بازهم سنگینی وزن خانواده هاست که رجوی را له میکند!

0
706

بازهم سنگینی وزن خانواده هاست که رجوی را له میکند!

رضا اکبری نسب، تبریز، بیست و ششم دسامبر ۲۰۱۵:…  اگر این راست ودروغ های تو بنفع مردم وتکامل بشری است، چرا ما راازشنیدن آنها بی بهره میگذاری و آنها را برای ما نمی نویسید؟! ترا به جان رجوی ازتناقضاتی که درنشست های آنجا گفتی ، مارا بی خبر نگذار ، دنیا را چه دیدی! شاید ما خانواده ها هم متحول شده و دیگرمزاحم رجوی نباشیم؟! بازهم بخوانیم ومستفیض شویم: ” و اما وقتی بحث خانواده پیش می‌آید …

 

(با تشکر از آقای اکبری نسب دریافت شد – ایران اینترلینک)

http://iran-interlink..org

لینک به منبع

بازهم سنگینی وزن خانواده هاست که رجوی را له میکند!

امان ازدست این خانواده ها که کسی قادر به فرونشاندن عواطف شان نیست واین مسئله مانند سنگ خارایی دوش لرزان رجوی را میلرزاند، شب و روش را سیاه میکند وکماکان میبند که ” این قافله را سر بازایستادن ” نیست.

برای ابراز اشمئزاز ونفرتی که دررجوی ازاین بابت تولید میشود، هرازچنگاهی ، مرید مسخ شده ای ازاو، پای به عرصه ی رسانه ها گذاشته وبا سوء استفاده از نام بنیانگذاران نخستین این سازمان ، به فحاشی وتوهین برعلیه خانواده ها ی گرفتار رجوی پرداخته تاآنها را بعنوان یگانه حامی واقعی اعضای ساده ( اکثریت اعضای باند رجوی) ازمیدان بدر کند که رجوی بهتر برگرده ی آنها بعنوان انسان های بی پناه سوار شده وازکشته وزنده ی آنها ، بهره برداری شخصی کند!

این بار فرزاد اتراک به میدان فرستاده شده تا تنور فحاشی برعلیه خانواده ها را همچنان گرم نگه دارد تا رجوی همواره نان داغ آغشته بخون خود را داشته باشد!

او در نوشته ی طولانی خود بنام ” در انتظار لحظه موعود ” – که قصد گرفتن نمره ی خوب ازمعلم انشاء که رجوی باشد- دارد، بیوگرافی خود را آورده است که مثلا ثابت کند که کار خوبی کرده که تن به بردگی رجوی داده است:

” دیپلم گرفتن و دانشگاه رفتن من مصادف شد با سال ۵۷ و انقلاب و امیدها و آرزوها و… دیگر وارد جامعه شده و فکر و علائق فردی به حاشیه رفت و خوشبختانه در مسیری قرار گرفتم که هرلحظه و پیوسته مشتاق و سربه‌راه همان معلم، مربی، راهبر و همه‌چیزم هستم که دستم بگرفت و پابه‌پا برد و راه سرفرازی و وفای به پیمان نشانم داد…”.

درجواب باید گفت که بدشانس ازکار درآمدی وبه جریانی پیوستی که بعدها به خونریزترین دشمن انقلاب تبدیل شد وچه بسا که به یکی ازموانع عمده ی ژرفش وگسترش آن تبدیل شد واین معلم بجای دستگیری ازتو، مخ وتمام اندام های فکری ات را ازدستت گرفت. به آلت استبدادت تبدیل کرد و درهیمه ی فرقه گری ات سوزاند!

آقای اتراک مینویسد:

” بگذریم آمدیم و آمدیم تا هفته قبل که هنوز داشتم خرابی‌ها و ویرانی‌های ۸۰ موشک کشتارجمعی را جمع می‌کردیم و ساک و وسایل را از زیر آوار بیرون می‌کشیدیم که صدای عده‌ای را به فارسی شنیدم و متوجه شدم وزارت اطلاعات همان مأموران نیروی تروریستی قدس را که در اشرف مورد مصرف قرار داده بود، مجدداً از زباله‌دانی بیرون کشیده و تعفن وجودشان دوباره محیط را آلوده می‌کرد. درد لم گفتم زهی بی‌شرمی و به دنبال آن خیلی احساس نیاز می‌کردم که چند سطر بنویسم ولی این بار نه برای رضایت فردی بلکه دقیقاً جوابی و شهادتی به تاریخ. وقتی استارت زدم متوجه شدم که مزدوران اسم مرا نیز صدا می‌زنند و دیگر درنگ نکردم…”.

یعنی خانواده ی این آقا هم جزو بست نشینان وآنهم بخاطر یک ملاقات ساده که جانیان هم ازاین حق محروم نیستند ، واین درخواست هوایی اش کرده و دست به توهین برعلیه خانواده ی خود و هم دردان دیگر ایرانی آنها زد که بانظر رجوی که خانواده را بزرگترین دشمن تشکیلات خود میداند، همسازی بیشتری نشان داده و ثابت کند که چقدر درادامه ی راه مرید ومرادی وازنوع سیاسی وکثیف اش، صادق است!

بدتر اینکه این مزخرفات را هم به حساب بدهکاری تاریخ گذاشته وخیال نموده که علی آباد هم شهری است!

او سخن همیشگی باند رجوی را که دیگران هم گاها نشخوار میکنند، چنین بیان میکند:

” قبل از هر سخنی با خواننده این سطور بجاست بگویم من متولد سال ۱۳۳۸ و ۵۶ ساله هستم و تأیید می‌کنید که آدم در این سن نیازی به پند و نصیحت و… ندارد. و پیشاپیش مشخص است صحنه اساساً موضوعی خانوادگی نبوده و کسی من عندی و فی سبیل الله بعد از ۳۰ سال، یکهو هوای دیدار فرزند یا خواهر یا برادر یا.. نکرده و به اختیار به عراقی که غرق در بمب و موشک و کشتار است نمی‌آید. پس موضوع چیست “؟

یادتان باشد که درمحلی بنام تیمارستان ونوانخانه ها ، متخصصین وروان درمان ها ، بستری های خود را بعنوان انسان های عاقل، بالغ وجایز التصرف نمیدانند و اتفاقا اکثریت این نوع افراد هم سن شما و یا مسن تر از شما میباشند.

فکر میکنید اگر خانواده ها از دستگاه مغزشوئی رجوی وتاثیرات ان بر مغز وافکار شما ، اطلاعی نداشته وبراستی هم میدانستند که شما ازروی عقل واراده وبدون تلقینات ودستورات رجوی، این مسیر بریدن ازخانواده ها را برگزیده ومنطقی درکار شما میدیدند، بازهم حاضر میشدند رنج وخطر اینهمه راه را برخود هموار کرده وبه لیبرتی بیآیند؟

آنها اگر میدانستند که شما خودتان هستید که درمورد خود وبطور آزادانه ومستقلانه تصمیم گرفته ودرست فکر میکنید وراه دشمنی با آنها را انتخاب کرده اید واین افکار دمو کراتیک؟! را هضم میکردند اینهمه سماجت برای دیدار شما میکردند؟

ابدا نه!

آنها هم مانند من، ازطرز تفکر جمادی شما آگاه بوده وشما را قربانیانی بیش ندانسته و وظیفه ی خود میدانند که کمک تان کنند ومیدانند که شما فریاد رسی غیر ازآنها ندارید! چرا که سنی که درتشکیلات رجوی گذشته باشد، نشانی ازعقلانیت انسانی بدست نمیدهد. شما هم لطفا بر روی این سن زیاد، تاکید نداشته باشید!

خانواده که سهل است ، هرانسان مدافع حقوق بشر وگوشه ی عزلت برنگزیده ای هم با آگاهی ازوضع شما، اگر دست داد،این کار را میکند وبه کسانی که ازانسانیت تهی شده وربوت وار درخدمت رجوی هستند کمک میکردند که کم وبیش هم چنین است!

او بدون اینکه بداند، درمحکومیت رجوی چنین نوشته است:

” سال ۵۷ با یک جزوه مخفی در دانشگاه بنام «آنان که مرگ را برگزیدند» دفاعیات و زندگینامه بنیان‌گذاران و کمیته مرکزی سازمان مجاهدین خلق را خوانده و گمشده خودم را پیدا کردم. بحث آزادی و جامعه بی طبقه در کاکل آن بود و از آن موقع بذری در وجودم کاشته شد که مرا از مقاطع مختلف عبور می‌داد. اولین انتخابم در تحصیلات بود. بعد از همه بدبختی‌ها در دانشگاه پلی‌تکنیک تهران در رشته الکترونیک قبول‌شده و می‌توانستم یک مدرک مهندسی که از بچگی رویایم بود را در جیب داشته باشم. ولی …”.

علیرغم هرنیت خیری که درسر داشتی ، بدان دست نیافتی و بنابراین عقل سلیم حکم میکرد که راه رفته را بازگشته وبا یک نقد علمی وجانانه ازگذشته ی خود و تحرکات سه دهه ای سازمان ، به کشورت وخانواده ات خدمت میکردی . چرا که درمناسبات رجوی، نشانی از تحقق آن دفاعیات وآن جامعه ندیدی وبدتر اینکه سیاست های جنون آمیز وخود سرانه ی رجوی را مخالف با آرمان های اولیه ات یافتی!

آیا اینقدر غرق مناسبات شده بودی که مانند هزار نفر دیگر ، قادر بانجام این کار نشدی؟! اگر جرات وفرصتی نداشتی، گناه ما خانواده ها چیست که باید اینهمه بد وبیراه وتهدید را مشاهده گر باشیم؟!

آقای اتراک می نویسد:

” بعد از ۳۰ خرداد ۶۰ دیگر هرگونه کار غیرحرفه‌ای و حاشیه‌ای را کنار گذاشته و با همان سنت امام حسین … به سمت مجاهدین و بعد منطقه مرزی و ارتش آزادی شتافتم. در این سالیان در دو چیز هیچ‌گاه دچار شک و شبهه نبوده و نشدم، … و از این‌طرف تا کجا مسیری که برادر مسعود درراه جامعه بی طبقه توحیدی رسم کرده واقعی و در همان سمت پاسخ به خون انتقام نا گرفته امام حسین است. بارها و در هر مقطع که مبارزه کمی سخت می‌شد، برادر مسعود چراغ خاموش می‌داد و من و همه مجاهدین با سری بلندتر و در مداری بالاتر بازهم انتخاب و راه را باایمانی محکم‌تر ادامه دادیم “.

چه تشابهی بین کار امام حسین که دعوت باین قیام ازطرف مردم شده بود وکار خودسرانه ی رجوی داشت؟

دستآودهای جامعه ی بی طبقه رجوی را دیدیم ونه آنکه فکر کنیم شکست از بدی وکجی راه است، بلکه ازاین بابت که تشکیلات رجوی روزبروز ازآرمان بنیانگذاران اولیه دور ودورتر شده و حامیانی مانند محافظه کاران جدید غربی مییابد وسبک وسلوکش تنها به مذاق این جهانخواران خوش میآید وبس!

گرفتن انتقام خون امام حسین یک حرف کشک است و رجوی هرگز چراغی را خاموش نکرده ودرعوض همواه درب ها را بسته است. ما سال هاست که ازماهیت مزورانه اینگونه چراغ خاموش کردن ها که راهی را برای بازگشت باز نمیگذارد- اعم از باتوسل به ایجاد رعب وحشت اولیه ویا برخورد فیزیکی نقدی با خارج شوندگان دراطراف اردوگاه ها- اطلاع داریم.

من ازاینکه این دوبرادر نامبرده در اعدام هایی ازدست رفته اند که یک عامل مهم اش همان ” عملیات کبیر؟! فروغ جاویدان ” بود، متاسفم وهرگز اعدام انسان های بیگناه را درهر شرایطی درست ندانسته و به نقل قسمت دیگری از سخنان این مجنون رجوی ادامه میدهم:

” سال ۶۷ در جریان قتل‌عام‌ها دو برادرم فرهاد و فرخزاد اتراک در زندان‌های اوین و اصفهان اعدام شدند، … به دنبال آن مزدوران به خانه ما مراجعه و به پدر و مادرم گفته بودند: «هر سه پسرت را به درک واصل کردیم» که البته منظور از سومی من هستم که در عملیات کبیر فروغ جاویدان شرکت داشتم و حالا در کمین لحظه مناسب نه‌فقط برای خون انتقام ناگرفته فرهادها و فرخزادها، بلکه برای پاسخ شایسته و مجاهدی به همه جنایت‌ها و خون‌های به‌ناحق ریخته شده، با شوری وصف‌ناپذیر، طی طریق کرده و لحظه‌شماری می‌کنم “.

اگر آن اعدام های بی رویه بد بود، چگونه این عملیات کبیر؟؟!! که شما هم افتخار حضور؟! درآن را داشتید وقبل ازاعدام ها هم بود، میتواند مورد تایید قرار گیرد؟!

تنها باین دلیل که رجوی با تحلیل خاص ذهن بیمارش باین نتیجه رسیده بوده که مردم ونیروهای مسلح خسته ازجنگ ایران ، یارای مقاومت دربرابر ۵هزار نیروی – گاها کتانی وشلوار لی پوش- نخواهند داشت وتو هم بهمراه دیگر هموطنان دیگر ، آنرا باور کردید وآنهم درزمانی که شعله های انقلاب ایدئولوژیکی که ذیلا خواهد آمد ، بحد کافی برشما نرسیده و مجنون ترتان نکرده بود؟!!

شما بعنوان یک نیروی مسلح و مهاجم به کشور، با داشتن این جرم سنگین، بازهم مدعی هستید واین خجالت آور نیست؟! تازه بااین طرز تفکر تروریستی ، میخواهید خانواده ها درخدمت فرمایشات رجوی باشند تا ازگزند این تهمت ها درامان باشند؟؟!!

” در عبور از انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین همه مجاهدین رویین‌تن شدیم و این مسیر طولانی را باقدرتی که از آن می‌گرفتیم با سرفرازی آمدیم و لحظه مره آن را مدیون خواهر مریم هستیم که آنتی‌تز بنیادگرایی مذهبی آخوندها بوده و هست و من به‌عنوان یک مجاهد خلق که سنگینی وظیفه و مسئولیت بهروزی خلق و میهن را که در سرنگونی خلیفه ارتجاع سمبلی زه می‌شود، بر روی شانه‌های خود احساس می‌کنم، در مواجهه با هر ابتلایی، بر انتخاب روز اولم پای می‌فشارم “.

این انقلاب ایدئولوژی شما با بیان چه تناقضاتی که بموجب آن میبایست بر شخصیت خود چنگ انداخته وگناه های کرده ونا کرده را به گردن گرفته وخواب های شیطانی خود را درملاء عام تعریف میکردی که ” روسیاه” باشی تا رهبری روسفید باشد، چگونه پذیرفته شد. آیا شما درمورد گناهان وخواب های خود!! غلو نکردید ومثل یک انسان درهم ریخته درزیر شکنجه، دروغ هایی را بخود نسبت ندادید؟!

اگر این راست ودروغ های تو بنفع مردم وتکامل بشری است، چرا ما راازشنیدن آنها بی بهره میگذاری و آنها را برای ما نمی نویسید؟!

ترا به جان رجوی ازتناقضاتی که درنشست های آنجا گفتی ، مارا بی خبر نگذار ، دنیا را چه دیدی! شاید ما خانواده ها هم متحول شده و دیگرمزاحم رجوی نباشیم؟!

بازهم بخوانیم ومستفیض شویم:

” و اما وقتی بحث خانواده پیش می‌آید، ۴ سال است که خانواده مجاهدین مستقر لیبرتی در کشورهای مختلف می‌خواهند به لیبرتی بیایند ولی سفارت عراق ویزا نمی‌دهد. آن‌ها که قبل از سپردن حفاظت اشرف به دولت جنایتکار قانون!! به‌صورت خودجوش به عراق آمده‌اند در بازگشت دستگیر و یا مثل علی صارمی و محمدعلی حاج آقایی و.. شهید شده و یا در زندان زیر شدیدترین شکنجه‌های جسمی و روحی و زیر اعدام هستند. …ا و حتی سناتور توریسلی را راه نمی‌دهند ولی یکهو یک ماشین مأمور نیروی تروریستی قدس را تحت نام خانواده بار زده و جلو لیبرتی خالی می‌کنند. این برای هر آدم بی‌طرفی اگر نخواهد چشم و گوش خود را عمداً ببندد هزار و یک معنا دارد “!!

بعضی از رسانه ها که گردانندگانشان از قربانیان سابق رجوی هستند، مشخصات این افراد را بارها ازشما خواسته اند که جوابی درکار نبود. ودیگران نیز مانند من معتقدند که اگر این حرف براستی هم درست باشد، رجوی درنظر دارد که یک شویی در اطراف لیبرتی براه اندازد؟!

بسیار خوب!

چطور است این درخواست شامل همه ی خانواده ها باشد ودر صورت تحقق این گردهم آیی، فکر نمیکنید پته ی رجوی برآب ریخته شود؟!

اگر اصل ادعا درست باشد، که بنظر اینطور نمیآید ، تمام حاضرین منتسب به خانواده ها از داخل وخارج کشور، توسط پزشکان عراقی، با مرز وبدون مرز، و سازمان های حقوق بشری، مورد بررسی دقیق هویتی ، وژنتیکی قرار گیرند تا میزان صحت وسقم حرف خارج نشینان وداخلی ها روشن شود و غشی ها سیه روز شوند!

من شخصا ازاین پیشنهاد استقبال کرده وحاضر به همکاری های لازم هستم. آنجا روشن خواهد شد که جیره خواران رجوی کدامند و مزدوران؟! اطلاعاتی کیستند. حرفی بهتر ازاین؟!

والنهایه اینکه:

” بله همه ما خانواده‌دار هستیم و مملو از احساسات و عواطف، و این عاطفه‌ها تا جایی است که آلت دست وزارت اطلاعات خلیفه ارتجاع نشده باشند، و اگر فردی خواسته یا نخواسته در این توطئه کثیف واردشده و دستان جنایتکارانی را بشوید که مستقیم یا غیرمستقیم در خون خواهران و برادرانم می‌باشند، در صف دشمن مردم، و سهیم در تمام جنایات آن‌ها بوده و من از این رجس و پلیدی تحت هر نامی من‌جمله خانواده برائت می‌جویم. ..”.

این عین اتهامی است که رجوی به ماها میزند و باوجود اینکه مشاهده میکند ما حق ملاقات یک مجرم شرکت کننده در عملیات کبیر یاد شده را برسمیت میشناسیم، این حرف های کلیشه ای را که قابل اثبات نیست پشت گوش میاندازیم و درجواب میگوییم که همه ی خانواده های جهان پیشکش، شما فعلا حرمت خانواده ی کوچک خود را داشته وبا برداشتن سنگ بزرگ ، نشان ندهید که اهل زدن (دراینجا علاقه داشتن به کل خانواده ها) نیستید!!

____________________________

 

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید