رامین جهانبگلو: روسو؛ از بردگی میل و هوس تا تجربه آزادی

0
901

یعنی می‌توانیم بگوییم روسو فیلسوفی است که مسئله اصلی ‌اش آزادی است. ولی او اعتقاد دارد این آزادی را انسان فقط در اجتماع می‌تواند به دست بیاورد. چون اگر یک دوره‌ای هم در طبیعت زندگی می‌کرده و بسیار هم از نظر روسو خوشبخت بود ولی دیگر چون در طبیعت نیست و از طبیعت بیرون رانده شده،‌ بنابراین باید آمد و همان را در جامعه بازسازی کرد. روسو می‌کوشد به یک نوعی آن فرد را از چیزی که روسو آن را «بردگی میل و هوس»‌ می‌نامد به یک نوع تجربه حق و آزادی برساند. یعنی هدفش این است که انسان‌ها را از میل و هوس و لذت‌جویی‌شان دور کند، چون این آن چیزی است که به نظر او فساد ایجاد می‌کند و ببردشان به سمت آزادی و حق که مهم است. 

روسو؛ از بردگی میل و هوس تا تجربه آزادی

رامین جهانبگلو   ۱۳۹۴/۰۲/۳۱ نشست های انجمن فلسفی آگورا با رامین جهانبگلو، استاد فلسفه، در دانشگاه تورونتو، هر بار یکی از  جوانب فلسفی، تاریخی و جامعه شناختی نوشته های ژان ژاک روسو، نویسنده و  فیسلوف معروف فرانسوی را مورد بررسی و گفتگو قرار میدهد که در اینجا در اختیار علاقمندان قرار میگیرد.

 امروز می‌خواهم به روسو بپردازم و بازخوانی روسو در رابطه با تاریخ معاصر ایران. در جلسه قبل یک مقدار درباره بنجامین کنستان صحبت کردم و در مورد تاکید او بر آزادی منفی.

گفته شد که کنستان معتقد است که مدل روسویی یعنی مدلی که روسو می‌خواهد در قرارداد اجتماعی اش پیاده کند و انقلابیون فرانسه ۱۷۸۹ ازش الهام گرفتند، به دلیل اینکه احتیاجات و الزامات فضای عمومی مدرن و حتی فضای خصوصی را نمی‌تواند در نظر بگیرد، به حکومت رعب و وحشت می‌انجامد. این نظری است که کنستان دارد.

جالب اینجاست که داشتم تاریخ فلسفه برتراند راسل را می‌خواندم دیدم راسل در فصلی که درباره روسو نوشته ۱۳۰سال بعد همین بحث را دوباره مطرح می کند. ۱۳۰ سال بعد از کنستان دارد همین بحث را می‌کند.

یعنی شما اگر بروید نوشته راسل را بخوانید ( به فارسی توسط آقای دریابندری ترجمه شده است)، می‌گوید روسو مخترع فلسفه سیاسی دیکتاتوری‌های به ظاهر دموکراتیک است.

راسل جمله خیلی قشنگی را به کار می‌برد. می‌گوید در حال حاضر هیتلر نتیجه روسو است و روزولت و چرچیل نتیجه لاک هستند. این سخنی است که راسل می‌گوید در تاریخ فلسفه غرب که یکی از مهمترین کتابهایش هست. در همین کتاب در فصل روسو راسل متذکر می‌شود که قرارداد اجتماعی روسو برای رهبران انقلاب فرانسه مثل یک کتاب مقدس بود و متذکر می‌شود که متاسفانه مانند بسیاری از کتابهای مقدس با دقت خوانده نشده است. بسیاری از شاگردان روسو  قادر به درک قرارداد اجتماعی و بحث‌های روسو نبودند.

راسل متذکر می‌شود که قرارداد اجتماعی روسو برای رهبران انقلاب فرانسه مثل یک کتاب مقدس بود و متذکر می‌شود که متاسفانه مانند بسیاری از کتابهای مقدس با دقت خوانده نشده است. بسیاری از شاگردان روسو قادر به درک قرارداد اجتماعی و بحث‌های روسو نبودند.

تاثیر ژان ژاک روسو را در انقلاب فرانسه کاملا‌ً می‌دانیم و درباره این موضوع تا حالا کتاب‌ها و مقالات خیلی زیادی نوشته شده به ویژه در غرب. ولی جالب اینجاست که شهرت روسو چه در قرن نوزدهم و چه در قرن بیستم و به ویژه در میان همعصران خودش به دلیل قرارداد اجتماعی نبوده. بلکه به دلیل کتابهای دیگر روسو بود که در آن روسو از عشق رومانتیک، از بازگشت به طبیعت، از نقد مدرنیته، تمدن مدرن و فاسد شدن انسان در تمدن مدرن صحبت می‌کند و او است که همانطور که گفتم تاثیرگذار روی افرادی مثل نوالیس، حتی هگل یا حتی برادران شلگل و رومانتیک‌های آلمان مثل شلینگ که بعد از کانت معروف است، شدیدا‌ً‌ تحت تاثیر روسو هستند و خود کانت هم می‌بینیم که در بحث اخلاق دنباله رو روسو است.

بنابراین روسو بیشتر به عنوان یک نویسنده ستایش شده تا به عنوان یک فیلسوف سیاسی. ولی اینجا ما سروکارمان بیشتر با روسو به عنوان نویسنده و فیلسوف سیاسی است. زیرا مسئله ما مسئله آزادی است در آگورا و مسئله ما مسئله قرارداد اجتماعی است و اینکه انقلاب فرانسه به عنوان یکی از انقلاب‌های مهم مدرن چگونه بنیاد و اساس آزادی روسویی را آورده و خواسته پیاده کند.

فراموش نکنیم که اهمیت روسو فقط به دلیل ارادت روبسپیر به روسو نیست بلکه به دلیل این هم هست که انقلاب فرانسه خودش را محصول فکر رومانتیک روسو می‌داند و بر مبنای آن ایدئولوژی می‌خواهد پیاده کند که خودش را به مراتب بیشتر در آیینه روسو می‌بیند تا قوانین منتسکیو و یا کتاب کاندید ولتر. اینها به هر حال نویسندگان مهم آن دوره یعنی عصر روشنگری هستند.

دیدرو، آنسکلوپدی،‌ روح القوانین منتسکیو و ولتر که قطعا‌ً با  او آشنایی دارید و می‌دانید که کتاب معروفش کاندید است. انقلابیون فرانسه بیشتر از روسو تاثیر گرفتند و فکر او را پیاده کردند.

این بحثی که در مورد روسو می‌کنم مهم است وقتی که برمی‌گردیم به انقلاب ایران، می‌خواهیم ببینیم که چطور یک انقلاب می‌تواند از یک متفکر الهام بگیرد و نتایج آن چه خواهد بود.

یک خلاصه‌ای درباره روسو بگویم. چون بعدها چه بخواهیم درباره هگل و چه درباره مارکس یا کانت صحبت کنیم باید بان آن آشنایی داشته باشیم. مسئله مهم از دیدگاه روسو آشتی دادن آزادی فردی با آزادی جمعی است. این بحث اصلی روسو است. آزادی فردی را در کتابش با نام امیل بحث می‌کند. مسئله تعلیم تربیت است،  مسئله فرد است و فرد چگونه می‌تواند در طبیعت آزاد باشد. ولی چون می‌بیند این  پاسخگوی جامعه مدرن نیست کتاب قرارداد اجتماعی را می‌نویسد که بتواند مسئله آزادی جمعی را هم مطرح کند.

مسئله مهم از دیدگاه روسو آشتی دادن آزادی فردی با آزادی جمعی است. این بحث اصلی روسو است. آزادی فردی را در کتابش با نام امیل بحث می‌کند. مسئله تعلیم تربیت است،

از اینجا به این مسئله می‌رسد که ما باید به یک توافق جمعی برسیم. بحث اصلی ما باید بحث consensus باشد. توافق باشد. ‌اینکه چگونه میان یک فرد و دیگری می‌توانید یک قراردادی را از نظر اجتماعی بنا کنید. بنابراین چون ما داریم در اینجا درباره مسئله آزادی صحبت می‌کنیم از نظر روسو اولویت اصلی زندگی سیاسی آزادی است.

یعنی می‌توانیم بگوییم روسو فیلسوفی است که مسئله اصلی ‌اش آزادی است. ولی او اعتقاد دارد این آزادی را انسان فقط در اجتماع می‌تواند به دست بیاورد. چون اگر یک دوره‌ای هم در طبیعت زندگی می‌کرده و بسیار هم از نظر روسو خوشبخت بود ولی دیگر چون در طبیعت نیست و از طبیعت بیرون رانده شده،‌ بنابراین باید آمد و همان را در جامعه بازسازی کرد.

روسو می‌کوشد به یک نوعی آن فرد را از چیزی که روسو آن را «بردگی میل و هوس»‌ می‌نامد به یک نوع تجربه حق و آزادی برساند. یعنی هدفش این است که انسان‌ها را از میل و هوس و لذت‌جویی‌شان دور کند، چون این آن چیزی است که به نظر او فساد ایجاد می‌کند و ببردشان به سمت آزادی و حق که مهم است.

به خاطر همین هم در بخشی از کتاب امیل که گفتم درباره آموزش و تعلیم و تربیت است، می‌گوید حق سیاسی را باید ایجاد کرد. اینجا می‌بینیم که روسو اعتقاد دارد که آزادی سیاسی همراه با حق سیاسی است و همراه با تمرین اراده و خودمختاری فرد است.

روسو می‌کوشد به یک نوعی آن فرد را از چیزی که روسو آن را «بردگی میل و هوس»‌ می‌نامد به یک نوع تجربه حق و آزادی برساند. یعنی هدفش این است که انسان‌ها را از میل و هوس و لذت‌جویی‌شان دور کند

هدف روسو از نوشتن کتاب قرارداد اجتماعی ایجاد پلی است میان موجودیت اجتماعی انسان و حد و مرز حق و آزادی. فراموش نکنید اکثر نویسندگانی که در آن دوره فرانسه و حتی اروپا زندگی می‌کنند و دارند بحث فلسفه سیاسی می‌کنند، یکی از موضوعاتی که برایشان مهم است، اینست که مرز آزادی‌های انسان چیست.

منتسکیو درباره این موضوع صحبت می‌کند. ولتر هم صحبت می‌کند. دیدرو هم صحبت می‌کند. بعد هم فیلسوفان آلمانی هستند که می‌آیند به این موضوع می‌پردازند که حدود این حقی که می‌خواهیم به یک فرد بدهیم و آزادی که او باید داشته باشد چیست؟

حاکمیت مطلق و تجزیه ناپذیر

پس هدف روسو به نظر من ایجاد تعادلی میان سعادت انسان‌ها است و به نوعی انتخاب اخلاقی و مدنی آنها برای رسیدن به این سعادت اجتماعی که آنها چه انتخابی می‌کنند از نظر مدنی. از آنجا که سعادت و خوشبختی فردی انسان‌ها و ارتباطش با عضویت آنها در یک جامعه از نظر روسو با همدیگر تعریف می‌شود، بنابراین روسو اعتقاد دارد که هم تکوین و هم تکامل طبیعت انسان در جهت ایجاد آزادی است.

یعنی انسان از نظر روسو تکامل پیدا می‌کند برای اینکه آزاد باشد. به خاطر همین هم روسو با وجود اینکه مثل بعضی از متفکران عصر روشنگری مثل کوندورسه و بقیه اعتقاد به یک نوع پیشرفت مدنی دارد ولی اعتقاد دارد که انسان به طرف آزادی حرکت می‌کند و به خاطر همین هم دنبال این فکر است که یک پیوند میان فرد و اجتماع ایجاد کند.

یعنی انسان از نظر روسو تکامل پیدا می‌کند برای اینکه آزاد باشد. به خاطر همین هم روسو با وجود اینکه مثل بعضی از متفکران عصر روشنگری اعتقاد به یک نوع پیشرفت مدنی دارد ولی اعتقاد دارد که انسان به طرف آزادی حرکت می‌کند و به خاطر همین هم دنبال این فکر است که یک پیوند میان فرد و اجتماع ایجاد کند.

مسئله روسو این است که چه شهروندی را توصیف کند، همانطور که در قرارداد اجتماعی توصیف کرده که هم آن شهروند منافع خودش را نظر بگیرد و هم منافع دیگران یا منافع جمعی را. به همین دلیل وقتی بحث حاکمیت را می‌کند می‌گوید حاکمیت به نوعی مطلق و تجزیه ناپذیر است. یعنی از دیدگاه روسو حاکمیت مطلق چون کالبد کلی شهروندانی است که خودشان یک قدرت برتر دارند. روسو بحث حاکمیت را به این طریق مطرح می‌کند.

بنابراین (و اینجا یک معادله ریاضی هست برای دوستانی که کار علمی می‌کنند) روسو این را به  عنوان معادله ریاضی مطرح می‌کند. می‌گوید حاکمیت نمی‌تواند از خودش کمتر باشد و نمی‌تواند در یک فرد یا گروه خلاصه شود. چون اگر بیایید حاکمیت را بگذارید در یک شاه مثلا‌ً یا یک فقیه، یا در یک گروه اریستوکراسی… اعتقاد دارد آن دیگر حاکمیت نیست. برای اینکه حاکمیت از خودش کمتر است. در یک چیزی خلاصه می‌شود که از خودش کمتر است. به همین دلیل روسو معتقد است هیچ شهروندی قادر نیست قدرت خودش را به دیگری منتقل کند.

این یکی از بحث‌های خیلی مهم دوران مدرن است و ما هنوز با آن درگیر هستیم. از نظر بسیاری از متفکران رادیکال امروز اروپا شما نمی‌توانید حاکمیت خودتان را به دیگری منتقل کنید. حاکمیت با مشارکت همراه است. به همین دلیل کسانی که طرفدار دموکراسی اشتراکی هستند، به نوعی دنباله رو این فکر روسو هم هستند.

چون به نوعی وقتی دارید از حاکمیت به عنوان حاکمیت مردمی صحبت می‌کنید نمی‌توانید آن را به صورت representative  مطرح کنید. برای اینکه به محض اینکه بگویید من نماینده می‌خواهم آن حاکمیت را از خودتان گرفتید و دادید به یکی دیگر. یعنی عدم مشارکت تان را تایید کردید.

روسو می‌گوید شما اگر می‌گویید من جزو این حاکمیت ام و جزو این هستم که حاکمیت نمی‌تواند از خودش کمتر باشد بنابراین باید در این حاکمیت مداوم شرکت داشته باشید.

اگر فراموش نکرده باشید ایرادی که کنستان و دیگران از روسو می گیرند اینست که ما در دوران مدرن دیگر نمی‌توانیم مثل قدما این بحث را مطرح کنیم که ما همیشه در بحث قدرت و حاکمیت مشارکت داشته باشیم. برای اینکه هم از نظر جغرافیای انسانی نمی‌توانیم و هم از نظر لذت جویی و امرار معاش مدرن نمی‌توانیم. برای اینکه دنیای مدرن وقت را نمی‌دهد که ما مثل یونانی‌ها یا رومی‌ها یا اسپارتی‌ها بتوانیم این حضور را داشته باشیم.

پس از نظر روسو کل و جزء وابسته به هم اند. چون وقتی بگوییم قدرت در اختیار همگان است، در واقع در اختیار هیچکس نیست. یعنی بحث روسو اینجاست که می‌گوید قدرت در اختیار همه است یعنی در اختیار هیچکس نیست. چون شما نمی‌توانید یک نفر را نشان دهید بگویید تو حاکمیت هستی. برای اینکه مردم همه با هم حاکمیت هستند.

روسو این نوع وابستگی را از نوع مثبت می‌داند. برای اینکه برای روسو وابستگی‌ از نوع منفی هم وجود دارد که در بسیاری از کتابهایش از جمله گفتارهایش درباره آنها صحبت می‌کند. مثلا‌ً‌ می‌گوید وابستگی انسان به چیزها در طبیعت وابستگی منفی است چون به نوعی ما برده آن چیزها هستیم. یا وابستگی انسان به یک انسان دیگر مانند بردگی،‌ وابستگی منفی است. ولی اینجا وابستگی که در قرارداد اجتماعی در ارتباط با حاکمیت مطرح می‌شود از نظر او یک چیز مثبت است و به صورت یک معادله ریاضی هم مطرح می‌کند.

بحثی که من دارم این است که روسو می‌خواهد تمام نکات مثبت طبیعت را بگیرد همانطور که در امیل هم صحبت کرده و تمام نکات مثبت جامعه سیاسی مدرن را هم بگیرد و این دو را در آمیزش با هم قرار بدهد. یعنی به قول خودش می‌خواهد اخلاقیاتی را که موجب می‌شوند که انسان ارتقاء پیدا کند یعنی بتواند به یک فضیلتی برسد به آزادی انسان بیافزاید.

بحثی که من دارم این است که روسو می‌خواهد تمام نکات مثبت طبیعت را بگیرد همانطور که در امیل هم صحبت کرده و تمام نکات مثبت جامعه سیاسی مدرن را هم بگیرد و این دو را در آمیزش با هم قرار بدهد. یعنی به قول خودش می‌خواهد اخلاقیاتی را که موجب می‌شوند که انسان ارتقاء پیدا کند یعنی بتواند به یک فضیلتی برسد به آزادی انسان بیافزاید.

اینجا می‌فهمیم که چرا کانت بعدها از روسو اینقدر تاثیر گرفته. برای اینکه روسو بحث آزادی را از بحث اخلاق جدا نمی‌کند. برای او آزادی به این مفهوم است که بتواند انسان را در یک جامعه به یک فضیلت برساند. برای اینکه روسو از این موضوع و از این موضع حرکت می‌کند که جامعه مدرن انسان را فاسد کرده از نظر اخلاقی. و این درست در پاراگراف اول قرارداد اجتماعی نوشته شده.

 رامین جهانبگلو

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید