با حذف خانواده ها بعنوان صورت مسئله، باند رجوی طرفی نخواهد بست! (+۱۶ آذر)
انجمن نجات، مرکز آذربایجان شرقی، هشتم دسامبر ۲۰۱۵:… گویا که مراجعه ی اخیر خانواده ها به کمپ لیبرتی و نهادهای ذیربط مستقر درعراق، که آذربایجانی های شرقی هم جزو آنها بودند، بازهم باند رجوی را ناخوش و هراسناک نموده وطی نوشته ای که بیشتر ازهمه به ” ازهر درسخنی” شباهت دارد وجرات طرح اصل موضوع یافته نشده ودر تقلید از سخن لنین ( یک گام به پیش ، دوگام به پس) ، نوشته ی نامربوط …
با حذف خانواده ها بعنوان صورت مسئله، باند رجوی طرفی نخواهد بست!
گویا که مراجعه ی اخیر خانواده ها به کمپ لیبرتی و نهادهای ذیربط مستقر درعراق، که آذربایجانی های شرقی هم جزو آنها بودند، بازهم باند رجوی را ناخوش و هراسناک نموده وطی نوشته ای که بیشتر ازهمه به ” ازهر درسخنی” شباهت دارد وجرات طرح اصل موضوع یافته نشده ودر تقلید از سخن لنین ( یک گام به پیش ، دوگام به پس) ، نوشته ی نامربوط ” در طمع گامی به پیش، ده گام پس روی ” ! برروی صفحات اینترنتی این باند تبهکار ، ضد آزادی وبت پرست ، گذاشته شده وطی آن کوشیده شده که از حضور مبارک خانواده ها بر درب کمپ لیبرتی فاکتور گرفته شده و اقدامات این گرفتاران دردست رجوی را به پای دشمن نوشته وخود را ازاین ضربه ی حقوق بشری سخت وموثر، دور نگهدارد!
بلی دشمن تراشی به هرشکل وهر نحو، ازالزامات نگهداری اعضای یک فرقه وجلوگیری ازفرار آنهاست که خانواده ها هم ازاین گزند ( دشمن معرفی شدن) مصون نیستند!
با این تفاوت که باید آنها را تغییر ماهیت وموقعیت داده و اطلاعاتی، مزدوروجاسوس شان نامید تا حمله بدانها راحت تر ومردم پسندتر باشد!
البته همه ی دیکتاتورها ازاین کارها میکنند که متاسفانه باند رجوی در راس آنها قرار دارد!
ما تبریزی ها بیش ازهمه بیاد داریم که قیام فلج کننده ی ما در ۲۹ بهمن ۱۳۵۶را شاه به کسانی که ازآن سوی ارس آمده اند نسبت داد و ازاین کار نه تنها طرفی نبست، بلکه مردم را بدان راه رهنمون گشت که بدانند که باچه دشمن دو رو وقهار ودروغگویی مواجه اند که ناچار با عزمی جزم تر وارد میدان شده ودرهمراهی موثرتر با سایر هموطنان ، کاری کردند کارستان ویک رژیم ۲۵۰۰ ساله ظل الهی !! را به قعر تاریخ فرستادند!
بنابراین این اتهامات وفحاشی ها با ما چنان خواهد کرد که در بهمن ۱۳۵۶ کرد.
ما با مشاهده ی این نوشته ی فرقه ی رجوی دریافتیم که با دشمن سفاک وسفله ای مواجهیم وعزم مان را برای رهائی فرزندانمان از چنگال خون چکان رجوی ، دوچندان باید بکنیم که میکنیم!!
ما هم درمراجعات متعدد خود به اشرف ولیبرتی وهم ازخواندن وشنیدن این حرف های رجوی ها ، باین نتیجه رسیده ایم که کار سختی درپیش داریم که باید انجام دهیم.
زمانی که پدران ما درمحاصره ۱۱ماهه تبریز با علف و …. به زندگی ادامه داده وتسلیم دشمن تابدندان مسلح نشدند درایام مشروطه وسرانجام گفتند که ” یونجه خورده ومشروطه گرفتیم ” ، چگونه میتوانیم خود را فرزندان این رادمردان دانسته ودربرابر رجوی بعنوان اسیر وگروگان گیرنده ی فرزندان مان پا پس کشیم!
نه !
ما این ننگ وذلت را هرگز نخواهیم پذیرفت ودور نیست که رجوی مجبور به آزادی فرزندان اسیر ما باشد!
درآرزوی آن روز فرخنده
خانواده های آذربایجانی مراجعه کننده به کمپ لیبرتی
تبریز
–
باند رجوی به جعل واقعیات ۱۶آذر پرداخته است!
بیش از سه دهه و اززمانی که سازمان مجاهدین خلق ایران تبدیل به ” فرقه رجوی” شد، ارتباط علت ومعلولی این جریان ضدمردمی وایضا ضددانشجوی با ۱۶آذر از بین رفته است!
اما ازآنجا که فرقه های مخرب ودرراس همه ی آنها فرقه رجوی درپررویی و وقاحت ، شهره آفاق است، بمناسبت فرا رسیدن سالروز۱۶آذر۱۳۳۲ ، دست بقلم هایی برای تحریف این واقعه ی تاریخی وبا اهمییت، وارد معرکه کرده تا به تحریفات دست زنند.
علیرضا ملایجردی یکی ازنمونه های آنهاست ودر مقاله گونه ی با نام ” از قندچی، شریعت رضوی و بزرگ نیا تا نسترن عظیمی” خود اورده است:
” ۲۸ مرداد تابستان ۱۳۳۲، در جریان کودتای ننگین و استعماری، دولت ملی دکتر محمد مصدق سقوط میکند. حزب خائن توده تماشاگر صحنه میشود تا بقول خودش نیروهایش را حفظ کند و پیشوای ملی ما را تنها میگذارد. بعدازآن کودتای سیاه، آخوندهای مرتجعی همچون کاشانی به پابوسی و دستبوسی شاه میشتابند، چماق دارانی همچون شعبان بیمخ، در خیابانهای تهران عربده میکشند و سیاسیون به کنج عافیت میخزند. آرزوهای مردم بر باد میرود و گرد مرگ بر آسمان سیاسی ایرانزمین پاشیده میشود. همهجا سکوت است و خفقان “.
دکتر مصدق وطن دوست نام آوری است اما بخاطر اینکه فاقد یک تشکیلات منسجم بوده وجبهه ی ملی را با وحدت دادن اضداد وبا ملاطی کم دوام بوجود آورده و امنیت کشور را بدست زاهدی ها وسپس سرتیپ متین دفتری های شرکت کننده درکودتا سپرد!
این عمل او درکنار عامل مهمتر (نقش تعیین کننده ی سرویس های اطلاعاتی آمریکا، انگلیس، کنسرسیوم های نفتی ودربار پهلوی) ، به پیروزی کودتا منجر شد!
حضور شبانه ی لویی هندرسون (سفیر وقت آمریکا) در خانه مصدق وتهدید او دایر براینکه کشورش میتواند اورا بعنوان نخست وزیری که ازطرف شاه خلع شده برسمیت نشناسد ونیز اعتراض او که تهران برای اتباع آمریکائی ناامن شده وباید حکومت نظامی برقرار گردد وسایر قضایا، موجب آن شد که دکتر مصدق بعنوان مرد بزرگی که اشتباهش هم قاعدتا میتوانست بزرگ باشد ، دچار انفعال شده ومیدان را بدست عوامل کودتا بسپارد وپرواضح بود که درموقع اعلام حکومت نظامی توسط نخست وزیر محبوب وقانونی یک کشور، ریختن به خیابان ها بمنزله ی شورش برعلیه نخست وزیر تلقی میشد و طبعا گروه ها اگر هم میخواستند، دیگر نمیتوانستند وارد خیابان شده وکودتایی را که ابتدا بطور ضعیف آغاز شده ورفته رفته باعدم حضور مردم درخیابانها که با یک پیام رادیویی دکتر مصدق میتوانستند کودتا را خنثی کنند ، عوامل بیطرف وفرصت جو راهم بنفع کودتاگران وارد میدان کرد، وکودتا جانی تازه گرفت وبه پیروزی رسید!
راست آنست که ما هنوز دلیل این کار دکتر مصدق را که به پیروزی کودتا کمک شایانی کردهنوز نمیدانیم ونمیتوانیم دریابیم که تحلیل او ازاوضاع چگونه بوده تا اورا به این موضع انفعال بکشاند.
همه ی مردم اشتباه میکنند واشتباه بزرگانی مانند دکتر مصدق میتواند فاجعه بار باشد که شد!
درادامه ی نوشته ی آقای علیرضا ملایجردی که فتنه گرانه نوشته ویا ازروی کم سوادی ، دسته گل به آب داده میخوانیم:
” در روزهای پایانی پائیز در نیمه آذرماه، ناگهان در آسمان غمزده وطن رعدی میغرد و برقی میدرخشد. ۱۶ آذر، دانشگاه تهران میخروشد. دانشجویان شجاع همچون آتشی از زیر خاکستر ققنوس آزادی شعله میکشند. خونخواهان شهید راه آزادی وطن، دکتر حسین فاطمی به خیابانها میریزند. آنها محاکمه رهبر ملیشان را بعدازآن کودتای ننگین تحمل نمیکنند. شاه خائن برای خوشرقصی در پیشگاه ارباب خود، تظاهرات دانشجویان را به رگبار میبنندد “.
اگر با حسن نیت زیاد به قضیه نگاه کنیم ، بی اطلاعی این هموطن از موقعیت و شخصیت دکتر فاطمی را به عیان میبینیم!
او برخلاف دکتر مصدق منفعل شده ویاران خائن او، تا لحظه آخر وتا زمانی که مخفی شد، مخالف تسلیم دربرابر لویی هندرسون آمریکائی بود و درنهایت سفره اش را ازجبهه ی ملی درهم ریخته، جدا کرد وتنها شهید دولتی بود که جبهه ی ملی خود را وارث آن دولت میداند.
این هموطن نتوانسته درک کند که چرا بجای اعضای جبهه ی ملی ، دیگران با تیرباران شدن و… تاوان این شکست بزرگ نهضت ملی ایران را پرداختند!!
اما تظاهرات مورد اشاره هم بیشتر برای اعتراض به سفر نیکسون ( معاون آیزنهاور- رئیس جمهور وقت آمریکا ) بود تا مسائل دیگر وحالا باید پیدا کرد منظور نویسنده ازاین سانسور کردن را !
ونیز:
” بعدها که من از کشور خارجشده و وارد دانشگاه انقلاب، قرارگاه اشرف شدم، بهتدریج نسل دیگری از دانشجویان که با افکار … خمینی کاملاً بیگانه بود در دانشگاهها سر برآورد. یاد شهدای ۱۶ آذر گرامی داشته شد و یکباره قیامی عظیم از دانشگاه شعله کشید “.
دانشگاهی بنام اشرف، که بهتر بود به محل تشریح وشستشوی مغزهای انسان های زنده ملقب شود واقعا هم باید چنین فارغ التحصیلانی بیرون میداد که نگاهی آنگونه به تاریخی که زیاد دور نیست داشته باشد ونداند که بعد از رفع حالت جنگی ازکشور، این مراسم هرساله با شدت وضعف و منطبق با موقعیت زمانی ومکانی، همواره برگزار شده و حتی مقامات دولتی هم دراین مراسم حضور پیدا کرده وبه پای صحبت ها ی انتقادی دانشجویان نشسته اند واین مسئله ربطی به ورود وخروج ملایجردی به اشرف و … ندارد!
همچنین:
” نسترن عظیمی آن دانشجوی شورشی در ادامه رشد انقلابی خود به سازمان پیشتازش در اشرف پیوست و در ۱۹ فروردین سال ۹۰، در جریان حمله وحشیانه وحوش عراقی … در مقابل گلولههای مزدوران سینه سپر کرد و در خاک مقدس اشرف، در جوار مولا حسین، در خون غلطتید. همانطور که در صحن دانشگاه خروشیده بود اثبات کرد که او زن جنگ است “
من از شنیدن سرنوشت دردناک این نوباوه ی وطن بسیار متاسفم ولی اعلام تاسف باین خاطر نیست که نگویم که او بدست رجوی بوالهوسی گرفتار شد که حتی این بوالهوس دوگرم غشای بین نیمکره های مغزی اورا هم برای خود میخواست!
هم رهبر عقیدتی تان وهم خودتان بارها اعلام کرده اید که خود خویشتن نیستید وهرچه دارید مال مسعود است وبنابراین طبق معتقدات فرقه ای خودتان،این دختر بیچاره جان خود را که ازآن رجوی بود، بخاطر اجرای فرامین او به صاحب جان ( مسعود رجوی) داد وتنها هنرش دراین کار امانتداری خوب برای رجوی ضدبشر بود متاسفانه!!
آقای ملایجردی درادامه ی تهمت زنی ها به دوستان وهمبندان خود آورده است:
بله او از نسل همان شهدای ۱۶ آذر بود. … از دانشگاه شروع کرد، خود را به اشرف رساند و بعد پیام زنان اشرفی را به دانشگاه برد و همکلاسیهایش را با انقلابیترین شعار روز، آموزش جنگیدن داد: ما زن و مرد جنگیم، بجنگ تا بجنگیم. نسترن عظیمی، دانشجوی جوان از نسل سوم انقلاب ۵۷، وقتی جلادان خامنهای میخواستند او را دربند کشند دوباره خود را به کانون استراتژیکی نبرد، اشرف، رساند “.
کار وطرز تفکر این دختر زندگی باخته ی وطن، هیچ ارتباطی با ماهیت ۱۶ آذری که شمه ای ازآن رفت، ندارد وبلکه برعلیه آنست!
در۱۶آذر ۱۳۳۲، شهدا، زندانیان ومصدومین این واقعه، شعار استقلال وآزادی و احترام به آزادگی و رعایت حقوق انسانی را سر دادند وحال آنکه جان باختگانی مانند نسرین بداقبال ومظلوم، با قرارگرفتن دردام مریم ومسعود وذوب شدن در وجود آنها ، نتوانستند حرمت آزادگی را پاس دارند وبجای آن به رسم پوسیده ای مانند دیکتاتور پروری رجویستی- بدون اینکه خود بخواهند- خدمات شایانی کردند!
بشردوستان و وجدان های آگاه، ضمن بزرگداشت سالروز ۱۶آذر (روزدانشجو)، سالها به این نوع مرگ بی افتخار ودررکاب رجوی مجنون، خون دل خواهند خورد!!
صابر
محبوب ترین مطالب برای موضوع مطالب برگزیده
- اسامی تعدادی از فرماندهان نظامی مجاهدین که به آلبانی گسیل شده اند+ تصاویر – 1,153 views
- سگ و وفاداری، انسان و جنایت ـ اعتراض به کشتار سگها در شیراز – 951 views
- بهانه ایدئولوژیک، تشکیلاتی مسعود رجوی برای ازدواج با زن شوهردار – 925 views
- کریم قصیم : قدرشناسی مسعود رجوی یا انتقام کشی؟ (۳) – 841 views
- مصاحبه سایت نیم نگاه با خانم حمیرا محمد نژاد ـ قسمت دوم – 793 views
- مصطفی محمدی: از نظر رجوی مجاهد خوب ، مجاهد مرده است – 788 views