با فرارسیدن انقلاب، واقعه ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ در ادبیات چپگرایان طرفدار مشی مسلحانه بدل به یک لحظه تاریخی یا رخداد فیصله بخش شد و جاده روستایی سیاهکل به دیلمان بدل به گذرگاهی شد که میزبان راهپیمایان بسیاری بود و البته شعاری دعوت کننده: “ایران را سراسر سیاهکل می کنیم”. اینگونه بود که روستایی کوچک در کوهستانهای گیلان بدل به نامی آشنا در سراسر ایران شد. حتی پیش از این و به رغم سانسور، جنبش مسلحانه در کلیت خود و رخداد سیاهکل به صورت خاص، به عنوان یک پدیده یا حتی اسم رمز به ادبیات و شعر و ترانه رسوخ کرده بود، تا آنجا که پچپچه نامفهوم ابتدای یک ترانه از فرهاد مهراد (با موسیقی اسفندیار منفردزاده) در گوش مخاطبان به اشارتی از سیاهکل تبدیل شد؛ سیاوش کسرایی و هوشنگ ابتهاج، دو شاعری که به دلیل رابطه با حزب توده ایران قاعدتا می بایست مخالف جنبش مسلحانه بودند، به ستایش آن پرداختند و فیلم گوزنها با اشارتی مثبت به جنبش مسلحانه، شگفتی ساز جشنواره فیلم تهران شد. فقط چند سال بعد و با استقرار حاکمیت جمهوری اسلامی تاریخنگاری در رابطه با نبرد مسلحانه در بین سالهای ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۷، رویکردی تمامیت طلبانه به خود گرفت. نیروهای اسلامی که حاکمیت را در تسخیر خود داشتند، برای حذف مخالفان نه تنها از قوای امنیتی و نظامی که از سلاح ایدئولوژی نیز کمک گرفتند و به عرصه تاریخ وارد شدند. به بیان آنتونیو گرامشی هر نیروی سیاسی برای به دست گرفتن سروری علاوه بر دستگاه دولت، باید برتری اخلاقی و روشنفکری خود را نیز در ذهن و جان حکومت شوندگان به دست آورد و تاریخ یکی از راههایی بود که برای اثبات این برتری به کار می آمد. جمهوری اسلامی و کارگزاران فرهنگی-امنیتی اش دو شیوه برای رسیدن به این مرتبه به کار گرفتند: اعترافات علیه خود و دستکاری تاریخی.
فداییان خلق به روایت اول شخص
مهرنوش هاتفی، پژوهشگر در حوزه چپ در مقالهای که برای صفحه ناظران نوشته است به شیوه تاریخنگاری در رابطه با چپ ایران به صورت عام و فداییان خلق به طور خاص پرداخته است.
لحظات تاریخی در ایران معاصر چون۳۰ تیر، ۲۸مرداد، ۲۲ بهمن و یا… آنقدر اهمیت داشته اند که در خاطر و نظر افراد بمانند، اما آنچه آنها را تبدیل به تاریخ کرده، تاریخنگارانی هستند که هر یک با رویکردی گاه متفاوت به آن موضوع پرداخته اند و حتی تلاش کرده اند که زمانه و حال را با آن رخداد تاریخی اینهمانی کنند و یا درس های آن را برای روزگار حال به کار برند.
لحظات تاریخی خصلتی دیگر نیز دارند. آنها بازتاب دهنده جریانات سیاسی متبوع (و مطبوع) تاریخنگار و البته روح زمانه خود نیز هستند. به عنوان مثال پرداختن به موضوع ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بیش از آنکه به آن لحظه تاریخی توجه داشته باشد، تفکرات مورخ و جهت گیریهای روز را نشان می دهد. اگر کسی هنوز از اصطلاح “قیام ملی” برای این روز استفاده و یا نقش دول خارجی را کمرنگ کند، عموما در طیف راست سلطنت طلب قرار می گیرد. در سالهای اخیر و با توجه به نقش منفی روحانیون حاکم در ایران، حتی کتابی نوشته شده است که علمای محافظه کار را مسبب براندازی دولت دکتر مصدق در ۲۸ مرداد معرفی می کند و بالادستی نیروهای خارجی را زیر سوال می برد. روح زمانه نیز در امر تاریخنگاری بسیار موثر است. به عنوان مثال در کتاب ایران بین دو انقلاب سه فصل به بررسی حزب توده ایران اختصاص داده شده که ریشه های طبقاتی و قومی آن را روشن می کند.
حال آنکه با توجه به قدرت و پویایی جنبشهای فیمینستی در حال حاضر نمی توان به حزب توده ایران پرداخت و تشکیلات زنان، سازمانهای توده ای، شخصیتهای زن فعال و نشریات مرتبط با آن را نادیده گرفت. به صورت خلاصه می توان گفت که اگر گذشته را دریایی از داده ها و اطلاعات بدانیم، مورخ با توجه به عینک و ساختار ذهنی خود، به صورت آشکار یا تلویحی، داده ها را برمی گزیند و در ترتیبی مشخص آنها را بازآرایی می کند تا توضیحی منطقی، منطبق بر گفتمان خود از آن استخراج کند.
تاریخنگاری سیاسی و سیاست تاریخنگاری
حمله مردان مسلح (اصطلاحی که برای اولین و آخرین بار در مطبوعات رژیم پهلوی برای اسم بردن از چریکها استفاده شد) به پاسگاه سیاهکل در تاریخ ۱۹ بهمن نیز از این قاعده مستثنا نیست. در ابتدا به صورتی کاملا سیاسی با آن برخورد شده و سپس دوره ای از فراموشی را تجربه کرد و در سالهای اخیر نیز بازگشتی دوباره به آن شده است.
اولین گزارش جامع از این رخداد را یکی از رهبران چریکهای فدایی، حمید اشرف، در کارنامه یکساله و سپس در کارنامه سه ساله نوشته است. روایت حمید اشرف حماسی است و علاوه بر بررسی سیر وقایع بر مبارزه جویی و شهادت قهرمانانه یارانش تأکید می کند. (حدود ۴۶ سال پس از واقعه سیاهکل، تاریخنگاری تجربی اعلام کرد که جزوه ای دیگر از حمید اشرف یافته است که به جزئیات عملیات سیاهکل اشاره دارد. البته اکثر غریب به اتفاق شاهدان عینی و مورخان در درستی این جزوه تردید کردند).
رژیم پهلوی دوم اگرچه در مقابله با حزب توده ایران، کتابهایی مانند کمونیزم در ایران را منتشر کرده بود ولی در عملیات جنگ روانی با چریکهای مسلح بیشتر به گزارشهای ژورنالیستی اکتفا کرد و از سوی ایدئولوگهای رژیم پهلوی کتابی در بررسی علل پیدایی و گسترش جنبش مسلحانه به طبع نرسید.
بیشتر بخوانید:
- بازنمایی زنان مجاهد در فیلم ‘سیانور’
- تخریب قبرها: ‘ما به مردهها هم رحم نمیکنیم’
- در کوچه باغهای سیاهکل
- بازتاب سیاهکل در بازخوانی متن های ادبی
- سازمان چریکهای فدایی خلق ایران از سیاهکل تا قیام ۵۷
با فرارسیدن انقلاب، واقعه ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ در ادبیات چپگرایان طرفدار مشی مسلحانه بدل به یک لحظه تاریخی یا رخداد فیصله بخش شد و جاده روستایی سیاهکل به دیلمان بدل به گذرگاهی شد که میزبان راهپیمایان بسیاری بود و البته شعاری دعوت کننده: “ایران را سراسر سیاهکل می کنیم”. اینگونه بود که روستایی کوچک در کوهستانهای گیلان بدل به نامی آشنا در سراسر ایران شد. حتی پیش از این و به رغم سانسور، جنبش مسلحانه در کلیت خود و رخداد سیاهکل به صورت خاص، به عنوان یک پدیده یا حتی اسم رمز به ادبیات و شعر و ترانه رسوخ کرده بود، تا آنجا که پچپچه نامفهوم ابتدای یک ترانه از فرهاد مهراد (با موسیقی اسفندیار منفردزاده) در گوش مخاطبان به اشارتی از سیاهکل تبدیل شد؛ سیاوش کسرایی و هوشنگ ابتهاج، دو شاعری که به دلیل رابطه با حزب توده ایران قاعدتا می بایست مخالف جنبش مسلحانه بودند، به ستایش آن پرداختند و فیلم گوزنها با اشارتی مثبت به جنبش مسلحانه، شگفتی ساز جشنواره فیلم تهران شد.
فقط چند سال بعد و با استقرار حاکمیت جمهوری اسلامی تاریخنگاری در رابطه با نبرد مسلحانه در بین سالهای ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۷، رویکردی تمامیت طلبانه به خود گرفت. نیروهای اسلامی که حاکمیت را در تسخیر خود داشتند، برای حذف مخالفان نه تنها از قوای امنیتی و نظامی که از سلاح ایدئولوژی نیز کمک گرفتند و به عرصه تاریخ وارد شدند. به بیان آنتونیو گرامشی هر نیروی سیاسی برای به دست گرفتن سروری علاوه بر دستگاه دولت، باید برتری اخلاقی و روشنفکری خود را نیز در ذهن و جان حکومت شوندگان به دست آورد و تاریخ یکی از راههایی بود که برای اثبات این برتری به کار می آمد. جمهوری اسلامی و کارگزاران فرهنگی-امنیتی اش دو شیوه برای رسیدن به این مرتبه به کار گرفتند: اعترافات علیه خود و دستکاری تاریخی.
بسیاری از نیروهای سیاسی چپگرا که در برابر نظام نوبنیاد ایستادند (همچون گروه پیکار یا سازمان چریکهای فدایی خلق (اقلیت)) یا حتی آنهایی که دستاوردهای انقلاب را تأیید می کردند و شیوه اتحاد و انتقاد را با حاکمیت پیش می بردند (همچون سازمان چریکهای فدایی خلق (اکثریت)) چند سال پس از پیروزی انقلاب بهمن سرکوبی شدند و در اعترافات تلویزیونی و مکتوب در سالهای دهه ۱۳۶۰ گذشته سیاسی و سابقه انقلابی خود را زیر سوال بردند و عرصه مبارزه با رژیم گذشته را مختص فعالان مسلمان و روحانیت مبارز دانستند. سابقه ای این چنین که با وابستگی به اجنبی یا رفتارهای ماجراجویانه همراه بود و از زبان فعالان آن سالها نیز به آن اعتراف می شد، لیاقت ثبت در تاریخ نگاری رسمی را نداشت به همین دلیل یا از کتابهای تاریخ کنار گذاشته شد و یا به شیوه ای باژگونه بازنمایانده شد.
فیلمهایی چون بایکوت و دو چشم بی سو، تئاتری چون حصار در حصار و کتابهای تاریخ معاصر در دبستان و دبیرستان نمونه هایی از دستکاری های تاریخی است که بر اساس اعترافات علیه خود (و در حقیقت نظر رسمی حاکمیت) تنظیم شده بود و برای سالها مبارزان مسلح کمونیست را ماجراجویانی خودشیفته نشان می داد که در پیله خود مانده اند و از ارتباط با خلق ناتوانند.
در سالهای پایانی دهه ۱۳۶۰ و با فروپاشی اردوگاه شرق، برتری هژمونیک چپ مارکسیستی در جهان و ایران رو به افول گذاشت و رژیم جدید با تثبیت پایه های خود دیگر نیازی به مقابله ایدئولوژیک با چپ نداشت. با اعدام گسترده زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ و سرکوب آخرین بقایای سازمان یافته گروههای مارکسیستی، مقابله ایدئولوژیک با گروههای مارکسیستی از دستور کار خارج و چپ از نظر حاکمانِ از خود مطمئن به خاک سپرده شد. تا اوایل دهه ۱۳۸۰ ما اشاره چندانی به مبارزان مارکسیست پیش از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ نمی بینیم. در روایت رسمی حفره ای تاریخی در آن سالها به وجود آمد که در پرتو پروژه اصلاحات هر چه بیشتر دور و ناپیدا می شد: ترجمان گفته ای اچ کار که زمان حال، معیار ما برای نگریستن به گذشته است.
در اوایل دهه ۱۳۸۰ با شکست تدریجی پروژه اصلاحات و بازگشت دانشجویان چپگرا به دانشگاههای ایران، رویکرد تاریخنگاری رسمی تغییر کرد. کتاب شورشیان آرمانخواه ترجمه شد. در این کتاب برای اولین بار به تصفیه های فیزیکی اعضای جنبش چریکی اشاره شده بود. پاسخ هایی که از سوی فعالان سالهای ۱۳۵۰ به مازیار بهروز نویسنده کتاب داده شد و همچنین نقدهایی که از سوی اصلاح طلبان لیبرال بر مشی قهرآمیز چریکها نوشته می شد، توجه بسیاری را به این کتاب جلب کرد و بحث در رابطه با فعالیتهای مسلحانه علیه رژیم پهلوی به عرصه روشنفکری بازگشت.
از نظر نهادهای امنیتی چپ دیگر شوالیه ناموجود نبود که با حذف و بی اعتنایی با آن برخورد شود. کتابهایی که از سوی نهادهای اطلاعاتی-امنیتی در این دهه به چاپ رسید خود مبین تلاش برای بازسازی تاریخی باژگونه جنبش چریکی است. فیلم ها و سریالهایی که بر اساس این کتابها ساخته می شد نیز در تداوم این خط فکری، چریکها را افرادی با رفتاری تکانشی و پرخاشگر بازنمایی می کرد که با رویکرد گانگستری و سختسرانه شان مانع گفتگو و دستیابی به دمکراسی بودند.
گشودن راهی دیگر
برتری تاریخنگاری سیاسی بر تاریخنگاری اجتماعی نه فقط در روایت رسمی که در بیان و زبان فعالان و طرفداران مشی مسلحانه در تمامی این سالها ادامه داشته است. با این همه تاریخ پژوهی سیاسی از منظری کلی، تاریخنگاری تقلیلگراست. چرا که در آن نقش نیروهایی که سازمانهای سیاسی را برپای میدارند؛ روزنامه ها و اطلاعیه ها را تهیه و توزیع می کنند؛ در جلسات، تجمعات، اعتصابات و تظاهرات شرکت می نمایند؛ در خانه های تیمی به خواندن و نوشتن و مراقبت مشغولند؛ در اتاقهای تمشیت مقاومت می ورزند؛ یا در کشاکشی خیابانی و به صورتی کاملا ناشناس کشته می شوند و در یک کلام با حضور خود به خیابان، محلهای کار، تحصیل، خانه های تیمی و دیگر فضاهای اجتماعی رنگ و بویی دیگر می دهند، به دیده گرفته نمی شوند و به حساب نمی آیند و فقط رهبران، بیانیه ها و یا موضع گیری های خاص رهبران و یا افراد شاخص دیده می شوند.
می توان به این نگرش تقلیل گرا بعدی دیگر نیز افزود. خطای نگرش و تاریخ نویسی از منظری سیاسی، آفت دیگر پژوهش در مورد تاریخ معاصر و چه بسا تاریخ کهن است. آنجایی که تاریخ پژوهان برای مشروعیت امروز و گذشته ی خود به سراغ تاریخ می روند و از آن محملی برای توجیه عملکرد امروز یا رفتار دیروز خود می سازند. تاریخنگاری اجتماعی اما از این دو مسأله تا حدی دور است، چرا که می تواند بر “رسوم و سنتها، بر کنشهای جمعی و آداب همگانی” و در یک کلام بر بود و باش انسانها تمرکز کند و اموری را ببیند و به دیده بنشاند که تا پیش از آن “زیر آوار فراموشی” پنهان بوده اند و در آخر آنکه در خدمت گفتمانهای سیاسی معاصر قرار نگیرد، هرچند که گریزی از زمان حال و روح زمانه نیز ندارد.
مجموعه خاطرات زندانیان زن سالهای دهه ۱۳۵۰ که به کوشش ویدا حاجبی تبریزی با نام داد بیداد گردآوری و چاپ شد، یکی از اولین تلاشها برای بازکردن جبهه ای دیگر در تاریخ نویسی جنبش چریکی بود: زنان در زندان سیاسی. این کتاب به جستجویی صبورانه در زندگی روزمره زندانیان زن که اکثرا طرفدار مشی مسلحانه بودند، به اشکها و لبخندهایشان، به دردها و دوری ها و از همه مهمتر به روابطی که زندانیان در میان خود و یا با ساختار زندان برقرار کرده بودند، می پرداخت. مهمترین نکته ای که پس از خواندن این روایتهای گاه متفاوت و متباین به دست می آمد، “بود و باش” یا چگونگی گذران زندگی روزمره در زندان بود. مقاومتی روزمره در برابر ساختاری تمامیت خواه که ذهن و بدن را در استیلای خود می خواست و چگونگی غلبه و یا حتی تسلیم در برابر آن.
راه دیگر نیز کتابی در جهت تفوق تاریخنگاری اجتماعی بر تاریخ پژوهی سیاسی است. عنوان کتاب، اگر چه اشاره ای دارد به گشودن مسیری متفاوت در سیاست ورزی سالهای آخر دهه ۱۳۴۰، به زمانه خود نیز برمی گردد. ناصر مهاجر و تورج اتابکی، در این کتاب بر جنبه های اجتماعی جنبش چریکی دست گذاشته اند و راهی دیگر را گشوده اند. آنها نه فقط روایتهایی از زندگی روزمره فعالان جنبش چریکی را از زبان راویان مختلف گردآورده اند که به جنبه های مختلف این جنبش اجتماعی نیز پرداخته اند.
جنبش چریکی به عنوان یک پدیده اجتماعی در ادبیات، شعر، سینما، تصویر سازی، تئاتر و …بازنمایی شده و در این کتاب مورد بازشناسی قرار گرفته است. در این کتاب علاوه بر ذکر روایتهای شخصی از آنچه در خانه های تیمی، زندان و فراز و نشیب جنبش مسلحانه می گذشته، مقاله ای نیز درباره تحولات و سیر اندیشه در طی سالهای عملیات مسلحانه آمده است. علاوه بر این، در گردآوری این روایات تلاش شده که روایتهای مرکز محور و مردانه بازنمایی جنبش فدایی را محدود نکند و زنان، دانشجویان خارج از تهران و فعالان خارج از کشور نیز سهمی از این روایات داشته باشند.
انگاره های نو در تاریخنگاری، نوری دوباره به جنبش چریکی به طور عام و فداییان خلق به صورت خاص افکنده است. زمان حال فرصتهایی را گشوده تا یکی از تأثیرگذارترین جنبشهای اجتماعی دوران معاصر این بار از منظری عمیقا اجتماعی مورد بررسی قرار بگیرد و زوایایی از آن گشوده شود که تا به حال پنهان بوده است و یا در زیر آوار نظرگاههای سیاسی مدفون.
این تلاش می تواند همچنان پی گرفته شود و لایه های عمیقتری از این جنبش و فعالانش مورد توجه قرار بگیرد. هنوز سوالات بسیاری هست که پاسخی منقح به آن داده نشده است. پرسشهایی از عشق، رابطه جنسی، تابوهای فرهنگی، رابطه قدرت، شکنجه و مفهوم مقاومت و …هنوز وجود دارد که می تواند گذشته را واضحتر بنمایاند و به درک زمان حال نیز یاری برساند. هگل راست گفت بود که ما بر دوش غولهای گذشته نشسته ایم پس لاجرم گذشته و آینده را بهتر می بینیم.