واقعیت این است که اهمیت فدای بزرگ آنان را وقتی می توان خوب فهمید، که تا اندازه یی به فضای سیاسی آن موقع ایران اشراف داشته باشیم. دورانی که بعد از خیانتهای حزب توده به مصدق در سال1332، فضا آکنده از یأس و ناامیدی و بی عملی بود. روزهای سختی که مردم و به ویژه روشنفکران علاوه بر معضل مشخص نبودن راه، با مشکل مهمتری رو به رو بودند و از فقدان نور امید، گرمای فدا و مایه گذاشتن و شکافتن راه با پرداخت بهای آن رنج می بردند. ولی افسوس که رهبران کودتاگر سالهای بعد که به ناحق رهبری سازمان مجاهدین را غصب کردند از شهرام و بهرام و دیگر اپورتونیستهای خائن و جنایتکار سال 54 گرفته تا بزرگ اپورتونیست چپ نمای استالینیست فرورفته در لجن راست ترین راستهای جهانخوار و خائن و دزد بزرگ امیدها و اعتمادهای دهها هزار جوان ایرانی و یک نسل میهنمان یعنی مسعود رجوی فراری سوراخ موشی کاری کردند که حاصل تمام آن رنج و تلاش و …
در 4 خرداد سالگرد شهادت بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق نگاهی به خیانت رجوی
سالگرد شهادت بنیانگذاران سازمان مجاهدین و نگاهی به خیانت غاصبان رهبری به سردمداری رجوی
کودتاگران اپورتونیست چپ نمای دیروز و راست گرای امروز چگونه رهبری سازمان مجاهدین را غصب کردند
ننگ بر کودتاگران و خائنان و غاصبان نا حق و فریبکار رهبری سازمان در چهل سال گذشته و در رأس آنها مسعود رجوی و درباریانش باد که به خون این شهدای والا مقام بویژه بنیانگذاران شهید سازمان خیانت کردند.
پیوند رهایی ـ 25.05.2015 نوشتۀ قربانعلی حسین نژاد عضو قدیمی و مترجم ارشد جدا شدۀ بخش روابط خارجی سازمان مجاهدین خلق
در سالگرد 4 خرداد سال 51 درود می فرستیم به روانهای پاک محمد حنیف نژاد راهگشا و بنیانگذار شهید سازمان مجاهدین خلق ایران و یاران وفادارش؛ شهیدان بنیانگذار سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان و دو عضو مرکزیت سازمان، مجاهدان شهید محمود عسکری زاده و رسول مشکین فام؛ الگوهای نخستین فدا و صداقت و پایداری و صلابت ؛ پیشتازانی که به قول پدرطالقانی ” راه جهاد را گشودند”، پیشگامانی که در شام تیره آن روزگار «مشعل»ها را برافروختند و «امید تاریخ فردا» شدند، مجاهدانی که «غبار از رخ دین زدودند» و از «توحید و از نوک پیکان رزم»، «ره انقلابی نوین را گشودند» و رودرروی جباران حاکم و مرتجعان دین فروش، این پیام را به ارمغان آوردند که مرزبندی حقیقی نه بین «بی خدا» و«باخدا» به گونه یی صوری، بلکه بین استثمارشونده و استتثمارکننده در صحنه عمل اجتماعی و سیاسی ترسیم می شود و عاقبت نیز در سحرگاهان 4خرداد51، با خون سرخشان که توسط دژخیمان دیکتاتوری شاه بر زمین ریخته شد، حقانیت عقیده و آرمان خود را مهر کردند.
واقعیت این است که اهمیت فدای بزرگ آنان را وقتی می توان خوب فهمید، که تا اندازه یی به فضای سیاسی آن موقع ایران اشراف داشته باشیم. دورانی که بعد از خیانتهای حزب توده به مصدق در سال1332، فضا آکنده از یأس و ناامیدی و بی عملی بود. روزهای سختی که مردم و به ویژه روشنفکران علاوه بر معضل مشخص نبودن راه، با مشکل مهمتری رو به رو بودند و از فقدان نور امید، گرمای فدا و مایه گذاشتن و شکافتن راه با پرداخت بهای آن رنج می بردند.
ولی افسوس که رهبران کودتاگر سالهای بعد که به ناحق رهبری سازمان مجاهدین را غصب کردند از شهرام و بهرام و دیگر اپورتونیستهای خائن و جنایتکار سال 54 گرفته تا بزرگ اپورتونیست چپ نمای استالینیست فرورفته در لجن راست ترین راستهای جهانخوار و خائن و دزد بزرگ امیدها و اعتمادهای دهها هزار جوان ایرانی و یک نسل میهنمان یعنی مسعود رجوی فراری سوراخ موشی کاری کردند که حاصل تمام آن رنج و تلاش و خون و فدای بیکران بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق و دهها هزار جوان عضو و کادر و هوادار سازمان در این سی و اندی سال به جیب دشمن ترین دشمنان آنها یعنی ارتجاع هار آخوندی ریخت و آنها را به حاکمیت رساند و بعد هم در این سی سال هر چه بیشتر در حاکمیتشان برقرار تر ساخت. ای ننگ بر کودتاگران و خائنان و غاصبان نا حق و فریبکار رهبری سازمان در چهل سال گذشته و در رأس آنها مسعود رجوی و درباریانش باد که به خون این شهدای والا مقام بویژه بنیانگذاران شهید سازمان خیانت کردند و خودشان آشکارا در سال 64 بعد از شعبدۀ موسوم به انقلاب ایدئولوژیک که دقیقا کودتای ایدئولوژیک بود اعلام کردند که ما دیگر آن سازمان مجاهدین بنیانگذاری شده توسط حنیف و سعید و اصغر نیستیم و سازمان جدیدی را که در حقیقت سازمان رجوی بایدش نامید بنیانگذاری کرده ایم. عین جملۀ مهدی ابریشمچی از سردمداران خائن اپورتونیستهای راست در سخنرانیش در شرح سناریوی تئائر «انقلاب ایدئولوژیک» که در صفحۀ 22 نشریۀ «مجاهد» شمارۀ 241 مورخۀ 15 فروردین سال 1364 منتشر شده است: «ما اونی که بودیم نیستیم، افتخار می کنیم، نسبت به اونهاییکه این راه رو نرفتند سر هستیم»!! و از آن زمان رهروان و وفاداران صدیق بنیانگذاران به پیشگامی مجاهد نستوه پرویز یعقوبی و یارانش که بسیاری در نبرد با ارتجاع حاکم به شهادت رسیدند در حفظ میراث جاودان بنیانگذاران از غارت کودتاگران اپورتونیست راست به سرمداری مسعود رجوی این خائنان را اخراج شدگان از سازمان توصیف و اعلام کردند.
در زیر خاطره ام را از روز پنجشنبه چهار خرداد سال 51 که سحرگاه آن روز بنیانگذاران سازمان مجاهدین و دو عضو مرکزیت آن توسط رژیم شاه به جوخۀ تیرباران سپرده شدند و فضای آن روز دانشجویی و روشنفکری مذهبی بازگو می کنم:
عصر روز پنجشنبه 4 خرداد 51 که دانشجوی سال سوم دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران بودم وقتی روزنامۀ کیهان را خریدم تیتر یک بالای صفحۀ اولش را که در عکس فوق می بینید خواندم که زیرش اسامی تیرباران شدگان را نوشته بود یادم می آید که دهها بار این اسمها را با خودم زمزمه کردم تا خوب به خاطر سپردم . آن موقع تنها محل گردهمایی و دیدار و ارتباط هواداران سازمان مجاهدین با یکدیگر حسینیۀ ارشاد و کلاسهای دکتر شریعتی بود و افراد تشکیلاتی سازمان هم بسیاری از قرارهایشان را آنجا می گذاشتند و دکتر شریعتی هم در سخنرانیها و فعالیتهایش همواره ارزش والا و احترام مجاهدین را پاس داشته و پاکترین و زلالترین احساسات و عواطف خود را نثار آنان می کرد. خوب یادم هست که جمعه 5 خرداد سال 51 یعنی فردای روز پنجشنبه 4 خرداد که سحرگاه آنروز سه بنیانگذار سازمان مجاهدین خلق ایران محمد حنیف نژاد و سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان و دو تن از اعضای کمیتۀ مرکزی سازمان یعنی رسول مشکین فام و محمود عسکری زاده به دست دژخیمان رژیم شاه تیرباران شده و به شهادت رسیدند، طبق برنامۀ هفتگی از قبل ریخته شدۀ درسهای شادروان دکتر شریعتی قرار بود ادامۀ کلاس درس اسلام شناسی باشد که جمعه ها در حسینیۀ ارشاد برگزار می شد، تمام سالن اصلی و بالکن پر از جمعیت دانشجویان این کلاس بود، دکتر دو ساعت تأخیر کرد ولی همه مان این همه مدت را با توجه به شرایط آن روز و حدس اینکه برنامۀ دیگری باشد و یا تظاهرات و درگیری روی دهد نشستیم که ناگهان دکتر شریعتی را دیدیم بعد از آنهمه تأخیر نه از در اصلی بلکه از در پشتی حسینیه کنار سن خود را به تریبون رساند و بی مقدمه در حالیکه بغض گلویش را گرفته بود شروع کرد به شرح مبارزات خونین و شهادتهای شیعیان در تاریخ و قتل عامها و اعدامهای آنها به دست خلفای اموی و عباسی از جمله قتل فجیع ابن سکیت. در این میان وسط صحبتهای دکتر یک دفعه یکی از خانمها از بالکن که محل خاص زنان بود فریاد کرد: استاد اجازه می فرمایید؟ تا کی باید حرف بزنیم باید عمل کنیم دیروز 5 تن از… صحبتهای آن خواهر با کف زدنهای جمعیت قطع شد.. بعدها گفته شد که آن خواهر یکی از افراد خانوادۀ رضایی های شهید بوده است… انبوهی تراکت از بالای سر ما از بالکن زنان بر سالن اصلی ریخته شد که اسامی شهدای دیروز سازمان مجاهدین خلق یعنی بنیانگذاران و اعضای مرکزیت را نوشته بودند.. دکتر در این مدت صحبتش را قطع کرد و مشغول روشن کردن و کشیدن سیگار شد. دکتر شریعتی در مدتی که با هم در زندان کمیتۀ مشترک ساواک و شهربانی هم سلول بودیم به من می گفت شماها چون رویتان به طرف تریبون بود بالکن را نمی دیدید ولی من از پشت تریبون دیدم که بلافاصله پاسبانها ریختند بالکن که آن خواهر را بگیرند ولی همۀ زنها بلند شدند و قاطی هم شدند تا اینکه نتوانستند او را شناسایی کنند و رفتند.
علت تأخیر دو ساعتۀ آنروز دکتر را بعدها در خاطرات یکی از اعضای نهضت آزادی که نامش اکنون یادم نیست خواندم که نوشته بود: صبح زود آنروز جمعه (فردای 4 خرداد 51 شهادت رهبران سازمان مجاهدین خلق) دیدم در می زنند رفتم در را باز کردم دیدم دکتر شریعتی با چشمی اشکبار و خشمگین وارد شد و گفت نمی دانم چرا نهضت سکوت کرده؟ از دیروز باید در اعتراض به این اعدامها اطلاعیه داده می شد و به هر قیمتی نهضت هودارانش را به یک گردهمایی فرامی خواند… آنروز دکتر از صبح زود به خانه های تک تک اعضای نهضت آزادی از جمله شادروانان مهندس بازرگان و دکتر سحابی رفته و گریه کنان و خشمگین اعتراض خود را به سکوت نهضت آزادی در قبال این اعدامها و شهادتها ابراز کرده بود.