پرنده ای که پرواز را فراموش کرده بود ـ (چرا اعضای قربانی در جدا شدن فرصت را ازدست میدهند؟)

0
768

پرنده ای که پرواز را فراموش کرده بود / (چرا اعضای قربانی در جدا شدن فرصت را ازدست میدهند؟)

+ باز هم گروگان گیری اعضا توسط فرقه رجوی

 بنیاد خانواده سحر، تیرانا، آلبانی، بیست و دوم اوت ۲۰۱۷:…  انتقال کامل از عراق به آلبانی تقریبا سیزده سال بعد از سقوط صدام حسین، آنهم با ریخته شدن به ناحق خونهای جوانان ایرانی در زندانهای بزرگ اشرف و لیبرتی، بطول انجامید. جامعه جهانی و دولت عراق ۱۳ سال تلاش کردند تا توانستند این فرقه را از این کشور اخراج نمایند. البته مریم رجوی وقیحانه نام انتقال بزرگ و پیروزی بر آن گذاشت. اما سئوال اصلی اینست … 

پرنده ای که پرواز را فراموش کرده بود

ایرج دادگر، تیرانا، آلبانی
لینک به منبع

همیشه در دورانی که در فرقه بودم در این فکر بودم که آیا مسیر و هدفی که انتخاب کرده ام درست است یا نه، و آیا این همه سال پرفراز و نشیب ارزشش را داشت یا خیر. آیا با پشت سر نهادن این همه سال آنهم با کفش و کلاه آهنی در مقابل خلق و خالق روسفید خواهم گشت و عاقبت بخیر یا اینکه غیر از این خواهد بود.

هیچگاه این جمله مسعود رجوی فریبکار بزرگ را فراموش نکرده و نمی کنم که همیشه سر بزنگاهها خطاب به نیروها میگفت “من فقط رستگاری شما را میخواهم”.

با سلامی مجدد خدمت خانواده های عزیز، این سطور خاطراتی بود که همین الان قبل از نگارش این مطلب به ذهنم خطور نمود و من که سالیان یاد گرفته بودم که تنها یار و همدم من دستانم و قلمم هست لذا شروع به ثبت در لحظه میکردم و بدین وسیله فشار مضاعف را کمی از روی خودم کم میکردم.

اکنون میخواهم به موضوعی بپردازم که شاید قریب به اتفاق خانواده ها به ذهنشان خطور نموده است، که چرا نیروها و فرزندان عزیزشان در جدا شدن فرصت را ازدست میدهند و همچنان وعده های رجوی را باور می کنند؟ به واقع علت چیست؟

واقعیت را بخواهید همگی ما چه آنهایی که جدا شدند و اکنون در دنیای آزاد مالک و اختیار زمان خواب و خوراک خود هستند و چه آنهایی که هنوز در بند اجبارات و القائات فرقه هستند، همگی خوب میدانیم که این فرقه کارش فریب و نیرنگ است. بطور خاص اگر کمی به عقب تر برگردیم، مشخصا از بعد از سر فصل خلع سلاح توسط نیروهای آمریکایی و همکاری علنی فرقه با آنها، برای تمام بدنه تشکیلات مسجل شد که ما صرفا مهره و ابزاری در دستان پلید سران فرقه هستیم و تمامی منم زدنهای فرقه مبنی بر مبارزه با استثمار و امپریالیسم و غیره سرابی بیش نبوده است. بخصوص که بعد از فروپاشی حکومت بعثی در عراق برای همه پر واضح بود که ماندن در آن کشور یعنی خودکشی.

انتقال کامل از عراق به آلبانی تقریبا سیزده سال بعد از سقوط صدام حسین، آنهم با ریخته شدن به ناحق خونهای جوانان ایرانی در زندانهای بزرگ اشرف و لیبرتی، بطول انجامید. جامعه جهانی و دولت عراق ۱۳ سال تلاش کردند تا توانستند این فرقه را از این کشور اخراج نمایند. البته مریم رجوی وقیحانه نام انتقال بزرگ و پیروزی بر آن گذاشت.

اما سئوال اصلی اینست که به واقع موضوع چیست؟ چرا برخلاف آنچه که تصور میشد رشد روزافزون پشت کردن به فرقه توسط نیروها با آهنگ ملایمی پیش میرود؟ بخصوص که اکنون در آلبانی به لحاظ رسیدن به این فهم و آگاهی شرایط فراهم است که فرقه کارش فقط وارونه جلوه دادن حقایق و سیر در آرزوهای بیست سال پیش خود مبنی بر گسترش ارتش و تاسیس اشرفهای دو و سه و چهار است.

اگر چه تلخ اما برای به اشراف رساندن خانواده ها و هر فرد سیاسی بازگو مینمایم.

علت و دلیل اصلی سه موضوع به هم مرتبط بیش نیست که بیشتر دارای بار و غلظت روحی و روانی می باشد و از نظر روانشناسی ریشه در آمال و آرزوهای یک فرد دارد.

موضوع نخست اینست که وقتی فرد میگوید دیگر میخواهم دنبال زندگی عادی خودم بروم، اولین چیزی که به او میگویند اینست: “تو که تمامی عمرخود و بهترین دوران زندگی خودت را در این راه قرار دادی، حالا دیگر چرا به سابقه ات پشت پا میزنی. لااقل همچون مثال “گاو نه من شیره ده” نباش و خودت با لگد پروسه درخشان و بدون خش خودت را خراب نکن”.

سپس با اشاره به نقاط مثبت فرد و کار روی آنها به او میگویند: “ما که میدانیم مشکل تو خطی و سیاسی و استراتژیک نیست، بلکه برخورد و دلخوری با مسئول مستقیم یا موضوعات صنفی است”. در ادامه با کارعاطفی روی فرد مربوطه برایش نشست جداگانه و حتی تکی با غلظت بالای رابطه عاطفی میگذارند و از او میخواهند: “هر درخواست شخصی که داری که گوشه ذهنت را گرفته به من بگو من جداگانه خودم برایت تهیه میکنم”. این اساس کار ایدئولوژیک در فرقه است که غالبا توسط زنان شورای رهبری انجام میگیرد.

اما موضوع دوم که به همین مسئله ربط دارد اینست که اینبار اما برخلاف نشانه رفتن نقاط مثبت فرد و کار روی آنها به او خاطر نشان میکنند: “تو وقتی وارد تشکیلات شدی مثلا بیست سالت بود. اکنون چهل یا پنجاه سالت شده است. نه دیگر میتوانی ازدواج کنی، نه دیگر میتوانی بچه دار شوی و نه دیگر میتوانی تشکیل خانواده و زندگی بدهی و آینده ای برای خودت داشته باشی. اگر از اینجا بیرون بروی دیگر حتی نیروی کار ساده هم محسوب نمیشوی چون سن و سالی از تو گذشته است”.

و نهایتا در پرده سوم ماهیت بغایت پلید و دروغ و فریب خود را بدین صورت به خورد فرد می دهند: “کسانی که جداشدند مگر نمی بینی که به چه وضعی افتادند. عده ای معتاد شدند، عده ای بدام باندهای مافیایی افتادند، عده ای به فحشا و کارهای خلاف عرف اجتماعی و عده ای هم آواره کشورها و زندانی در اردوگاههای کشورهای مجاور گردیدند”.

در یک کلام فرد هیچ انتخابی و هیچ آینده ای برای خود متصور نمی بیند. در عین حالیکه مستمرا در ذهنش وسوسه میشود که آینده درخشان و پروسه گذشته و طی شده خودش را از دست ندهد. هم حسرت از دست دادن سابقه پوشالی خودش و هم در ترس و دلهره اینکه وقتی پا از مناسبات بیرون گذاشت حامی و حمایت کننده ای نخواهد داشت و لاجرم سرگذشتش همانی است که از زبان فرقه شنیده است.

من که خودم در حال نزدیک شدن به یکسال خروج از فرقه هستم بخوبی وقتی دوستان خودم را در خیابانها و مسیر میبینم همواره آنان همچون پرنده ای در ذهنم ترسیم میشود که جلوی ماری نشسته است و آن مار آنچنان با چشمان خود پرنده را هیپنوتیزم و مسحور کرده است که پرنده فراموش میکند که بال دارد و قدرت پرواز خدا به او عطا نموده و می تواند براحتی بپرد و فرار کند.

همچون پرنده ای که فراموش کرده است که قدرت پرواز و رهایی دارد، اما در حصار فکری و بمباران ذهنی توسط فرقه مجال تمرکز ندارد، قدرت فرار ندارد. در عین حالیکه میخواهم به خانواده ها بگویم که من هم وقتی تصمیم گرفتم که دیگر این بت زمانه را بشکنم و خروج نمایم، تمامی این حرفها و مزخرفات توی گوشم پرشده بود، اما برای خودم بریدم که می روم حتی به قیمت گدائی در شهر، حتی به قیمت خوابیدن کنار سطل های زباله.

من به جد نوید این راخواهم داد که سایر دوستانم نیز به این نقطه و نظرگاه خواهند رسید، اگر چه شاید زمان ببرد ولی همان نیروی پیشتاز و آگاه و بهترین جوانان این مرز و بوم خوب را از بد و سفید را از سیاه تشخیص خواهند داد.

ایرج دادگر (تیرانا – آلبانی)

باز هم گروگان گیری اعضا توسط فرقه رجوی

اکبر حسنی، اسیر آزاد شده فرقه رجوی
لینک به منبع

دیگه چه کاری مونده که فرقه نکرده باشه؟ همه مدلش رو ما دیده و لمس کردیم. اما این یکی دیگه واقعا نوبره

مریم رجوی پا گذاشته روی گلوی آدمها سر جا به جایی به اون پایگاه جهنمی که مثلا اسمش باز اشرف هست. نفرات از رأس تا ذیل قبول نمیکنند. بعد اگه قبول نکنند باید برن توی قرنطینه. باز اونجا هم دست از سرشون بر نمیدارن. باز نشست پشت نشست که شاید منصرف بشن. نخیر، دیگه کار از این حرفا گذشته. نفراتی که نمیخوان قبول کنند و میخوان بیان بیرون زیادن. فقط فرقه یه تیر در ترکش داره و اونم پوله و موضوع نیازهای مادی

تو داخلش میگه هر کس بخواد بره بیرون پول نمیدیم. کمیساریا هم که به شماها پولی نمیده. پس فقط ما میتونیم که ما هم بخواهین برین بیرون پولی نمیدیم. توی کشوری که کار و درآمدی نیست این حرف که پولی نمیدیم کثیف ترین ترفند و دست آویز است. آنهم در برابر کسانی که تمام عمر و جوانی خودشون را به پای این فرقه و رهبر فراریش گذاشتن.

آخر مگه اینا کسانی نیستند که سلامت و بهترین سال های عمر عزیزشون رو به پای مریم و اون شوهر فراریش گذاشتند؟

اینا به اجبار از همسر و فرزند و خانواده و وطن هم گذشتند. بعد از این همه بلا سر نفرات، که هست و نیستشون رو به پای رهبر فرقه ریختن، اینطوری باید جواب صداقت و فدایشان را داد؟

ای تف به روی رجوی های قصی القلب که هیچ بویی از انسانیت نبردند.

تازه این یه گوشه قضیه است.

به افرادی که دیگه کارد به استخوان اونها رسیده و از توی جهنم فرقه فرار میکنن و حاضر نمیشن به قرنطینه برن هم به طریق اولی پول نمیدن.

ای خدا اگه این رجوی به قدرت دست پیدا می کرد که مردم ایران بدبخت بودن. خدایا شکرت که خرت را شناختی و شاخش ندادی. کسانی که این بلاها رو سر بهترین نفرات خودشون میارن، یعنی همون کسانی که هست و نیستشون رو به پا رجوی ریختن، پس وای به حال مردم ایران که رجوی رسما ۹۰ % اونها رو دشمن میدونه. فکر کنم می شد روبس پیر و همه رو از دم تیغ گیوتین می گذروند.

رجوی وقتی این همه لابی آمریکایی داره که به خاطر پولهایی که میگیرند تا کمر خم میشن، معلومه که به خودش غره میشه. رجوی خیال میکنه که شهر بی کلانتره که هر کاری بخواد بکنه. مگه تا حالا کار فرقه سر بزور نگه داشتن نفرات پیش رفته که اینم بخواد پیش بره؟ به قول معروف شتر در خواب بیند پنبه دانه .این تیرتون هم به سنگ میخوره

سالها نفرات رو از جهنم و آتش بیرون از فرقه میترسوندند. الان همه به این نتیجه رسیدن که خود فرقه جهنم است. دیگه جهنم از این که بدتر نیست. بعد هم سرگرم قرار با استغفرالله امام علی (ع) و امام حسین (ع) و حتما دفعه بعد قرار با صاحب‌الزمان (عج). حتما هم رجوی از سوراخ موش صداش درمیاد که نشست بزاره چون خودش رو صاحب‌الزمان هم میدونه. باشه ببینیم دیگه به کجا میرسه. شده حکایت “یکی بر سر شاخ و بن می برید”. باشه ببره، ببینیم که به کجا میرسه.

الان هم که نفرات چشماشون باز شده رجوی می خواد کورشون کنه

ولی باید بدونه که خودش آخرش کور می شه

اکبر حسنی اسیر آزاد شده فرقه رجوی

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید