امّا اگر نظر مرا بخواهید، از سال ۱۳۵۷ ببعد، مأموریت مسعود رجوی ( و شرکاء ) ازبین بردن هویت استثنائی و موجودت پُر اقبال سازمان مجاهدین خلق ایران نزد نوجوانان وجوانان وبخصوص دانشجویان دانشگاهها بود و بجای آن و البته با سوء استفادهٔ تمام عیار از تاریخچهٔ سازمان مجاهدین خلق ایران و بنیان گزاران و شهدای والامقام وآرم و اعتبار سازمان مجاهدین خلقِ حنیف وسعید و بدیع زادگان، سازمان مجاهدین خلقِ احمد و رضا و مهدی رضایی، سازمان مجاهدین خلقِ فاطمه امینی سمبل زن انقلابی مجاهد خلق و بهجت تیفتکچی و اشرف ربیعی در زندان شاه، سازمانِ رجوی راه اندازی شد. بعدها مسعود رجوی در کتابی نوشت که مدتها پیش از اعلام مبارزهٔ مسلحانه با رژیم، وی درفکر ومشتاق عاشورای مجاهدین بوده و …
دمکراسی خواهی درمبارزهٔ مسلحانهٔ و زندگی مخفی چریکی !
مژگان پورمحسن، پژواک ایران 11.07.2015 دهه هاست که افراد مختلف، رهبران واعضا و حامیان گروههای مختلف سیاسی یا رهبران قدیم و اعضاء سابق و حامیان گذشتهٔ گروهها وسازمانهای چریک مخفی وطنمان ایران در مورد اهداف و آرمانها و آرزوهای بسیار زیبا و هیجان انگیز خود می گویند و می نویسند. در گذشته که کامپیوتر و وسایل ارتباط الکترونیکی در اختیار هر خریدارو استفاده کننده ای نبود و اخبار و اطلاعات مختلف با سرعتی اعجاب آور همچون امروز قابل انتقال به مردم نبود، انتخاب مبارزهٔ مسلحانه بعنوان تنها پاسخ درست به رژیم پیشین حاکم بر کشورمان و پذیرش الزامات چنین مبارزه ای و از جمله روی آوردن به زندگی مخفی، همواره برای برخی از جوانان در هاله ای دست نیافتی و بعضاً حتی مقدّس قرار داشت. یادم هست که برخی از نوجوانان و جوانان نسل من از یک نوشتهٔ چند خطّی منتسب به یک انقلابی مجاهد خلق یا فدایی خلق که گفته میشد از مخفی گاه برایمان نوشته هیجان زده میشدیم و دیگر آرام و قرار نداشتیم در حالیکه نه می دانستیم چه کسانی و در چه شرایطی تصمیم به چنین مبارزهٔ پیچیده ای گرفته اند و نه ارسال کنندهٔ پیام را میشناختیم و نه مخفیگاه احتمالی او را.
امّا با چنان سرعتی خودمان را به دیگر دوستان هم سّن و سال دبیرستانی میرساندیم که پیام مزبور را بخوانیم و رونویسی کرده و پخش کنیم که « استغفرالله گویی کلام خداوند یکتاست و جبرئیل در غار حراء منتظر پیشخدمت محمّد پیامبر است که ما جوانان هستیم و نمیشود ذرهّ ای تأخیر کرد». چقدر نسل ما ساده دل وآرمانگرا بود!! خوشحالم که نسلهای بعدی چنین ساده لوح نیستند. برخی از اوقات جوانترها از من می پرسند چه چیزی شما را تا این حّد نابینا کرده بود که فکرخود واعتماد خود را نثارنوشته جات و افرادی کنید که نه واقعاً میشناسید، نه میبینید؟ چرا جانتان را حاضر بودید بخطر بیندازید برای حرفهای راست یا دروغ کسانی که نه دیده بودید و نه در زندگی شما بودند؟ بجز ساده لوحی و ساده دلی وایمانی عاشقانه به بهروزی مردم و شور آزادی خواهی خیالی پاسخی نمی یابم. این تازه زمان شاه بود.
اینروزها هر وقت فرصتی کنم و سری به سایت های ایرانی بزنم، دوباره گویا سوالات آن چند جوان در نظرم می آیند.
هموطنان محترم، گروه چریکی، زندگی مخفی، مبارزهٔ مسلحّانه هیچ ربطی با دمکراسی ندارد. در کشور ما ایران نه در زمان شاه نه در زمان آخوند های خون آشام هیچ گروهی، سازمانی یا حزبی از مردم نظرخواهی نکرد که آیا مردم به مبارزهٔ علنی و سیاسی رأی می دهند یا مبارزهٔ مسلحّانه و چریکی و مخفی. ثانیاً حتی کسانی که در دوران خمینی ضّد بشردر سالهای ۱۳۶۰ ببعد هزار هزار اعدام شدند یا در درگیری بر علیه کمیته ای ها و پاسداران شهید شدند
نمی دانستند واقعاً چه کسانی در گروه یا سازمان یا حزبشان تصمیم این چنین سنگین و پُر مسئولیتی را گرفته اند. اگر می پرسیدی پاسخ میدادند گروه یا سازمان یا حزب و اگر می پرسیدی چرا حالا؟ می گفتند حالا مشروعیت رژیم پایان یافته یا رژیم این جنگ را بما تحمیل کرده و یا چقدر در فازسیاسی شهید دادیم و از اسلحه کشی خودداری کردیم امّا از این ببعد دیگر ماییم که می زنیم. حالا حتماً می پرسید چه کسی سؤال می کرد و چه کسی پاسخ می داد. هواداری سؤال و هواداری پاسخ می داد. هیچکدام از خیل هواداران فعال و گوش بفرمان سازمان مجاهدین خلق که ازقبل وبعد از سی خرداد ۱۳۶۰ دستگیر و اعدام شدند نمی دانستند چند نفر از مرکزیت سازمان و چند نفر از اعضاء سازمان مجاهدین درگرفتن چنین تصمیمی دخیل هستند و یا در جریان بحثهایی باشند که ضرورت این مجموعه تصمیم را در آن موقع و به آن شکل الزام آور می ساخت.
امّا اگر نظر مرا بخواهید، از سال ۱۳۵۷ ببعد، مأموریت مسعود رجوی ( و شرکاء ) ازبین بردن هویت استثنائی و موجودت پُر اقبال سازمان مجاهدین خلق ایران نزد نوجوانان وجوانان وبخصوص دانشجویان دانشگاهها بود و بجای آن و البته با سوء استفادهٔ تمام عیار از تاریخچهٔ سازمان مجاهدین خلق ایران و بنیان گزاران و شهدای والامقام وآرم و اعتبار سازمان مجاهدین خلقِ حنیف وسعید و بدیع زادگان، سازمان مجاهدین خلقِ احمد و رضا و مهدی رضایی، سازمان مجاهدین خلقِ فاطمه امینی سمبل زن انقلابی مجاهد خلق و بهجت تیفتکچی و اشرف ربیعی در زندان شاه، سازمانِ رجوی راه اندازی شد. بعدها مسعود رجوی در کتابی نوشت که مدتها پیش از اعلام مبارزهٔ مسلحانه با رژیم، وی درفکر ومشتاق عاشورای مجاهدین بوده و در خود فرو میرفته و از شکوه این عاشورا میگفته و علی زرکش می نوشته!!! و من ( مژگان پورمحسن) اضافه کنم که مسعود رجوی طرح نابود سازی تمام عیار ایدئولوژیک ـ تشکیلاتی ـ سیاسی ـ نظامی سازمان مجاهدین خلق ایران را داشت زیرا پتانسیل این سازمان میتوانست بواقع آنرا از موی دماغ محافل استثمارگان و استعمارگران منطقه ای و غربی در ایران تبدیل به یک قدرت عظیم ضد استثماری، ضد استعماری و ضّد امپریالیستی مردمی در خاور میانه و سپس دیگر کشورهای اسلامی نماید.
آخر اتاق عالی فکر جهانی که چنین اجازه های انقلابی را نمی دهد بلکه همیشه یاران صمیمی خود را پیدا کرده و تربیت لازم را برای رسیدن به هدف غایی خویش انجام می دهد. رژیم سر کار می آورد و می برد. انقلاب های اسلامی رنگارنگ سبزوسرخ و سیاه، انقلابهای مسیحی نارنجی و زرد وگُل بهی و انقلابهای سوسیالیستی برنگهای آبی نفتی، قهوه ای تنباکویی و سپید رؤیایی راه می اندازد و ما ملت های عقب ماندهٔ مسلمان را به آرزوی های نشناخته مان که نامشان را آزادی، استقلال، دمکراسی وبرابری نهاده اند و البته منظور همان آخرالزمان یا جامعهٔ بی طبقه توحیدی یا جامعهٔ امام زمانی یا دارالخلافهٔ اسلامی است می رساند. مگر نمی بینید بحمد الله اسلامِ اصیل وخوش اخلاق عربستان سعودی و اسلامِ انقلابی و بد اخلاق نظام آخوندی ایران و اسلام رادیکال واموی ابوبکر العربی ـالانجلیسی و اسلام سنی صدر اسلامِ طالبانی را با این شکوه و عظمت به همهٔ جهانیان معرفی می کنند و فوج فوج بورژواها کنار دریا و دیسکوها و پارچهای آبجو و درس و ورزش و خانواده و استراحت و کیف و لذت و امنیّت و خیال آسوده را ترک می کنند و بسوی خلافتُ الله میروند.
کجا؟ بسوی بهشت: بیابانهای داغ عراق و سوریه و لیبی و همسایگان مسلمان تا بچه ها وجوانان صورت بسته و دختران قبا پوشیدهٔ جهادِ نکاح کرده همراه وهمگام٬ مسلمان واهل کتاب راسرببرند وزنده بسوزانند و مثله کنند و قلب و جگرش را بخورند و بزنان و دختران مسلمان و غیرمسلمان فردی و جمعی تجاوز کنند و در بازار به دیگر مسلمانان بفروشند. اینهم یک نوع مبارزهٔ چریکی است، مخفی است، ایدئولوژیک است٬ حتی فرا ملی و فرا مذهبی است. بجای معدود نوشته ها در نسل ما، تکنولوژی مینویسد، هزارهزار تکثیر میکند، استراتژی وتاکتیک نشان میدهد، عضو گیری میکند، چریک مبتدی را به زبده تبدیل میکند، ایدئولوژیک می کند ووو
این گروه خلافت اسلامی نه ایرانیست و نه عین تجربیات نسل ماست ولی هرایرانی در این گروه رژیم جنایتکار آخوندی و برخی شبا هتها با زندگی چریکی ـ مخفی در وطنمان را میبیند.
جاوید ایران
از محمّد حنیف نژاد تا مسعود و مریم رجوی
پیش از سرکار آمدن رژیم جنایتکار خمینی، نوجوانان و جوانان بسیاری جذب شخصیّت قوی و مبارز فداییان خلق ومجاهدین خلق می شدند. در واقع تاریخ حماسی ایران و مذهب حماسی شیعه که هر دو بصورت رسمی و قانونی و در کتابهای درسی و آموزشهای چند صد سالهٔ آخوندی برسر منابر به نسل جوان منتقل میشد می بایست در عمل به نتیجه ای ختم میشد.
تا قبل از بقدرت رسیدن رضا شاه و تغییرات فراوان در ایران از جمله تحصیل عمومی و ارتباطات شهری و استانی وایجاد کارخانجات که در دوران محمدرضاشاه با انجام رفرمهای گوناگون منجر به پیشرفت چشمگیر سوادآموزی در میان شهرنشینان و اعزام جوانان دیپلمه و لیسانسیه به روستاها و مناطق محروم کشور برای سواد آموزی به فرزندان روستاییان شد، ایرانیان از حال و روز یکدیگر اطلاعی نداشتند و اطلاعاتشان بیشتر در مورد فامیل و همسایگان محلهشان بود. ساختن مدارس و کارگاهها و رسیدگیهای درمانی و پزشکی به روستائیان و ایجاد کارخانجات مختلف درشهرها و بوجود آمدن محیط های مشترک طبقاتی به رشد آگاهی از حال و روز یکدیگر کمک کرد.
در سالهای ۱۳۵۰ پدیده ای جدید ظهور کرد. خیل عظیم تحصیل کرده گان داخل و خارج کشور، آزادیهای سیاسی و پیشرفت های علمی وصنعتی رایج در آمریکا و اروپا را با حفظ هویت ایرانی و همراه با مبارزهٔ ضّد امپریالیستی و ضّد استثماری طلب می کردند.
در آن دوران افتخار انقلابیون درجهان منجمله در ایران مبارزهٔ ضد نژاد پرستی٬ ضّد استعماری و به یمن کتابهای مارکس، انگلس،گرامشی، مایکل لویی٬ ژورِس، کلوسگَرو تعدادی روشنفکر دیگرمبارزهٔ ضّد استثماری و ضّد طبقاتی و ضّد دیکتاتوری و در نتیجه مبارزهٔ آرمان گرایانه با چهار محوروهویت فوق در جریان بود.
اشغال استعماری سرزمین فلسطین توسط صهیونیستهای اروپایی و تشکیل اسراییل و جنایات بیشمارآنان نسبت به فلسطینیان وهمهٔ کشورهای منطقه، مبارزهٔ ضّد صهیونیستی را نیز به محور پنجم انقلابیون بخصوص درایران افزود.
چریکهای فدایی خلق ایران و چریکهای مجاهد خلق ایران به این پنج محور ایمان صد در صد داشتند. اگرچه فداییان به پیروزی طبقهٔ کارگر و مجاهدین به پیروزی مستضعفین باور داشتند، اما هم پویان و احمد زاده و دیگر فدائیان و هم حنیف و بدیع زادگان و سعید محسن و دیگر مجاهدین با عرق ملّی و اعتقاد عملی به پنج اصل فوق مبارزهٔ مسلحّانه را در پیش گرفتند.
امّا امروز مسعود و مریم رجوی و گروه مربوطه بهمراه مهدی سامع وزینت میرهاشمی وباند مربوطه با زیرپا گذاشتن پنج محور ضد نژادپرستی، ضد استعماری٬ ضد امپریالیستی، ضد صهیونیستی وضد دیکتاتوری و از دست دادن کامل عرق ملّی به روح بزرگ مردان و شیر زنان مجاهد خلق و فدایی خلق خیانت کرده و تحت نام آن انقلابیّون وارسته و جان در راه خلق داده با نژاد پرستان٬ امپریالیستها، استعمارگران، صهیونیستها و دیکتاتورها هم فکر و هم زبان و هم احساس و هم عمل شده اند. ادعای مبارزهٔ مسلحّانه با آخوندهای ضد بشر درزندان لیبرتی درعراق یا درپاریس تنها دکّانی است برای دراختیارگرفتن افراد فعّال وبده وبستان با آخوندهای خونخوارواستعمارگران سراندر پا جنایت وشناعت. .
چوایران نباشد تن من مباد
جاوید ایران