استیونسون و ولینعمتش رجوی موجودات ناشناخته ای نیستند. با وجود این که کتاب هنوز پخش نشده ولی می توان مطمئن بود که وی در این کتاب هیچ بهایی به انبوه گزارشات نقض حقوق بشر توسط سازمانهای حقوق بشری مختلف نداده است و بطور مثال گزارش “خروج ممنوع” دیدبان حقوق بشر در سال ۲۰۰۵ را که نوری بر بخش هایی از دنیای فرقه ای و ناقض حقوق بشر سازمان مجاهدین انداخته را مطرح نکرده است. در عوض می توان مطمئن بود که وی تمامی انبوه مدارک ارائه شده و شهادت های اعضای جداشده و نجات یافتگان فرقه رجوی می اندازد را رد کرده و آنها را متهم به “عضویت در وزارت اطلاعات ایران” کرده است و مدعی شده که تمامی این کارها فقط برای “نگه داشتن مجاهدین خلق در لیست تروریستی کشورهای غربی” بوده است.
پشت پرده کتاب مستخدم رجوی، استراون استیونسون، تحت نام “فداکاری”
ایران اینترلینک ـ 27.05.2015 مجاهدین خلق نه تنها در چهل سال گذشته در زمینه اهدافی که برای خود قائل شده اند هیچ پیشرفتی نداشته اند که همانطور که الدار ممدف محقق و مشاور پارلمان اروپا در مقاله جدیدش در لوبلاگ عنوان می کند “لابی گری مجاهدین خلق در سالهای اخیر برای تغییر رژیم در ایران حتی هیچ تاثیری بر پارلمانترهای پارلمان اروپا هم نداشته و آنها بوضوح پشت پرده دروغهای و دسیسه چینی های رجوی را می بینند”. بطور خلاصه باید گفت این روزها شاهد سقوط نهایی ستاره بخت سازمان مجاهدین خلق هستیم.
یکی از آثار این سقوط آزاد و دستپاچگی های مستمر رجوی، کتابی است که میخواهند بنام مستخدم قدیمی مجاهدین خلق، استراون استیونسون، منتشر کنند (پانزدهم ژوئن منتشر خواهد شد). با نگاهی به خلاصه و توضیحی که برای کتابشان داده اند مشخصات “خودزنی” های مستمر در آن بوضوح جلب نظر می کند. خود استیونسون در همین مقدمه چند سطری اقرار می کند که بدفعات از طرف دولت بریتانیا و همچنین سرویسهای امنیت داخلی این کشور (ام آی فایو) بریف شده است و به وی توصیه شده تا بعنوان یک شهروند مسئول دست از همکاری با این گروه (مجاهدین خلق یا فرقه رجوی) بردارد.
براستی چرا استیونسون و یا ولینعمتش رجوی یکباره به این فکر افتاده اند که نوشتن در مورد روابط فاسد بین خودشان ایده خوبی است؟ البته این که “کارهایشان منطق بر نمیدارد” شاید یکی از دلایل اصلی شکستشان در هر زمینه ای است که طی این سالها به آن وارد شده اند. ولی باز باید اذعان کنیم که همین کارهای “احمقانه” شان میتواند “در روابط و دنیای فرقه ای” که هم “هدف وسیله ها را توجیه می کند” و هم هر دو “هدف” و “وسیله” هر روز عوض میشوند، برای اعضا و گرفتاران درون فرقه کاملا عقلانی بنظر برسند.
سازمان مجاهدین خلق شهرت خاصی در خرج کردن های هنگفت برای تبلیغ و تحریف در مطبوعات و شبکه های آنلاین دارد و البته “دلیلی” هم که برای اعضایشان می آورند این است که هدف اصلی شان “جلوگیری از دخالت ایران در عراق” است که با این کار به آن دست خواهند یافت.
امروز استراون استیونسون دیگر نماینده مجلس نیست و در شغل جدیدش که استخدام در دفتر لابی گری مجاهدین خلق در بروکسل است دیگر نیازی به حفظ چهره نمیبیند. شاید بتوان گفت که این کتاب جدید وی سعی مذبوهانه ای است تا بتواند وضعیت اسفناکش را برای بیرون از فرقه توجیه کرده، نرمال و طبیعی نشان دهد. وی از وقتی که شغلش را بخاطر حمایت از رجوی از دست داد بشدت سعی می کند که حمایتش از تروریسم در طی این سالها را “حقوق بشرانه” جلوه دهد و یا حداقل نشان دهد که ممکن است اشتباه کرده باشد ولی “معتقد” به حرفهایش بوده و به نحوی برچسب “فساد” را از خود دور کند. وی بنابر توضیح خودش براین کتاب میگوید که “زندگی نامه اش را با فدا کاری اعضای مجاهدین خلق در آمیخته است” که واضح است این فرار به جلو هدفش صرفا ایجاد “حس ترحم” در خواننده است. استیونسون و ولینعمتش رجوی موجودات ناشناخته ای نیستند. با وجود این که کتاب هنوز پخش نشده ولی می توان مطمئن بود که وی در این کتاب هیچ بهایی به انبوه گزارشات نقض حقوق بشر توسط سازمانهای حقوق بشری مختلف نداده است و بطور مثال گزارش “خروج ممنوع” دیدبان حقوق بشر در سال ۲۰۰۵ را که نوری بر بخش هایی از دنیای فرقه ای و ناقض حقوق بشر سازمان مجاهدین انداخته را مطرح نکرده است. در عوض می توان مطمئن بود که وی تمامی انبوه مدارک ارائه شده و شهادت های اعضای جداشده و نجات یافتگان فرقه رجوی می اندازد را رد کرده و آنها را متهم به “عضویت در وزارت اطلاعات ایران” کرده است و مدعی شده که تمامی این کارها فقط برای “نگه داشتن مجاهدین خلق در لیست تروریستی کشورهای غربی” بوده است.
از این حرفها که بگذریم مهم “انگیزه” و “هدف” مجاهدین خلق و رجوی از نوشتن و توزیع چنین کتابی است. این انگیزه و هدف آنقدر روشن است که حتی با نگاهی به جلد کتاب میشود تا ته آن را خواند. البته واضح برای ما و نه برای مستخدمی همچون استروان استیونسون با حد اطلاعات و درکی که دارد. او ممکن است هم اکنون هم درک درستی از چیزی که برایش نوشته اند نداشته باشد.
عکس روی جلد کتاب عکس “زهره قائمی” است. وی یکی از فرماندهان بالای سازمان مجاهدین خلق بود. وی در میان دیگر فعالیت های تروریستی اش فرمانده پروژه ترور ژنرال صیاد شیرازی از قهرمانان مردمی ایران در جنگ با عراق نیز بود (نوار چانه زنی رجوی با مزدوران دست چندم صدام سر قیمت کار ترور وسیعا پخش شده است). ژنرال صیاد شیرازی در سال ۱۹۹۹ توسط مجاهدین خلق (ارتش خصوصی صدام) ترور شد.
زهره قائمی اما در سال ۲۰۱۳ در میان پنجاه و سه نفری بود که در کمپ اشرف عراق توسط کماندوهایی که صورتشان را پوشانده بودند کشته شد. روایت های مختلف و ضد و نقیض مجاهدین خلق از این واقعه مدعی هستند که این حمله توسط نیروهای دولت عراق و دولت ایران و برای قتل عام افراد طراحی و اجرا شده است ولی تحقیقات متعدد مستقل و طولانی در عراق به این نتیجه رسیده اند که این پنجاه و سه نفر فقط میتوانسته اند توسط خود مجاهدین خلق به قتل برسند. متخصصین تقریبا مطمئن هستند که این افراد توسط خود مجاهدین خلق به قتل رسیده اند و این نوع خود زنی نه اولین بارشان بوده و نه آخرین بارشان. متخصصین معتقدند که این قتل ها دو هدف موازی را دنبال میکرده است. اول این که بقایای سازمان را از افراد ناراضی و بدرد نخور و مزاحم و خطرناک همچون زهره قائمی (که بیش از حد مورد نیاز رجوی زنده مانده بود) پاکسازی کنند و دوم این که خوراک تبلیغاتی مورد نیازشان علیه ایران و عراق برای تبلیغ راه حل نظامی علیه این کشورها را تولید کنند.
بنظر میرسد این کتاب که هنوز پخش نشده است جلدش بیانگر واقعیت و محتوای درونی اش باشد. این کتاب جدید مجاهدین خلق بوضوح نشان میدهد که چگونه رجوی این بار نیز بخاطر تولید مختصر خوراک تبلیغاتی کوتاه مدت برای جنگ طلبان و لابی های دخالت نظامی در منطقه خون اعضا و فرماندهان خود سازمان مجاهدین خلق را به زمین ریخته است.