مسعود رجوی حتی متحدین سیاسی و استراتزیک خود در شورای ملی مقاومت نتوانست تحمل کند و یکی یکی آنها را مزدور و خائن خطاب کرد، چونکه مطالبی را در بیست سال قبل مطرح میکردند که الان به وقوع پیوسته است. یعنی مسعود رجوی نتوانست حتی در درون تشکلی که با محوریت خود درست کرده بودند، مخالفی را تحمل کند و در کوتاه ترین زمان ممکن به دلیل بروز هژمونی طلبی مسعود رجوی به فروپاشی آن منجر شد تا جاییکه مسعود رجوی مجبور شد بافت و شکل و محتوای آن را با تزریق حدود پانصد عضو ارشد به داخل آن تماماً تغییر دهد. نحوه برخورد مسعود رجوی با مخالفین خود ریشه در این خصلت ارتجاعی دارد که مسعود رجوی خود را تافته جدابافته از سایر مخلوقات هستی متصور میداند . طبیعی است که حاصل چنین باوری جز انزوای مطلق و در نهایت آویزان شدن به بیگانگان نخواهد بود.
ریشه نحوه برخورد مسعود رجوی با منتقدین خود
مهدی سجودی ـ 13.07.2015 نگاهی کوتاه به رسانهها ی تبلیغاتی مسعود رجوی و و مجاهدین و مطالعه مطالبی که علیه منتقدین و ناراضیان خود می نویسند، نشان از یک فرهنگ عمیق عدم تحمل همراه با ناسزا و شدنام و تحقیر و تهدید می باشد. نمونه اخیر آن را در مورد آقای مصطفی محمدی و همچنین آقای منصور نظری که آنها را در پاریس مورد تهدید فیزیکی قرار دادند یا میتوان به دشنام های مسعود رجوی در قالب اسم مستعار « ب ـ فراهانی « به آقای اسماعیل وفا یغمایی اشاره کرد.
این یک واقعیت مسلم است که تنظیم رابطه مسعود رجوی با اعضای درونی،و جداشدگان و منتقدان سازمان مجاهدین یک استثنا در میان سازمان های سیاسی و تشکیلاتی است. می توان محتوای این رابطه را به حتی قبل از انقلاب 22 بهمن و خودبزرگ پنداری و دگماتیسم نهفته در اندیشه مجاهدین مرتبط کرد و یا به ویژگیهای شخصیتی مسعود رجوی مربوط دانست چرا که سازمان مجاهدین حتی قبل از انقلاب و در درون زندان های شاه نیز بر اساس تمامیت خواهی در مبارزه سیاسی و در نهایت کسب قدرت سیاسی و حذف تمامی جریان های موازی کار خود را پیش می برده اند. مسعود رجوی حتی متحدین سیاسی و استراتزیک خود در شورای ملی مقاومت نتوانست تحمل کند و یکی یکی آنها را مزدور و خائن خطاب کرد، چونکه مطالبی را در بیست سال قبل مطرح میکردند که الان به وقوع پیوسته است. یعنی مسعود رجوی نتوانست حتی در درون تشکلی که با محوریت خود درست کرده بودند، مخالفی را تحمل کند و در کوتاه ترین زمان ممکن به دلیل بروز هژمونی طلبی مسعود رجوی به فروپاشی آن منجر شد تا جاییکه مسعود رجوی مجبور شد بافت و شکل و محتوای آن را با تزریق حدود پانصد عضو ارشد به داخل آن تماماً تغییر دهد. نحوه برخورد مسعود رجوی با مخالفین خود ریشه در این خصلت ارتجاعی دارد که مسعود رجوی خود را تافته جدابافته از سایر مخلوقات هستی متصور میداند . طبیعی است که حاصل چنین باوری جز انزوای مطلق و در نهایت آویزان شدن به بیگانگان نخواهد بود. حتماً جاهای مختلف در رسانههای تبلیغاتی مجاهدین خواندهاید که مسعود رجوی حتی حق حیات همه جریانات سیاسی و اپوزیسیون خارجی و داخلی و حقانیت خود میداند ، توهمی که مسعود رجوی را کور کرده است. آنچنان کور که حتی در برخورد با اعضایی که به هر دلیلی مایل به ادامه فعالیت با مجاهدین نیستند ، روشنتر و واضح تر دیده میشود که میتوان به محتوای پیام 13 آبان مسعود رجوی و تهدید به قتل اعضای ناراضی و جداشده از مجاهدین اشاره کرد.
در ابتدا به ریشه این نحوه برخورد با مخالفین توسط مسعودر جوی اشاره کردم ولی آنچه که این ریشه را بارورتر کرده است تاتری به نام انقلاب ایدئولوژیک بوده است که منجر به تغییرات بنیادی و کیفی در برخورد مسعود رجوی با مخالفین خود شده است. چرا که با برپایی طلاق های اجباری و ایدئولوژیک و مذهبی کردن رهبری خود ، شاخص تنظیم رابطه اعضای مجاهدین را اعتقاد بی چون و چرا و التزام تمام عیار به رهبری عقیدتی خود آن هم با یک واسطه به ناممریم رجوی قرار داده است که رهبری خود را خوب آب بندی کرده باشد.