شاید فردا برای ما و ساکنان لیبرتی دیر شده باشد
محمد علی اصفهانی، وبلاگ ققنوس، چهارم نوامبر ۲۰۱۵:… چرا که خط رهبر، نگاه داشتن این آدم ها در کام مرگی بی ثمر، و فدا کردنشان در راه نزاع های داخلی عراق است. چرا که باید همه ی نیرو ها را مصروف تبلیغ این نیرنگ کرد که «تنها راه، باز گردانیدن اسیران کمپ لیبرتی به پادگان اشرف» و گسترانیدن نطع خون آنان است در یکی از مناطق پر تشنج عراق، یعنی استان دیالی، و خالص و بعقوبه ی آن؛ و نه حتی …
شاید فردا برای ما و ساکنان لیبرتی دیر شده باشد
محمد علی اصفهانی
۱۱ اسفند ۱۳۹۱
کار های دیگری در دست داشتم، ولی با مشاهده ی انبوهی از اخبار و اطلاعات مربوط به تهدید های جدید «جیش المختار»، و گفتگو ها و گزارش ها و تحلیل ها در ارتباط با ماهیت این تشکیلات، و سوابق سفله یی به نام واثق البطاط، در سایت های متعدد عربی، ضرورت و فوریت نوشتن این چند سطر، مرا موقتاً از آن کار ها باز داشت.
«مجال، بی رحمانه اندک بود».
و همچنان بی رحمانه اندک است.
دستکم از اواسط فوریه تا امروز اول مارس، رسانه های ارتباط جمعی عربی، از سایت خبری کانال تلویزیونی معروف «الجزیره» تا «الشرق الاوسط»، و در میان این ها انوع و اقسام رسانه های دیگر موافق و مخالف نوری مالکی، زنگ خطر را در مورد تصمیمات واثق البطاط، و نفرات او که بر خلاف آنچه در نگاه نخست به نظر ما می آمد، هزار ها جنایتکار مسلح را شامل می شوند، به صدا درآورده اند.
دستگاه تبلیغاتی مجاهدین با وجود آن که از اموری در حدی کمی بیشتر از دو قلو زاییدن مادیان ایاد علاوی، و عطسه ی صالح مطلک، و قهر ابو ریشه، و آشتی ابو تیشه، غافل نمی ماند، عالماً و عامداً از انعکاس این اخبار و گزارش ها که مستقیماً به سرنوشت ساکنان لیبرتی مربوط می شوند، خودداری کرده است.
چرا که خط رهبر، نگاه داشتن این آدم ها در کام مرگی بی ثمر، و فدا کردنشان در راه نزاع های داخلی عراق است.
چرا که باید همه ی نیرو ها را مصروف تبلیغ این نیرنگ کرد که «تنها راه، باز گردانیدن اسیران کمپ لیبرتی به پادگان اشرف» و گسترانیدن نطع خون آنان است در یکی از مناطق پر تشنج عراق، یعنی استان دیالی، و خالص و بعقوبه ی آن؛ و نه حتی اندک تلاشی برای خروج آنان از کشوری که حضور در آن هیچ نسبتی با مبارزه برای رهایی مردم ایران ندارد.
چرا که هدف، جمع آوردن همه ی آنان زیر انواع شیوه های کنترل روح و جسم و حتی رؤیا های شبانه اشان، در یک پادگان است با فضایی از شش سو باز و آماده ی نفوذ کردن و جولان دادن قاتلانی که در عراق بی صاحب مانده ی پس از خروج اشغالگر، بر سر تقسیم غنائم، به جان همدیگر افتاده اند.
و به آن امید که گویا در عوالم مالیخولیا و هپروت، سرانجام روزی فرا خواهد رسید که با پوشش هوایی و دریایی و زمینی اربابان خون و نفت و سلاح، و یا مزدوران منطقه ای اشان همچون شیوخ خلیج فارس و امیر قطر و پادشاه سعودی و جانوران ماقبل تاریخی یی از این نوع، «راه حل سوم» کذایی، بالاخره تحقق یابد.
اگر هم نشد، چه باک! سه هزار نفر که بسیاری از آن ها در یک فضای دیگر، به شاهدان و گواهی دهندگانی خطرناک و پرده در و مزاحم بدل خواهند شد، فدای «فدای حداکثر» می شوند، و بر طومار شهیدان و فدیه های رهبر، سه هزار نام دیگر افزوده خواهد شد، و سه هزار عکس خونین و مالین دیگر را می توان در دست گرفت و به این محفل و آن محفل رفت و تمنای قتل عام مردم میهن خویش را در لفافه یا بی لفافه به بارگاه این و آن برد.
و چرا که باید آنچه واقعیت این مالیخولیای شوم را بر ملا می سازد و در پیشگاه خرد مردمان قرار می دهدش را نهان کرد، و باید قصه ی حاکمباشی معروف شده در ضرب المثل ها را برای هزار و یکمین بار از سر گرفت، و بنا به طبع حاکمباشی، و به تناسب تأثیرات مقطعی بادمجان بر آن، کاسه لیسانِ گرد سفره را به توصیف مضار و یا فواید بادمجان گماشت. و به استخوان پرانی به سوی رهگذرانی که نمی توانند بی تفاوت بمانند نیز.
و لعنت خدا، لعنت خلق، لعنت نسل های سوخته، لعنت کودکان کار، لعنت دختران پرپر شده در بازار های برده فروشی دوبی و امارات، لعنت خیابان خواب ها، لعنت کلیه فروشان، لعنت آویخته شدگان بر جر اثقال ها، لعنت تاریخ، لعنت تمامی ذرات جهان بر کسانی باد که بیم محروم شدن از ادامه ی فارغ بال و سرخوش نشستن بر سر چنین سفره یی و نوشیدن خون و بلعیدن تکه پاره های بدن کسانی که رونق این سفره در تمامی این سال های طولانی و بد، محصول رنج و شکنج همان ها بوده است، یا به توجیه، یا به تبلیغ، و یا به خفه خون گرفتن وادارشان کرده است…
جف القلم.
دست خودم نیست. بر خود نیز به خاطر آنچه کرده ام و نمی بایست بکنم، و آنچه نکرده ام و می بایست بکنم لعنت می فرستم من در این لحظات.
که رند شیراز گفت:
هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه!
کنون که مست و خرابم صلاح بی ادبی است
عبدالعظیم خان قریب، و آن چهار استاد بزرگوار دیگر که کتاب دستور زبان فارسی دوران دبستان ما را نوشته بودند، چه خوب و چه به جا، گفتگوی دو باز را با یکدیگر، در ضمیر نهان ما کودکان دیروز و پیران امروز حک کرده اند:
ـ یکی، تن سپرده به باد و بوران اما رها و خوشنود،
ـ و دیگری، در گریز از باد و بوران، دل سپرده به آرزوی نشستن بر تختی زراندود در سایه ی پادشاه، و لمس لطف نوازش های دستان به خون آلوده ی او، و پرواز در ارتفاعی که او اجازه می دهد.
یکی بازی به بازی گفت در دشت
که تا کی کوه و صحرا می توان گشت؟
بیا تا سوی شهر آریم پرواز
که با شهزادگان باشیم همباز
گهی باشیم انیس بزم شاهان
گهی همصحبت زرین کلاهان
به شب ها شمع کافوری گدازیم
به روزان با شهان نخجیر بازیم
جوابش داد آن باز نکو رای
که ای نادان دون همت سراپای!
تمام عمر اگر در کوهساران
جفای برف بینی، جور باران
از آن بهتر که بر تخت زراندود
دمی محکوم حکم دیگری بود
٭
سعی می کنم که به طور خلاصه، خوانندگان گرامی را در جریان قسمت مختصری از گزارش ها و اخبار و مصاحبه هایی که در آغاز مقاله به آن ها اشاه کردم قرار دهم.
آنچه در زیر آمده است، تلفیقی است عمدتاً از آنچه در سایت خبری تلویزیون الجزیره، در چند سایت رسانه های محلی موافق و مخالف مالکی، و در الشرق الاوسط آمده است.
و همگان را گواه می گیرم که من آنچه شرط بلاغ است، اگرچه یک در هزار، با همگان گفتم و برای همگان نوشتم. و همگان را در برابر مسئولیت اشان قرار دادم.
تا نگویند که ندیده بودیم و نشنیده بودیم و نخوانده بودیم.
واثق البطاط، نفس کش می طلبد
واثق البطاط، رهبر تشکیلات موسوم به «جیش المختار»، تهدید کرد که حمله های بیشتری را علیه نیرو های مجاهدین خلق ایران در عراق ترتیب خواهد داد.
سه شنبه ی همین هفته، واثق البطاط در یک مصاحبه ی تلفنی با خبرگزاری آسوشیتدپرس، ضمن پذیرفتن مسئولیت کشتار اخیر در کمپ لیبرتی، تهدید کرد که تهاجمات خود علیه مجاهدین را افزون خواهد کرد.
او گفت که دیگر زمان آن رسیده است که مجاهدین فوراً عراق را ترک کنند؛ و اضافه کرد که حکومت عراق به درخواست های مکرر تشکیلات او در مورد ضرورت اخراج مجاهدین از عراق توجهی نمی کند.
یطاط اعلام کرد که «جیش المختار»، آنقدر به عملیات خود علیه این ایرانیان ادامه می دهد تا بالاخره آن ها را وادار به خروج از عراق کند.
واثق البطاط، مجاهدین را متهم کرد که پشت تظاهرات «الانبار» قرار دارند، و وعده داد که در صورتی که آن ها عراق را ترک نکنند ده ها تهاجم دیگر نیز علیه مقر آن ها انجام دهد.
او در گفتگو با مدی پرس اظهار داشت:
«این ما هستیم که حمله به کمپ لیبرتی که افراد سازمان مجاهدین خلق در آن مأوی گرفته اند را انجام دادیم. این سازمان در نزد جامعه ی جهانی یک سازمان تروریستی به شمار می آید، و ما از حکومت خودمان خواستار اخراج این سازمان از عراق شده ایم، اما خواست ما اجابت نشده است.»
واثق البطاط اضافه کرد:
«وجود یک سازمان تروریستی مثل مجاهدین خلق در عراق، خطر بزرگی است و سبب کشته شدن عراقی ها می شود. ما چند بار گفته ایم که حضور آن ها در عراق، غیر قابل قبول است. تا زمانی که آن ها از عراق خارج نشوند ما در کمین آن ها خواهیم نشست.».
البطاط، سازمان مجاهدین را متهم کرد که پشت قتل هایی قرار دارد که در عراق انجام می گیرند.
او مجاهدین را همچنین به قرار داشتن، همراه با قطر و آمریکا و اسراییل، پشت تظاهرات استان مهم و استراتژیک «الانبار» متهم کرد.
واثق البطاط، از سازمان مجاهدین انتقاد کرد که چرا گروه های شبه نظامی دیگر، یا حکومت عراق را مسئول حمله به کمپ لیبرتی معرفی می کند، در حالی که ما این حمله را انجام داده ایم، و برای اثبات ادعای خود، مستندات و شواهد تصویری در اختیار داریم.
جیش المختار چیست؟
در عراق، یک دم و دستگاه عریض و طویل، متشکل از ۳۷۸ هزار فرد تمام وقت مسلح، با انبار های عظیم موشک و خمپاره و انواع سلاح های سبک و سنگین، و تجربه های سالیان دراز، و هزار و دویست عملیات نظامی علیه نیرو های آمریکایی در این کشور، وجود دارد به نام «حزب الله عراق». (که نباید با حزب الله معروف لبنان، یا حزب الله معروف ایران یکی گرفته شود.)
از واثق البطاط، رهبر جیش المختار، در رسانه های مختلف، چه موافق و چه مخالف مالکی و ملایان ایران، به عنوان دبیر کل این حزب، یاد می شود.
او خود نیز خود را دبیر کل حزب الله عراق می داند، و در پاسخ به حرف های «مجید الناصری» که او را انشعاب کرده از حزب الله عراق معرفی می کند، همه جا، و از جمله در گفتگو با الشرق الاوسط (که خود این نشریه نیز واثق البطاط را دبیر کل حزب الله عراق می داند) می گوید:
ـ نه من، بلکه آن شخص (مجید الناصری) که مرا متهم به جدایی از حزب الله عراق می کند است که از این حزب جدا شده است و بیشتر از ده نفر را با خود ندارد.
و اضافه می کند:
ما نام خود را از «حزب الله ـ نهضت مقاومت»، به «حزب الله ـ نهضت اسلامی» تغییر داده ایم؛ چون قوای آمریکا دیگر از عراق عقب نشینی کرده اند و مقاومت از موضوعیت افتاده است، و حالا لازم است که ما کلمه ی مقاومت را از عنوان حزب خود حذف کنیم.
واثق البطاط، توضیح می دهد که تشکیلات تازه برپا شده ی «جیش المختار» را نه به عنوان جایگزین حزب الله عراق، بلکه به عنوان مکمل آن تأسیس کرده است، و «جیش المختار» بر خلاف حزب الله عراق، با وجود آن که هزار ها عضو دارد، یک ارتش منظم نیست، و به صورت یک سازمان شبه نظامی منطقه یی عمل می کند با هدف «حمایت از مردمان. چه شیعه و چه سنی.».
او می گوید:
«القاعده و بعضی گروه های سلفی و غیر آن، از جیش المختار می ترسند. و این، آن چیزی است که دولت را به صدور حکم دستگیری من واداشته است.»
واثق البطاط، ضمن اعلام حمایت از مالکی، نه فقط به سوی دیگران، بلکه به سوی همین مالکی هم جفتک می پراند و می گوید که مالکی در حمایت از «شیعیان»، ناتوان است و ضعیف است، و به این دلیل، ما ناچار به دخالت شده ایم.
(شاید این، نوعی قرارداد میان مالکی با او به عنوان «عنصر خودسر» که با دست بازتر می تواند اقدام به جنایت کند باشد، و شاید هم نوعی اِعمال فشار خامنه ای بر مالکی، و این اخطار به او که مبادا به سرت بزند که از حیطه ی اوامر ما خارج شوی. پایین تر، میزان وابستگی واثق البطاط را به خامنه ای خواهیم دید.)
واثق البطاط به شرق الاوسط می گوید که دستگیری او کار ساده یی نیست. به دو دلیل: دلیل اول این که او با حکومت نمی جنگد؛ و دلیل دوم این که او از حمایت هزاران مجاهد برخوردار است.
و البته محکم کاری می کند که:
«من تعجب می کنم که حالا در این زمان برای من حکم بازداشت صادر شده است، در حالی که من دبیر کل حزب الله عراق هستم، که ده ها هزار مجاهد مسلح، و هزاران موشک در اختیار دارد.»
جیش المختار، همین چند روز پیش، صد و بیست نفر از اهل تسنن را ربود؛ و دو روز بعد از آن، «جیش الانتفاضه»، که در نقطه ی مقابل اوست، همین کار را با هفتاد شیعی انجام داد.
شرق الاوسط، در باره ی نقش جیش المختار در درگیری های درون عراق، از جمله می نویسد:
ـ امری که موضوع را پیچیده تر کرده است این است که همزمان با دستور دستگیری واثق البطاط، تصاویر و پوستر هایی در بعضی خیابان های بغداد و شهر های دیگر عراق، مخصوصاً در شهر های میانی و حنوبی این کشور، نصب شده اند با این شعار که:
«مختار زمان را یاری کنید».
(و «مختار زمان»، به اعتقاد بعضی ها از جمله نویسنده ی الشرق الاوسط، نه خود واثق البطاط، بلکه نوری المالکی است.)
جیش المختار، حتی مردم بغداد را هم تهدید می کند:
به گزارش یا ادعای صوت العراق (که از مخالفان مالکی است) واثق البطاط نامه هایی به مردم محله ی معروف سنی نشین بغداد، محله ی «جهاد»، فرستاده است و طی آن، آن ها را تهدید به قتل در صورت ترک نکردن خانه و محله اشان کرده است.
بنا به این گزارش، ساکنان محله اظهار داشته اند که ما نامه های تهدیدآمیزی دریافت کرده ایم به این مضمون که:
«ای اهل سنت در محله ی جهاد! ما به سوی شما روانه ایم. محله را ترک کنید. ساعت صفر فرا رسیده است ای دشمنان اهل بیت!»
به گفته ی این افراد، این نامه های تهدید آمیز که در مقابل منازل آن ها قرار داده می شود، همه، یک گلوله ی تفنگ را هم به منظور بیشتر ترسانیدن اهالی محل، در کنار خود دارند.
واثق البطاط کیست؟
واثق البطاط، رسماً خود را پیرو ولایت فقیه خامنه ای معرفی می کند و می گوید که در امور سیاسی و نظامی به او مراجعه می نماید.
این سفله، البته به لحاظ «شرعی» و «فقهی»، خودش را مقلد و مدیر دفتر عراق آخوندی به نام «محمد علی العلوی الجرجانی» که در قم اقامت دارد می داند.
او بنا به گفته ی مدعی دیگر دبیر کلی حزب الله عراق، عنصری شرور است که چند بار از ایران و لبنان اخراج شده است.
البطاط، چند دفعه خود این فرد را تهدید کرده است، و به ادعای این فرد، در نامه یی به او تأکید کرده است که:
«من با مالکی هستم. شما مسائل خود را با او حل و فصل کنید، و باعث سرافرازی و سربلندی و خوشنامی خود شوید.».
او اعتراف می کند که اولین عملیاتی که تشکیلاتی که او با آن بود در عراق انجام داده است، در دهه ی نود، و علیه سازمان مجاهدین خلق بود.
واثق البطاط، در سال ۱۹۹۳ به ایران نقل مکان کرد. اما پیش از آن، در تشکیلاتی مخفی در عراق، با کمک حکومت ایران علیه صدام می جنگید.
او در دانشگاه تهران، در رشته ی علوم نظامی تحصیل کرده و گویا به کسب درجه ی استادی علوم نظامی هم نائل آمده است!
خودش مدعی است که از دانشگاه شهر کوفه، در رشته ی حقوق نیز فارغ التحصیل شده است.
به گزارش الشرق الاوسط، که با این فردفراری و تحت تعقیب مالکی (!) در حالی که سر و مر و گنده در شهر نجف، به گفته ی خودش در پناه هزار ها تن از نفرات خود نشسته بود، دوبار مفصلاً مصاحبه ی تلفنی کرده است:
واثق البطاط، به لحاظ مذهبی، به ولایت فقیه، وصل است، بدون آن که تناقضی میان هویت ملی خود به عنوان یک عراقی، با «هویت اسلامی» خود به عنوان یک معتقد به ولایت فقیه ببیند.
دیگر چه باید اضافه کرد؟
از چندین سال پیش تا امروز، قبل از آن که هنوز هیچ فاجعه یی از این نوع اتفاق افتاده باشد، و نیز در فاصله ی میان فجایع قبلی ـ که تماماً در پادگان اشرف اتفاق افتاده اند ـ با یکدیگر و با فاجعه ی اخیر لیبرتی، و پیش از آن و بعد از آن، کم ننوشته ام، و کم توضیح نداده ام که:
ـ پس از اشغال عراق، تنها با نیت شوم تقدیم «اشرفیان قهرمان» به ارتش اشغالگران، به عنوان پیشمرگان آن ها، و در نتیجه با تلاش مستمر و شبانه روزی برای زدن جرقه ی جنگ و تقویت «گزینه ی نظامی»، و با رفتن زیر سایه ی کثیف ترین جناح ها و موجودات سیاسی و نظامی آمریکایی و غیر آمریکایی، و خدمتگزاری به آن ها ست که می توان بر نگاه داشتن افراد سازمان در عراق اصرار ورزید.
علی الحساب، کسی اگر مایل بود، می تواند مقالاتی که طی این سال ها در این زمینه نوشته بودم را بخواند. ٭
تا بادا که زمان آن فرا رسد که پرونده ها گشوده شوند.
و آن زمان، خارج از اراده ی من و تو و او و ما و شما و ایشان، فراخواهد رسید.
اشرف، البته همانجایی است که رهبر مجاهدین، در ادامه ی تلاش برای ممانعت از خروج نفرات خود از عراق، همچنان که در ادامه ی ظاهرسازی برای انکار این عمل شنیع خویش (به خاطر ترس و وحشت اش از لو رفتن مقاصد ناپاک، و اوهام نهادینه شده اش) تمام نیروی خود را روی بازگردانیدن ساکنان لیبرتی به آن بسیج کرده است.
در فاصله ی میان فجایع قابل اجتناب قبلی ـ که تماماً در پادگان اشرف اتفاق افتادند ـ و فاجعه ی قابل اجتناب اخیر لیبرتی، و پیش از آن و بعد از آن، کم ننوشته ام.
دیگر چه باید اضافه کنم، در فاصله ی قتل عام قابل اجتناب اما رخ داده ی اخیر در لیبرتی، تا قتل عام های قابل اجتناب احتمالی اما هنوز رخ نداده ی آینده در لیبرتی یا مثلاً اشرف؟
۱۱ اسفند ۱۳۹۱
٭ مقاله ی «فصلی برای جنایت، فصلی برای معامله در کریدور ها، فصلی برای عربده و تهدید»، و همچنین حتماً و حتماً مقالاتی که در پاورقی آن مقاله به آن ها لینک داده شده است: