضافه کرد. بسیاری از این تیم ها به دام تله هایی که برای آنها گذاشته شده بود، افتادند. این نکته را هم اضافه بکنم که در رابطه با این افراد نفوذی اعضای سازمان به فرمانده هان گزارش داده بودند که این نیروهای جدید مشکوک به نفوذی هستند. ولی فرمانده هان سازمان اهمیت چندانی به این موضوع ندادند که نتیجه آن کشته و یا دستگیر شدن بسیاری از اعضای تیم های عملیاتی شد. تعدادی از فرمانده هان سازمان که یکی از آنها از دوستان نزدیک من (متاسفانه به دلیل حفظ امنیت او نام او را نمی توانم بیاروم) بود، توسط سازمان زندانی و شکنجه شدند. برای اولین بار بود که فهمیدم افرادی مثل “مختار و عادل” از شکنجه گران سازمان هستند. وقتی که من دوستم را بعد از چند ماه در این نشست های “دیگ” دیدم بسیار لاغر و ضعیف شده بود و هنوز آثار کبودی و شکنجه روی بدن او نمایان بود.
البته این را هم باید توضیح بدهم که بجز این افراد که در سال ۱۳۷۲ زندانی و شکنجه شدند نیروهای که بعد از سال ۱۳۶۷ به سازمان پیوسته بودند را قرنطینه کردند. بعضی از این افراد مورد شکنجه قرار گرفته بودند. نام یکی از این افراد مجتبی بود. او بعدها برای من تعریف کرده بود که چگونه مورد شکنجه قرار گرفته بود و مشخصا از “مختار” نام می برد. اطلاعات کامل در این رابطه در سایتها وجود دارد که توسط همین افرادی که شکنجه شده اند نوشته شده است.
تابستان سال ۱۳۷۴ بود. یکی از مسئولین بخش میدان ها به نام کمال من و فرد دیگری که هم لایه من بود را صدا کرد و برای ما توضیح داد نشستهایی در سازمان جریان دارد و می خواستند ما را هم ببرند، ولی امکانات برای افراد بیمار در آن وجود نداشت. این نشست که اولین نشست از مجموعه نشستهای “دیگ” بود و در آن اعضای مسئول و با سابقه سازمان شرکت داشتند. در این نشست آن تعداد از فرمانده هان سازمان از جمله دوست من “M” که زندانی و شکنجه شده بودند را به این نشست آورده بودند و مسعود رجوی این دوره از زندانی و شکنجه را لاپوشانی کرده و آنها را دوباره وارد تشکیلات کرد هر چند این افراد بخصوص دوست من “M” دیگر آن فرد سابق نبود و حتی برای بازگشت آنها جشن گرفتند و شیرینی خوردند. امیدوارم روزی این دوستم از چنگ مجاهدین رها شود و خودش این بخش از دوران سیاه مجاهدین را بیان بکند.
تمامی یکان ها رزمی یک به یک وارد این نشست ها شدند و آخرین دور از این نشستها متعلق به یکانهای پشتیبانی و ستادها بود که در این گروه بخش مخابرات که من در آن کار می کردم نیز شرکت داشت. روزهای آخر ماه رمضان بود که به ما اطلاع دادند که باید خودمان را آماده بکنیم که یک مدت طولانی به یک محل دیگری خواهیم رفت. ما به بغداد منتقل شدیم. دو روز بغداد بودیم که به ما اطلاع دادند باید خودمان را برای عید فطر و نشست رهبری آماده بکنیم.
ادامه دارد