چهره واقعی تشکیلات فرقه رجوی را ریشه ای تر بشناسید – قسمت سوم
سیروس غضنفری، انجمن نجات، مرکز آذربایجان شرقی، بیست و ششم نوامبر ۲۰۱۵:… آنهائی که با فرقه مجاهدین آشنائی دارند و یا نشریات آنها را خواندهاند خوب میدانند که در هیچکجا نمیتوانند مطلبی پیدا کنند که دال بر پذیرش شکست یا اشتباه از سوی رهبری مجاهدین باشد. نشریات مجاهدین مملو از “پیروزیهای مقاومت” است. تو گوئی در فرهنگ لغتِ آنها واژه ی شکست وجود ندارد. مجاهدین خوب میدانند که …
لینک به قسمت اول
لینک به قسمت دوم
چهره واقعی تشکیلات فرقه رجوی را ریشه ای تر بشناسید – قسمت سوم
بدینسان انسانهای آزادیخواه ولی کم تجربهای که روزی در سودای آزادی و عدالت اجتماعی و مبارزه با ارتجاع حاکم جذب مجاهدین شده بودند، حالا با سپردن “همهچیز” خود به رهبر عقیدتی به افرادی استحاله میشوند که ننگ زندانبانی و آزار همرزمان سابق خود را نیز باید پذیرا شوند. در کانون این نگرش، هر چه بیشتر در سرکوب مخالفین رهبری فرقه از خودت جدیت نشان دهی و بیشتر به آنها “تهاجم” کنی، رهبری را بیشتر خوشنود کردهای، و هر چه بیشتر عنصر تخریبی خود را فعال کنی و بر “دیگران” تیغ بکشی پاداش بیشتری از رهبری دریافت میکنی. این است معنای تهی شدن از ارزشهای انسانی و “خودسپاری” به رهبر عقیدتی. از این پس دیگر این خودِ حقیقی فرد نیست که عمل میکند بلکه انسان مسخشدهای ست که “روی دو پای رهبری” راه میرود. در این سیستم ارزشی، کسب خوشنودی رهبر، بالاترین ارزش و در نقطه ی مقابل، تردید در رهبری او از بدترین گناهان است.
در این دستگاه فکری هر کس و هر چیز تا آنجا ارزش دارد که در خدمت این ایدئولوژی و دستگاه رهبری ان باشد. در این میان آنچه که بیش از هر چیز دیگری قربانی میشود همان ارزشها و سنتهای انسانی هستند که روزی خود انگیزه ی جذب به فرقه بودند. ولی حالا این انسان طور دیگری فکر میکند، به دنیا و مسائل آن فقط از دیدِ محدود و منطق فرقه مینگرد، آرزویش رساندن رهبری به قدرت در “پایتخت شیر و خورشید” است، و اگر هم جنب و جوشی میکند و شعار مرگ بر … میدهد نه برای این است که … آزادیها را کشته و آزادیخواهان و دگر اندیشان را اعدام کرده، نه برای این است که اندیشه ی (او) ارتجاعیست؛ بلکه برای این است که … حق رهبرئی را دزدیده که به زعم آنها “مال رهبریٰ” مجاهدین بوده، و اگر میخواهد در ایران انقلاب کند برای این است که میخواهد “شیعیان ایران را به رهبری واقعی خود وصل کند.” پس در این مسیر هرچه مانع است باید برداشته شود، هر دستی مجاز است که شکسته شود، هر دهانی میتواند دوخته شود، و هر دروغی مجاز هست که گفته شود. به این ترتیب، برخلاف رسم فرقههای کلاسیک، برای عرض ارادت به این رهبری، شرط نزدیکی جغرافیائی به فرقه ضرورتی ندارد. چنین مریدی میتواند در “شهر اشرف!،” در پاریس، یا در ایالت ماساچوست امریکا باشد, چرا که حالا دیگر این نحوه ی نگرش، منطق، و تفکرِ فرقهگونهست که بر اعمال چنین فردی حاکم است که از او موجودی گرفتار ساخته، نه در “جوار خاک میهن” بودنِ او. هر چند که برای رهبری مجاهدین، در حصار نگه داشتن قربانیان و قطع ارتباط با دنیای خارج به طور فیزیکی نیز ارجحیت مضاعف و استراتژیک دارد.
برگردم به اصل موضوع.
در راستای نمایش قدرت و شکستناپذیری فرقه مجاهدین و رهبری، آنها از چند متد مشخص استفاده میکنند: پرهیز مطلق از اعتراف به شکست، تبلیغات مستقیم، سرکوب روانی اعضإ ، بزرگنمائی کاذب، و هیاهو برای پیروزیهای واهی. پایه ی مشترک همه ی این روشها امّا یکی بیشتر نیست: فریب
آنهائی که با فرقه مجاهدین آشنائی دارند و یا نشریات آنها را خواندهاند خوب میدانند که در هیچکجا نمیتوانند مطلبی پیدا کنند که دال بر پذیرش شکست یا اشتباه از سوی رهبری مجاهدین باشد. نشریات مجاهدین مملو از “پیروزیهای مقاومت” است. تو گوئی در فرهنگ لغتِ آنها واژه ی شکست وجود ندارد. مجاهدین خوب میدانند که اعتراف به شکست – ولو شکست مقطعی و تاکتیکی- در یک دستگاه فکری مطلق گرا که همهچیز را سیاه و سفید میبیند چه عواقب ناگواری برایشان در پی خواهد داشت. در صورت چنین اعترافی پایههای اعتمادِ مطلقِ اعضای فرقه به رهبری عقیدتی به لرزه خواهد افتاد و حصار فکری مبتنی بر نآاگاهی تَرَک برخواهد داشت. از این رو پرهیز مطلق از اعتراف به شکست از خط قرمزهای چنین دیدگاهی محسوب میشود که عبور از آن میتواند شکافی پر ناشدنی بین مریدان و رهبری فرقه ایجاد کند.
توضیح: واژههای داخل گیومه همه یا بر گرفته از ادبیات حاکم بر مجاهدین هستند و یا نقل قول از رهبری آنهاست.
برگرفته ازایمیل دریافتی
خلاصه نویسی و ویرایش :سیروس غضنفری