محمد رزاقی: چسب قطره ای جزو اقلام سرنگونی و…

0
1269

دقیقا یادم هست سال ۷۸ بود در اردوگاه انزلی در شهر جلولای عراق در تعمیرگاه کار می کردم دیدم اقا جلال از درب کوچکی که به سمت نانوائی باز می شد با یک دست عینک اش را نگه داشته به سمت من امد و گفت محمد عینکم افتاد شکست همانطور که گفتم چشمان اقا جلال خیلی ضعیف بود و نمی توانست بدون عینک حتا چند قدم راه برود من هم از انبار یک چسب قطره ای اوردم و مشغول چسباندن فرم عینک که از دور شیشه شکسته بود شدم موقع چسباندن دیدم عینک اقا جلال قبلا از قسمت دسته با چسب دوقلو هم چسبانده شده گفتم اقا جلال این عینک از ۲ جا شکسته باید یکی درخواست بدهی اقا جلال گفت چند بار درخواست داده ام گفته اند بودجه نداریم !!! هنوز چسب خشک نشده بود رحیم کیوکان با اینکه مسئول تعمیر گاه بود ولی ازمنگولی چیزی کم نداشت وارد شد و دید من از چسب قطره ای برای جسباندن فرم عینک اقا جلال استفاده کرده ام دیدم زیر لب غر ؛ غر می کند من بر گشتم گفتم اقا رحیم مشکلی هست ؟ رحیم گفت این چسبها برای عملیات سرنگونی تو برای عینک استفاده می کنی در ضمن این باید می رفت از بالا ( فرمانده کل سررشته داری ) اکی می گرفت تو کار خود به خودی کرده ای و رابطه غیر تشکیلاتی زده ای !!!

چسب قطره ای جزو اقلام سرنگونی و…

محمد رزاقی ـ 20.04.2015   روز گذشته سایت فرقه جنایتکار و مافیائی رجوی خبر مرگ جلال عابدینی را درج کرده و امروز هم یکی دیگر از سایتهای فرقه مافیائی رجوی اشک تمساح ریختن دروغین مریم قجر در رابطه با مرگ جلال عابدینی به نمایش گذاشته است .

در پیام مریم قجر امده :

*** رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت، خانم مریم رجوی، با درود به پایداری و مقاومت تحسین برانگیز مجاهد قهرمان جلال عابدینی و با تسلیت به همرزمانش در لیبرتی، این مجاهد سرفراز اشرفی را گوهر بی‌بدیل دیگری از گنجینه و نقدینه بزرگ آزادی در مقاومت سازمان‌یافته مردم ایران، و در عین ‌حال، سند گویای دیگری از جنایت علیه بشریت و نقض عهد و خیانت در حق رشیدترین فرزندان مردم ایران توصیف کرد و گفت: شکی نیست که نسل فدا و ایمان جای خالی او را با نبرد صد برابر پر خواهند کرد، اما فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران و عوامل گوش به فرمان و طرفهای بند و بست با این دشمن بشریت، در مقابل قانون و عدالت، پاسخگوی تاریخ و مردم ایران خواهند بود.

مریم قجر حرمسرادار شخصی رجوی زنباره بیل به هوا منتظرهر از گاهی یکی از اعضاء نگون بخت در کمپ لیبرتی فوت کند تا مریم قجر با اویزان کردن عکس و گذاشتن گلهایی که ازسر قبر ها و قبرستانهای فرانسه می دزدند به پای عکس اویزان شده قرار دهد و اشک تمساح دروغین برای مرگ اعضاء نگون بخت بریزد تا از جوابگویی به جنایاتشان فرار کنند .

در اطلاعیه شیاد خانه شورای دست ساز رجوی امده است :

***جلال که در سالهای گذشته کلیه چپش را از دست داده بود، در جریان کارزار سنگین اعتصاب‌غذای جهانی در اعتراض علیه معامله ننگین دولت شیراک در فرانسه با رژیم آخوندی و اخراج شماری از پناهندگان مقاومت ایران به کشور گابن، بینایی خود را به میزان قابل توجهی از دست داد.

از دیروز خبر مرگ اقا جلال متوجه شدم هر قدمی که بر داشتم گاهی در دلم و گاهی با صدای بلند گفتم لعنت خدا بر تو ای رجوی ؛ لعنت خدا و خلق خدا بر تو ای رجوی ؛ اگر با تلسکوپ هابیل هم به سلولهای رجوی نگاه کنند کوچکترین ذره ممکن در وجود رجوی زنباره و مریم قجر از انسانیت ؛ شرافت ؛ وجدان و… یافت نخواهد شد .

برای اینکه من و کسانی که در قسمت سر رشته داری ارتش دست ساز رجوی در ارودگاه بد نام اشرف و یا در اردوگاه اهدائی صدام ملعون در جلولا بودیم جلال عابدینی از نزدیک می شناختیم اکثر نفرات وی را اقا جلال صدا می کردند اقا جلال هم خوش برخورد بود هم اینکه هیچ وقت برعلیه نفرات گزارش نویسی ( جاسوسی ) نمی کرد و حتا بعضی وقتها هر انچه در نشستها گفته می شد می امد به بچه ها اطلاع می داد ومی گفت مواظب باشید که فلانی برعلیه شما در فلان نشست حرف می زد !

همه کسانی که اقا جلال از نزدیک می شناختند می دانستند جلال از چند بیماری رنج می برد و سران فرقه هم از وضعیت جسمی جلال خبر داشتند ولی هیچ وقت برای حل مشکلات اقا جلال هیچ اقدامی نکردند !

اقا جلال یک کلیه نداشت و چشماش خیلی ضعیف بود بطوری که هر وقت عینک یک لحظه برای پاک کردن از روی چشمش بر میداشت قادر به دیدن نیم متری هم نبود و علاوه بر ان مشکل شنوایی داشت و از بیماری آسم و چربی اضافه در پهلوهایش رنج می برد اما سران فرقه جنایتکار رجوی زنباره علی رغم اشراف به بیماریهای اقا جلال وی را در اشپزخانه در ان گرمای عراق برای کار طاقت فرسا سازماندهی کرده بودند !

وقتی خبر فوت جلال و اشک تمساح ریختن مریم قجر در سایت فرقه رجوی دیدم یاد یک خاطره ای افتادم که می خواهم بصورت کوتاه بیان کنم تا سیه رو شود هر که در او غش باشد تا دروغگوئی رجوی و مریم قجر رو شود !

دقیقا یادم هست سال ۷۸ بود در اردوگاه انزلی در شهر جلولای عراق در تعمیرگاه کار می کردم دیدم اقا جلال از درب کوچکی که به سمت نانوائی باز می شد با یک دست عینک اش را نگه داشته به سمت من امد و گفت محمد عینکم افتاد شکست همانطور که گفتم چشمان اقا جلال خیلی ضعیف بود و نمی توانست بدون عینک حتا چند قدم راه برود من هم از انبار یک چسب قطره ای اوردم و مشغول چسباندن فرم عینک که از دور شیشه شکسته بود شدم موقع چسباندن دیدم عینک اقا جلال قبلا از قسمت دسته با چسب دوقلو هم چسبانده شده گفتم اقا جلال این عینک از ۲ جا شکسته باید یکی درخواست بدهی اقا جلال گفت چند بار درخواست داده ام گفته اند بودجه نداریم !!!

هنوز چسب خشک نشده بود رحیم کیوکان با اینکه مسئول تعمیر گاه بود ولی ازمنگولی چیزی کم نداشت وارد شد و دید من از چسب قطره ای برای جسباندن فرم عینک اقا جلال استفاده کرده ام دیدم زیر لب غر ؛ غر می کند من بر گشتم گفتم اقا رحیم مشکلی هست ؟ رحیم گفت این چسبها برای عملیات سرنگونی تو برای عینک استفاده می کنی در ضمن این باید می رفت از بالا ( فرمانده کل سررشته داری ) اکی می گرفت تو کار خود به خودی کرده ای و رابطه غیر تشکیلاتی زده ای !!!

گفتم این بنده خدا بدون عینک نمی تواند راه برود چند قطره هم بیشتر استفاده نکرده ام در ضمن چسب قطره ای از کی جزو اقلام سرنگونی شده ؟

من هم از برخورد رحیم ناراحت شدم گفتم برو گزارش بده تا محاکمه ام بکنند ! بنده خدا اقا جلال بر گشت به شوخی گفت ممد امشب به خاطر من در نشست کبابت می کنند ( نشست عملیات جاری که به دستور مستقیم رجوی زنباره برای سرکوب اعضا ء هر شب برگزار می شد ) .

هر شب بعد شام نشستهای عملیات جاری ( نشست سرکوب ) برگزار می شد همان شب وقتی وارد نشست شدم دیدم ترکیب نست عوض شده علاوه بر نفرات سر رشته داری به اصطلاح نفرات ۲ یگان هم به نشست اضافه شده اند همان لحظه متوجه شدم که رحیم منگول سریع گزارش داده و خواهران شورای رهبری حرمسرای رجوی هم برای سرکوب نیروی کمکی اورده اند !

نشست شروع شد و نرگس که معاون یگان سررشته داری بود دستور داد تا من فاکتهایم را بخوانم من هم ۲ تا فاکت در رابطه با جسباندن عینگ اقا جلال خواندم یک دفعه عربده کشی نرگش شروع شد و با داد و بیداد گفت تو به خاطر دوستی اقلام سرنگونی استفاده می کنی ! ( منظورش چسب قطره ای بود که برای چسباندن فرم عینک اقا جلال استفاده کرده بودم ) بعد با همان داد و بیداد می گفت :

ــ تو کی می خواهی کارهای غیر تشکیلاتی کنار بگذاری ؟

ــ تو چرا به رحیم جواب دادی ؟

ــ تو چرا اقلام سرنگونی برای رابطه های شخصی خودت استفاده می کنی ؟

راستش هم درون خنده ام گرفته بود وتو دلم می گفتم جسب قطره ای از کی جزو اقلام سرنگونی شده از طرف دیگر هم از این شیوه برخورد به خودم می پیچیدم و برای اینکه باعث کش دار شدن موضوع نشوم سکوت کردم و جوابی ندادم که یکدفعه دیدم با اشاره نرگس داریوش نصر که از توابین زندان بود ولی با چاپلوسی و دروغ ؛ دغل خودش را بعنوان زندانی مقاوم جا زده بود و به مقام فرمانده یگان ارتش دست ساز رجوی رسیده بود شروع به داد و بیداد کرد که یا الله جواب بده چرا اینکار کردی ؟

پشت سر ان هم یک عده از گوهران بی بدیل بیل به هوا که پرونده های هم جنسی بازیشان قطورتر ازهمه پرونده ها بود و انها هم برای بالا بردن مقام مجاهدیشان در نزد فرمانده هان بخصوص فرمانده هان زن دیگران نردبان ترقی خودشان می کردند شروع به عربده کشی کردند که می کشیم ؛ دست و پایت را می شکنیم و .. جواب بده چرا اینکار کردی ؟!

اینجا نمی خواهم بصورت ریز همه را بنویسم چون هرشب مثل هم بود و نشست سرکوب ؛ فحش دادن ؛ عربده کشی ؛ تحقیر و تهدید ۳ شب متوالی برای من برگزار کردند که فقط یک جواب می دادم ان هم اینکه فکر نکنم کار اشتباهی کرده باشم هر ۳ شب همین جواب میدادم تقریبا ۲ ساعت نشست به فحش عربده کشی ادامه پیدا می کرد و حرفهای تکراری ….

دقیقآ یادم شب چهارم بود که با شروع نشست نرگس گفت امشب باید جمع تعیین تکلیف کنی و جواب بدهی من هم گفتم خواهر من که حقوق ندارم پول چسب قطره ای بعنوان خسارت بپردازم فکر کنم بهتر به جای خسارت بفرستید زندان با گفتن این جمله یک عده خندیدند و یک عده هم می خواستند باز به عربده کشی شروع کنند که نرگس گفت جمع بهای زیادی برایت پرداخت کردند ( فحش زیادی دادند و .. ) باید جواب جمع بدهی بشین بعدآ گزارش بنویس بیار در جمع بخوان منظورش این بود که در جمع به افتم به غلط کردن گویی وفحش دادن به خود و … تو دلم گفتم پشت گوشتان را هر وقت دیدید این جواب از من می شنوید .

این را هم اضافه کنم بعد ان اقا جلال با ناراحتی به من گفت به خاطر من کلی فحش و داد وبیداد شنیدی گفتم اقا جلال کارم درست بوده می ارزید چون یقه جلال هم در نشست دیگری سرهمین موضوع گرفته بودند و بنده خدا می دانست ۳ شب متوالی به خاطر چسباندن فرم عینک دارم فحش می شنوم .

حال مریم قجر در اوج شیادی و دروغگویی مدعی شده جلال عابدینی در لیست خروجی ها بود !

باید به رجوی و مریم قجر و دیگر سران فرقه بگویم ما شاهدان زنده جنایتهای تک ؛ تک شما هستیم و نمی توانید با ادا اطورا بوزینه وار جنایات خودتان را لاپوشانی کنید .

جلال عابدینی یک شبه بیمار نشده بود جلال سالها از چشم ؛ گوش ؛ کلیه ؛ و بیماری اسم رنج می برد و شما حاضر نبودید یک فرم عینک که به دلار حساب می کردید ۱۰ دلار می شد برای جلال نگون بخت بخرید حال برای جلال اشک تمساح می ریزید .

زمانی که مریم قجر با ۲۰۰ نفر از سران فرقه واموزش دیده های فدائیان صدام قبل از اینکه ترقه ای در شود به پاریس فرار کرد چرا همان موقع اقدام به خارج کردن بیماران اقدامی نکرد و اعضاء نگون بخت در زیر شدید ترین بمباران تاریخ بشر رها کرد .

ــ ایا بهتر نبود رجوی زنباره و مریم قجر بعد پایان جنگ به جای اوردن یک مشت قاچاقچی ؛ دزد ؛ متجاوز به ناموس مردم ؛ هم جنس باز و … به اروپا تا انها را علیه جدا شده ها استعمال کنند به جای انها اعضاء نگون بخت مریض به اروپا می اورد تا به درمان و مداوای خودشان می پرداختند .

ــ چرا زمانی که رجوی برای جیره خواران شورایی هر ماه ۳۵۰۰ یورو حقوق می داد و الان هم می دهد به اعضاء خود یک عینک ۱۰دلاری نمی خرید و مدعی بودند که بودجه ندارند !

ــ چرا تمامی مدارک جلال گرفته بودید و ازجلال در نشست موسوم به تف به پناهندگی و سیتی زنی که شخص رجوی برگزار کننده ان بود از جلال دست خط انصراف از پاسپورت انگلیس گرفته بودید؟

ــ شما بعد از جنگ شیخ های پسمانده حزب بعث به راحتی به انگلیس ؛ فرانسه و … اوردید حلو ا؛ حلوا می کردید اما حاضر نشدید اعضایی که از بیماری های گوناگون رنج می برند برای معالجه از عراق خارج کنید چون همه می دانند رجوی و مریم قجر برای سر پوش گذاشتن به جنایاتشان و سر پوش گذاشتن به خیانت و فرارشان به خون و جسد اعضاء نگون بخت نیاز دارند .

هر چه فکر می کنم می بینم درمقابل این همه دروغ ؛ شیادی رجوی حرفی برای گفتن نیست الا اینکه باید گفت :

تف به شرف ؛ وجدان ؛ انسانیت نداشته ؛ ان ایدئولوژی کثیف و دست ساز که برای فرار از پاسخگویی به هر شقاوت ؛ جنایت دست می اندازید و همه چیز را با وارنه گویی می خواهید به خورد مردم بدهید اما باز تکرار می کنم :

ناله های مادران ؛ پدران ؛ خواهران و فرزندان بی گناه نخواهد گذاشت شما به نیات پلیدتان برسید

این جکم خدا ؛ تاریخ و طبیعت

پاریس : محمد رزاقی

لینک به منبع

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید