آیت الله خمینی “جام زهر” را خود نوشید و پیروانش را نجات داد و نگذاشت بعد از مرگش نیروها و پیروانش صد ها “جام زهر” را سر بکشند. او حدود یکسال بعد از پذیرش قطعنامه 598 فوت کرد. آیا مدعیان و رهبران سیاسی غالب و مغلوب در رژیم جمهوری اسلامی می توانستند بعد از مرگ آیت الله خمینی از شعار های او سرپیچی کنند؟ الان نیز در ماجرای توافق هسته ای بین ایران و گروه 5+1 چنین شرایطی وجود دارد و رهبر جمهوری اسلامی تضاد را برای آیندگان باقی نگذاشته است. اما آقای رجوی در سال 1367 چه کرد؟ او نه تنها خود تن به “جام زهر” نداد و آن را ننوشید و بدین وسیله اعلام نکرد، راه رفته شده از سوی مجاهدین و هدایت شده توسط او اشتباه بوده است ، بلکه زهر را بین مریدان خود توزیع کرد. تا خود زنده بماند.
برگی از تاریخ ـ یادآوری کنیم تا فراموش نشود
غروب یک استراتژی
محمد حسین سبحانی ـ 25.07.2015 27 سال قبل در چنین روزی یعنی سوم مرداد 1367 در ساعت 14.30 دقیقه، سازمان مجاهدین عملیات نظامی گسترده ای را تحت پشتیبانی نظامی ، لجستیکی و اطلاعاتی رژیم صدام حسین آغاز کرد که رجوی نام “فروغ جاویدان” بر آن نهاد.
رژیم جمهوری اسلامی نیز که بعد از پذیرش آتش بس مورد این تهاجم غافلگیرانه قرار گرفته بود، آن را “مرصاد” نامگذاری کرد. اما من ترجیح می دهم که نام این عملیات را که بن بست استراتژی مبارزه مسلحانه را به عیان روشن کرد، “غروب جاویدان” بنامم. مسعود رجوی و سازمان مجاهدین خلق در تعریف و ستایش از این اشتباه تاریخی چنین نوشته اند:
“… فروغ جاویدان، بزرگترین تهاجم نظامی ارتش آزادیبخش است که در سوم مرداد 1367 مصادف با عید قربان آغاز شد و طی آن رزمندگان آزادی در نبردی طولانی که سراسر رزم و فداکاری بود، بزرگترین حماسه مقاومت را خلق کردند. در این عملیات، ارتش آزادیبخش شهرهای کرند و اسلامآباد در غرب کشور را آزاد کرد، تا دروازههای کرمانشاه پیشروی نمود و بیش از 55هزار تن از نیروهای جنگافروز و سرکوبگر رژیم خمینی را از پای درآورد…”
http://www.mojahedin.org/events/5057/%D8%B3%D8%A7%D9%84%DA%AF%D8%B1%D8%AF-%D8%AD%D9%85%D8%A7%D8%B3%D9%87-%DA%A9%D8%A8%DB%8C%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%BA-%D8%AC%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D9%86
از 55 هزار نفر مجاهدین که هیچ منبع مستقل و حتی هوادار مجاهدین نیز تایید نکرده گه بگذریم باید یادآوری کنیم که از آنجا که این ماجراجویی آقای رجوی آبستن حوادث بسیار تلخ تاریخی بوده است، لازم است آثار سیاسی، استراتژیکی آخرین عملیات نظامی سازمان مجاهدین را مورد کنکاش قرار داده و این پرسش را مطرح کنم که:
چرا بیش از 1400 نفر از اعضای سازمان قربانی این ماجراجویی رجوی ها شدند و بیش از 1500 نفر تخت های بیمارستان های بغداد را پر کردند؟
چرا اساساً سازمان مجاهدین این عملیات نظامی را انجام داد؟ مسعود رجوی در 31 تیر ماه 1367 اهداف این عملیات نظامی را در نشستی که در سالن اصلی اجتماعات قرارگاه اشرف در عراق برگزار کرد، چنین گفت:
… مسعود رجوی: …کارهای بزرگی در پیش داریم. مگر ما نگفته بودیم که «اول مهران، بعداً تهران»؟
(ولوله در جمعیت و شعار امروز مهران، فردا تهران)
پس از ساکت شدن جمعیت، مسعود به جلوی نقشه ایران رفت و گفت:
دیگر وقت آن رسیده است که به ایران برویم. طرح عملیات بزرگی را کشیدهایم که در نهایت منجر به فتح تهران و سقوط رژیم میشود. (شور و ولوله در میان جمعیت)
البته این دفعه احتیاج به ماکت و کالک منطقهای نداشتیم چون این بار قرار است به تهران برویم. البته نام آن را با عنایت به نام پیامبر اسلام «فروغ جاویدان» گذاردهایم. (صلوات حضار) و عملیات را به اسم امام حسین آغاز خواهیم کرد. چون این بار احتیاج به ماکت نداشتیم. گفتیم چه ضرورتی دارد؟ خود نقشه ایران را بیاورید. (مسعود رجوی با چوبدستی از سمت چپ نقشه قصر شیرین، کرمانشاه و تهران را نشان میدهد)
اما مسعود رجوی چند ماه بعد از عملیات غروب جاویدان در حالیکه همه مطلع هستند که در نشست توجیه این عملیات فتح تهران و سرنگونی رزیم را هدف این عملیات اعلام کرده بود و برای هر استان و شهر هم فرمانده ای مشخص کرده بود، هنگامیکه 1400 نفر را به کشتن داد، به مانند همیشه همه چیز را وارونه کرد و مدعی شد که :
البته, دستاوردهای نظامی این عملیات کمترین دستاورد ما بود. بخش بیشتر آن, دستاوردهای استراتژیکی و سیاسی بود که دشمن را قفل کرد و بعد از آن نگذاشت به مسیری که میخواست ادامه بدهد… و خمینی را در بن بستی قرار داد که ناگزیر است قیمت جنایتها و جنگ افروزیهایش را بپردازد و راه فرار و خلاصی نخواهد یافت» (نشریه اتحادیه انجمنهای دانشجویان مسلمان, شماره 161, 14بهمن 1367,)
این در حالیست که مریم رجوی در نوشته ای به مناسبت بیست و چهارمین سال تاسیس سازمان مجاهدین در شهریور 1367 یعنی 45 روز بعد هدف عملیات غروب جاویدانشان را پرش و دامنه ای در حد سرنگونی رژیم خمینی نوشته است:
” … اما عملیات فروغ جاویدان که برخلاف همه محاسبههای خمینی و حامیان بینالمللیش، پس از اعلام آمادگی رژیم برای آتشبس در جنگ، ظرف کمتر از یک هفته، با پرش و دامنهیی در حد سرنگونی تمامیت رژیم خمینی آغاز شد…” منبع : سایت سازمان مجاهدین
همچنین منوچهر هزارخانی؛ کسی که می داند چگونه ” پول خون ” و ” نان آغشته به خون ” قربانیان و اعضای مجاهدین را بخورد در پاسخ به انتقادات و چرایی ضرورت انجام عملیات ” فروغ جاویدان ” در روز روشن دروغ گفت و بعد از شکست علیات غروب جاویدان در حالیکه فتح 48 ساعته تهران از اهداف عملیاتی آن به فرماندهی محمود عطایی و معاونت مهدی ابریشمچی بوده است ، مدعی شد که:
“… معنای فروغ جاویدان اعلام همین موضع سیاسی بود. از این رو, اجرای عملیات میبایست تابع الزامهای سیاسی باشد, نه تابع ملاحظات نظامی, یعنی میبایست به فوریت و به هر قیمت صورت بگیرد. هم چنین این عملیات, از آنجا که ”عملیات نظامی“ به معنای فنّی کلمه نبود, دیگر نمیتوانست مثل عملیات گذشته ارتش آزادیبخش هدف ”نظامی“ داشته باشد…”
(نشریه اتحادیه انجمنهای دانشجویان مسلمان, شماره 161, 14بهمن 1367,)
نمی دانم شما هم از استدلال این آقا خنده تان گرفت یا نه؟ از آقای هزارخانی بگذریم ، او همچنان استحقاق این را دارد و می تواند ” پول خون” بخورد.
اما برای بررسی ابعاد سیاسی و استراتژیکی عملیات باصطلاح “فروغ جاویدان” لازم است چند روزی تاریخ را ورق بزنیم و به عقب برگردیم.
در 27 تیر ماه 1367 خبرگزاری های جهان اعلام کردند که رییس جمهوری حکومت اسلامی ( آقای خامنه ای) در نامه ای به آقای پرز دو کئلار دبیر کل وقت سازمان ملل متحد قطعنامه 598 را پذیرفته است.
در ابتدا افکار عمومی این خبر را شایعه تصور می کردند. تحلیل گران سیاسی نیز دست کشیدن رژیم جمهوری اسلامی از شعار های “راه قدس از کربلا می گذرد” و “جنگ جنگ تا پیروزی” و فرو انداختن بانی جنگ ایران و عراق، یعنی صدام حسین را باور نمی کردند.
درستی این خبر تعجب برانگیز و چرخش 180 درجه ای رژیم جمهوری اسلامی زمانی قطعی شد که آیت الله خمینی رهبر وقت رژیم جمهوری اسلامی به سخن در آمد و “شکست یا سازش یا صلح” را پذیرفت.
جملات آیت الله خمینی در این سخنرانی در 29 تیر ماه 1367 ، نقل به مضمون، چنین بود.
” در مورد قبول قطعنامه که حقیقتاً مسئله بسیار تلخ و ناگواری برای همه و خصوصا من بوده……و بدا به حال من که هنوز زنده ام و جام زهر قبول قطعنامه را سر کشیدم.”
بعد از این سخنرانی بود که تعبیر” جام زهر” از سخنان آیت الله خمینی استخراج و در تاریخ سیاسی معاصر ایران ثبت شد.
اما همانطور که جامعه بین المللی و جهانی از تصمیم رژیم جمهوری اسلامی دچار شگفتی و تعجب شد، سازمان مجاهدین نیز که با شعار استراتژیکی ” صلح طناب دار رژیم ” اعتقاد داشت که هیچگاه رژیم جمهوری اسلامی آتش بس را نخواهد پذیرفت، بیش از همه غافلگیر شد. اگر چه آقای مسعود رجوی ضمن اینکه از تجربیات آیت الله خمینی در مورد تشکیل حکومتی از نوع ولایت فقیه سنتی استفاده کرد و یک ولایت فقیه نوین را با ازدواج خودش و مریم عضدانلو ( همسر مهدی ابریشمچی) در سازمان مجاهدین و بزعم خود ایران آینده پایه ریزی کرد، ولی جسارت آیت الله خمینی را نیز نداشت.
تاریخ نشان داد که آیت الله خمینی این شهامت را داشت “جام زهر” را سر بکشد و از آنچه گفته بود ـ به هر دلیل ـ عقب نشینی کند. مهم نیست که دلیل این عقب نشینی چه بود؟
مهم این است که او وقتی بن بست شعار های جنگی خود را متوجه شد، با جبر یا اختیار آن را پذیرفت، ولی آقای مسعود رجوی چنین جسارتی را نیز نداشت تا او نیز “جام زهر” را سر بکشد و بگوید استراتژی مبارزه مسلحانه و خشونت طلبانه اشتباه بوده است.
اتفاقا همین نگاه در توافق هسته ای ایران با گروه 5+1 نیز وجود داشته است و رجوی می گوید زهر آتش بس هسته ای رژیم خورده است که علت اصلی آن هم صد ها افشاگری اتمی توسط مقاومت !؟ بوده است و معلوم نیست کار سازمان مجاهدین سرنگونی رژیم هست یا نجات رژیم جمهوری اسلامی. چون همه کارشناسان منطقه ای و بین المللی ـ چه منتقد و چه موافق ـ اعتقاد دارند جمهوری اسلامی با توافق اتمی با گروه 5 + 1 از بن بست خارج شده است. اتفاقا همین برداشت را کارشناسان سیاسی در سال 1367 نیز داشتند و آینده هم نشان داد که از بن بست خارج شده است و اتفاقا این سازمان مجاهدین بود که در بن بست عریان قرار گرفت؟
آقای مسعود رجوی خود را رهبر مترقی و مکتب طراز نوین، و آیت الله خمینی را نماینده ارتجاع و اوج عقب ماندگی می دانست.
اگر آیت الله خمینی بخاطر اشتباهات سیاسی و استراتژیکی نظام الهی، سیاسی خود می گوید “جام زهر” را سر میکشم، پس باید که از رهبر خلق های جهان!! و مکتب طراز نوین انتظار بیشتری داشت.
آیت الله خمینی “جام زهر” را خود نوشید و پیروانش را نجات داد و نگذاشت بعد از مرگش نیروها و پیروانش صد ها “جام زهر” را سر بکشند. او حدود یکسال بعد از پذیرش قطعنامه 598 فوت کرد. آیا مدعیان و رهبران سیاسی غالب و مغلوب در رژیم جمهوری اسلامی می توانستند بعد از مرگ آیت الله خمینی از شعار های او سرپیچی کنند؟ الان نیز در ماجرای توافق هسته ای بین ایران و گروه 5+1 چنین شرایطی وجود دارد و رهبر جمهوری اسلامی تضاد را برای آیندگان باقی نگذاشته است.
اما آقای رجوی در سال 1367 چه کرد؟
او نه تنها خود تن به “جام زهر” نداد و آن را ننوشید و بدین وسیله اعلام نکرد، راه رفته شده از سوی مجاهدین و هدایت شده توسط او اشتباه بوده است ، بلکه زهر را بین مریدان خود توزیع کرد. تا خود زنده بماند.
مسعود رجوی با قبول قطعنامه 598 و اعلام آتش بس بین ایران و عراق در اوج حیرت در پایان راه یک استراتژی قرار گرفت. اما اعتراف نکرد که این استراتژی و مبارزه مسلحانه اشتباه بوده است، استراتژی ای که پایه های آن بر روی شعار “صلح طناب دار رژیم” بنا شده بود. در این شرایط مسعود رجوی فقط دو راه پیش روی داشت و جبراً رهبری سازمان مجاهدین باید یکی را انتخاب می کرد.
راه حل اول:
یا رهبری سازمان مجاهدین نیز مانند رهبری رژیم جمهوری اسلامی ظرفیت و جسارت نوشیدن “جام زهر” را داشت و انتقاد سیاسی ، استراتژیک از خود و مبارزه مسلحانه را در برنامه کار قرار می داد.
راه حل دوم:
یا با پافشاری بر استراتژی نا درست ” مبارزه مسلحانه و خشونت طلبانه ” و ادامه شعار “صلح طناب دار رژیم” بر نوشیدن جام قدرت طلبی ادامه می داد.
رهبری سازمان مجاهدین به دلیل عدم جسارت سیاسی و ایدئولوژیک و نداشتن ظرفیت انتقاد از خود، راه حل دوم را برگزید و خود از نوشیدن “جام زهر” صرفنظر کرد و در عوض “سبوی سم” را بین اعضای سازمان مجاهدین توزیع کرد و سرانجام در فرصتی محدود و در شتابزدگی عملیات باصطلاح فروغ جاویدان را برنامه ریزی و طراحی کرد و 1400 کشته و بیش از 1000 زخمی محصول آن بوده است.
اما قبل از اینکه به برنامه ریزی و چگونگی عملیات “فروغ جاویدان” بپردازیم، لازم است دلایل استراتژیکی رجوی برای اتخاذ شعار “صلح طناب دار رژیم” را مرور کنیم.
مسعود رجوی در نشست های درونی شورای مرکزی سازمان در سال 1366 و 1367 که در بغداد برگزار می شد، در این مورد مطرح می کرد:
” امکان پذیرش آتش بس از سوی رژیم خمینی غیر ممکن می باشد و رژیم تنها زمانی به صلح رضایت خواهد داد که از جنبه های سیاسی و نظامی و اقتصادی به بن بست کامل رسیده باشد و در نتیجه تحت چنین شرایطی نیز سقوط رژیم خمینی حتمی خواهد بود.” همین تحلیل های آبکی را نیز بهد از سه دهه می کند.
در یکی از همین نشست های شورای مرکزی، یکی مسئولین قدیمی سازمان به نام رضا منانی که تقریبا تحت برخورد قرار داشت و بعد ها در ماجراجویی های مسعود رجوی در ستیز و درگیری با دولت عراق برای ماندن در این کشور جان خود را از دست داد،از رجوی سوال کرد اگر به هر دلیل رژیم خمینی آتش بس را بپذیرد ما چه می کنیم؟
مسعود رجوی خود پاسخ نداد و خطاب به محمود عطایی که در آن موقع رییس ستاد ارتش آزادیبخش بود گفت:
حمید چه خواهیم کرد؟
محمود عطایی نیز که پاسخ رجوی را از قبل آماده داشت، گفت:
آتش خواهیم کرد و به داخل ( ایران) می رویم.
البته رجوی در تکمیل پاسخ محمود عطایی مطرح کرد که وظیفه ما این است که هر چقدر که می توانیم پذیرش آتش بس از جانب رژیم جمهوری اسلامی را به تاخیر بیندازیم تا رژیم در نقطه اضمحلال عمیق تری فرو رود.Mersad
سازمان مجاهدین برای پیاده کردن این تحلیل و همه گیر کردن شعار “صلح طناب دار رژیم” از موضـع بالا و با اعـتماد به نفـس کامـل بـرخورد مـی کرد، ولـی در محـتوی، خود بهـتر از هر کـس می دانست که “صلح ” طناب دار خودش خواهد بود و این مسئله از صحبت های مسعود رجوی کاملاً مشهود بود و قبلاً هم گفته بود ما باید با تنش بین روابط ایران و عراق صلح و آتش بس از طرف “رژیم خمینی” را به تاخیر بیندازیم.
اما رجوی تحت تاثیر چه عواملی طناب دار سیاسی و تشکیلاتی را روی گردن خود احساس کرد و برای فرار به جلو شعار استراتژیک “صلح طناب دار رژیم” را پایه ریزی و طراحی کرد؟
1ـ رجوی در 30 خرداد 1360 بدون مشورت و نظر خواهی از اعضا و کادرهای سازمان و حتی اطلاع به رهبران سیاسی سایر سازمان ها و احزاب، استراتژی مبارزه مسلحانه و تروریستی را آغاز کرد. طبق تحلیل های سازمان مجاهدین باید رژیم در سال 1360 سرنگون می شد، ولی چنین نشد.
2ـ بعد از مسلط شدن رژیم جمهوری اسلامی در سال 1360 و برقراری ثبات سیاسی ، نظامی و اجتماعی آن در سال 1361 و دستگیری و زندانی شدن بیش از 90% کادرهای سازمان، و فرار رهبری سازمان از تهران به فرانسه، رجوی بدون اینکه به زبان بیاورد و بهای آن را بپردازد، پی برد که دیگر سقوط رژیم با قیام مسلحانه شهری امکان پذیر نیست.
3ـ سازمان اخباری را از درون رژیم جمهوری اسلامی به دست آورده بود که گرایش هایی برای برقراری آتش بس و پایان جنگ بین ایران و عراق در حاکمیت وجود دارد.
اگر رجوی قبل از سی خرداد 1360 آغاز و ادامه جنگ را به زیان سازمان ارزیابی می کردند،در سال 1361 توقف جنگ را به زیان سازمان ارزیابی کرده بود، زیرا ادامه جنگ به لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی رژیم جمهوری اسلامی را تضعیف می کرد و از نگاه سازمان با ایجاد نارضایتی و بحران های اجتماعی زمینه برای سرنگونی و فروپاشی رژیم جمهوری اسلامی بهتر فراهم می شد.
4ـ با توجه به کسب تجربه و پیچیدگی های امنیتی توسط رژیم جمهوری اسلامی، سازمان دیگر نمی توانست با اعزام تیم های تروریستی و مسلح به داخل ایران به عملیات مسلحانه ادامه بدهد و بحث های “پرچم” و “حداکثر تهاجم” نیز که برای راه اندازی تیم های تروریستی به داخل ایران توسط رجوی تبیین و تئوریزه شده بود، کارگشا نبود.
بنابراین سازمان مجاهدین در سال 1361 در تحلیل های درونی خود از عوامل بالا و شرایط سیاسی وقت دو نتیجه گیری اساسی کرد:
الف ـ رژیم جمهوری اسلامی در کوتاه مدت سقوط نخواهد کرد.
ب ـ سرنگونی با تاکتیک قیام مسلحانه شهری امکان پذیر نیست.
به دنبال این نتیجه گیری ها بود که با وساطت پادشاه اردن و زمینه ها و ارتباطاتی که از قبل بین سازمان مجاهدین و رژیم صدام حسین وجود داشت، در دی ماه 1361 مسعود رجوی با طارق عزیز معاون نخست وزیر رژیم صدام حسین در پاریس ملاقات کرد.
البته ملاقات رجوی و طارق عزیز اعتراض شدید افکار عمومی و حتی شخصیت های عضو شورای ملی مقاومت قرار گرفت و در همین پیوند آقای دکتر ابوالحسن بنی صدر ملاقات رجوی و طارق عزیز را بر خلاف مصالح ملی ایران تشخیص داد و به عنوان اعتراض از اتحاد با سازمان مجاهدین خارج شد.
در هر صورت بعد از این ملاقات، ارتباطات مزدورانه و پیدا و پنهان سازمان مجاهدین با صدام حسین جنبه رسمی پیدا کرد.
سازمان مجاهدین این ملاقات را در شبکه تبلیغاتی خود این چنین توجیه کرد:
“در دی ماه 1361، شش ماه پس از عقب نشینی قوای عراقی از خاک میهنمان، بیانیه صلح بین مسئول شورای ملی مقاومت ایران و نایب نخست وزیر عراق امضا شد و همگان فهمیدند که صلح در دسترس است اما رژیم خمینی از آن روی بر می تابد.”
از این تاریخ، و بعد از ملاقات رجوی و طارق عزیز بود که رجوی و صدام حسین پرچم دروغین صلح طلبی را بر دوش های خود انداختند، در حالیکه در تحلیل های درونی و در قلب رجوی چیز دیگری می گذشت و آن تشدید تضاد های موجود بین ایران و عراق و ادامه جنگ بود و بر همین اساس پایه های تشکیل “ارتش آزادیبخش صدام حسین و مسعود رجوی” شکل گرفت
حال ارتش دست ساز صدام حسین تحت نام ارتش آزادیبخش ملی ایران شکل گرفته بود. البته این ارتش دست ساز به کمک ارتش مادر، یعنی ارتش صدام حسین، موفقیت هایی هم در راستای یک استراتژی به بن بست رسیده داشت.
مسعود رجوی در سی خرداد 1366 ( باز هم سی خرداد) تشکیل “ارتش آزادیبخش ملی” را اعلام کرد. از این مقطع با کمک لجستیکی، تسلیحاتی و اطلاعاتی ارتش صدام حسین عملیات های نظامی سازمان گسترش بیشتری پیدا کرد و بر اساس آمار مجاهدین طی 4 تا 5 ماه اولیه بیش از 80 رشته عملیات نظامی در مرزهای ایران و عراق توسط سازمان انجام شد که این تحرکات نظامی مجاهدین در سال پایانی جنگ و به موازات تضعیف قدرت نظامی ایران در جنگ با عراق با کمک ارتش صدام حسین شدت و اوج بیشتری گرفت . در تاریخ هجدهم فروردین ۱۳۶۷ ، سازمان مجاهدین اولین عملیات نظامی بزرگ مجاهدین با کمک ارتش عراق به نام عملیات “آفتاب” انجام شد. بنابر گزارش خود سازمان که تا حدودی نیز دقیق بود، بیش از ۴۵۰ نفر از سربازان و افسران ایرانی اسیر و تعدای تانک و نفربر به دست نیروهای مجاهدین افتاد. همین روند ادامه پیدا کرد و دو ماه بعد، در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۳۶۷ عملیات دیگری با نام “چلچراغ” توسط نیروهای مجاهدین انجام شد که شهر مهران توسط آنان تسخیر شد. بلافاصله صدام حسین در پیام های خصوصی و علنی از مسعود رجوی و مجاهدین خلق تجلیل کرد، مطالبی که حتی اعضای مجاهدین نیز در حصار مغزشویی شده و سانسور مطلق نمی توانستند از آن مطلع شوند. صدام حسین در هشتم تیر ماه 1367 گفته بود از طریق ایرانی ها جمهوری اسلامی را سرنگون خواهد کرد:
صدام حسین در هشتم تیر ۶۷ طی یک سخنرانی گفت از طریق ایرانی ها جمهوری اسلامی را نابود خواهد کرد و افزود:”قهرمانی های مجاهدین خلق در مهران موید این سخن می باشد… بعد از مدتی خواهید دید که چگونه مجاهدین خلق به اعماق خاک خودشان نفوذ خواهند کرد و همین طور پیوستن مردم ایران به صفوف آنها را خواهید دید.” منبع رادیو بی بی سی
http://www.bbc.com/persian/iran/2011/06/110629_l13_hashemi_memoirs_ganji.shtml
در این عملیات، که تقریبا یک ماه پیش از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط جمهوری اسلامی انجام شد، ۱۵۰۰ تن از نیروهای ایرانی اسیر شدند و چندین دستگاه تانک و نفربر به دست مجاهدین افتاد. حاصل این عملیات های بزرگ نظامی و گرفتن حدود 2000 اسیر برای سازمان مجاهدین چه بود؟
در یک کلام انباشته شدن توهم. آری ! این عملیات های موفقیت آمیز توهم فرماندهان میانی مجاهدین و حتی اعضای سازمان را دامن زد، چرا که آنها از عمق حمایت ارتش صدام حسین اطلاع کافی نداشتند و فکر می کردند این موفقیت ها حاصل قدرت و توان خودشان و باصطلاح ارتش آزادیبخش است در صورتیکه واقعیت این نبود.
براساس همین توهم بود که مسعود رجوی با پیش بینی احتمال پذیرش آتش بس توسط حکومت ایران ، شعار امروز مهران ـ فردا تهران را جا انداخت.
اتفاقا برای هر کس که می خواهد مسعود رجوی و خیانت هایش را بهتر بشناسد مرور این روزهای تاریخی از اهمیت زیادی برخوردار است ، زیرا مسعود رجوی می دانست که فتح 24 ساعته تهران میسر نیست. او یک هفته قبل از آغاز عملیات ” فروغ جاویدان ” در نشست عمومی خطاب به اعضای سازمان در قرارگاه اشرف اعلام کرده بود که مجاهدین می توانند تهران را 24 ساعته فتح کنند. مسعود رجوی خود می دانست چنین نخواهد شد و به همین دلیل خیانت او آشکار است و باید روی به این پرسش پاسخ دهد که چرا بیش از 1400 نفر از اعضای مجاهدین را قربانی کرد تا نگوید من اشتباه کردم.