اکبری نسب:بازم هم یاد زنده شده ی برادرم سید مرتضی!…اما نتوانم که آرزویت نکنم!

0
1420

اگر این پاراگراف را بدستت بدهند؟! وتو هم خوب بخوانی ، میفهمی که من چرا به سازمان های سیاسی موجود مربوط به ایران، اقبالی نشان نمیدهم وآن سازمان ها را که قدرت را دست موجودی با عقده های حقارت فراوان بسپارند تا کند آنچه که درسازمان مجاهدین کرد، نمیتوانم دوست داشته باشم وبنابراین عدم عضویت درسازمانی خاص – آنهم با مشخصاتی که سازمان های اپوزیسیون دارند- توجیه تجربی ومنطقی برای من دارد واین امر دلیل اطلاعاتی شدن کسی نمیتواند باشد!

بازم هم یاد زنده شده ی برادرم سید مرتضی!

… اما نتوانم که آرزویت نکنم!

رضا اکبری نسب ـ 21.04.2015     تماس تلفنی یک دوست ، اجازه نداد که من که عادت به مراجعه به سایت های گروه های سیاسی را فقط درروزهای جمعه دارم، طبق برنامه عمل کنم و امروز مجبور شدم که برنامه های منظم مطالعاتی خود را برهم زده وبرای دریافت خبر اعلامی او، به سایت ایران افشاگری مراجعه کرده ونوشته ی منسوب به برادرم سید مرتضی اکبری نسب( مقیم کمپ لیبرتی عراق) را مطالعه وبازمطالعه کنم.

نام نوشته ی موردبحث ” آینده ازآن انقلابیون است “ بوده وصفحه اول نوشته مزین به عکس جدید برادرم بود که البته مرا کلی خوشحال کرد.

من عکس چند ماه پیش اورا بهمراه با چند دوستان هم زنجیرش ازطریق وایبر فرزندم دیده بودم که درمقایسه با عکس اخیر شکسته تر بود و مسئولین سایت کار خوبی کرده اند که عکس خوشآیند وبا نشاط تری ازاو گذاشته بودند که جای قدردانی دارد.

ظاهر امر نشان میدهد که هدف از انتشار این نوشته ی منسوب به برادرم خفه کردن احساساتی بود که قبلا طی مقاله ی کوتاهی دجار آن شده بودم و بجا می بینم که خواننده ی علاقمند به لینک زیر مراجعه کرده وبهتر درجریان اموری که ابدا رابطه ی منطقی ای بین آن واین نوشته ایران افشاگری ندارد، قرار گیرد:

http://iran-interlink.org/wordpressfa/?p=16093

دراین مورد باید گفت که اختلافی بین من وبرادرم ویا کسی که نیابتا اظهار مرحمت نموده وآنرا نوشته درمورد تیتر مقاله نداشته وبراستی هم فکر میکنم که درصورت جلوگیری بشریت ترقی خواه ازبروز حوادث محیط زیستی دم گوش ونیز بوجود آمدن زمستان اتمی که وجود بشریت رابصورت جدی تهدید میکند ، واقعا هم ” آینده ازآن انقلابیون است ” !

اما مسئله بااین تفاهم اولیه ومشروط پایان نمی یابد بطوری که خواهیم دید.

درمقاله ی مذکور آمده است:

” «روضه خوانی» ها و «ننه من غریبم درآوردن» یکی از مأموران وزارت اطلاعات در انجمن نجاست تبریز, ضمن تأسف از اینکه نسبت نابرادری با من داشته, بیشتر از هرچیز افلاس و درماندگی رژیمی را بازگو می کند که در باتلاق بحران ها دست و پا می زند و به هر خس و خاشاکی چنگ می زند تا با ایجاد جنگ روانی علیه نیروی آلترناتیو و هماوردش, فرصتی ولو کوتاه برای بقا پیدا کرده و به خلافت ننگینش ادامه دهد “.

هرکس نوشته ی مورد اشاره ی مربوط به شخص مرا مطالعه کند ، ابدا استنباط نمیکند که این برخورد منتسب به برادرم ربطی به موضوع مطروحه ازطرف من دارد!

برابر اساسنامه ی انجمن نجات ، این مجموعه یک نهاد غیر دولتی (NGO) بوده و باتوجه به خاصیت اش، هرعضو جدا شده ازسازمان مجاهدین و اعضای خانواده های گرفتار مناسبات رجوی که این مناسبات، این سازمان مترقی دهه های ۴۰و۵۰ را به باد داد ، عضو این انجمن میباشند واین عضویت اجباری نیست وبنابراین اعضای بالقوه ی این نهاد ، میتوانند فعال باشند ویا مانند من تنها در اوقاتی که مثلا جدا شده ای وارد کشورشده ومیتواند خبرهایی ازوضع سلامتی و …، برادرش و… بدهد ، فعالیت دیگری نمیکنند!

نظر اعلامی برادر عزیزم درست نیست وانسان عزیز ازدست داده وگرفتار مجبور نیست که عضو اطلاعات ویا فعال شدید انجمن نجات باشد.

بنظر میرسد که اعلام این چنینی مسائل، دروهله ی اول درخدمت تبلیغ اقتدار وزارت اطلاعات باشد ودرعجبم که سازمان یا برادر من که مخالف رژیم است، چرا باید اینگونه ساده لوح باشند وبرله یک ارگان مهم رژیم دست به تبلیغ بی جیره ومواجب بزنند!

دراین مورد خاص فقط میتوام بگویم که نبرد نابرابر کسب قدرت که بین شخص رجوی و حکومت جریان دارد ، ارتباطی بمن نداشته واجازه نمیدهم که درمقابل آن درددل نویسی های مورد اشاره، باادبیاتی که خاص برادر من نیست ، با من برخورد شود!

به شهادت تمامی انسان های جدا شده ازسازمان، برادر من اهل کاربرد این ادبیات لمپنی که خاص رجوی است ، نبوده ومن هر اتهام زنی برعلیه خود را حتی بنام برادرم هم که باشد، به حساب رهبریت کم شعور و خود شیفته و فرزند نا مشروع ساخت وسازهای تشکیلاتی غیر نرمال واستبدادی رجوی میگذارم!

قسمتی ازمطالب منتسب به برادرم را که مربوط به شخص اینجانب است، ملاحظه فرمایید:

” اولین بار که این نابرادری را در جلوی اشرف دیدم, اگرچه به رغم تمایلم و با اصرار مسؤلینم و برای اتمام حجت رفته بودم, گفتنی ها را بی کم و کاست به این مستخدم وزارت اطلاعات گفتم و راه هرگونه سوءاستفاده را به رویش بستم و مرزهایم را با دشمن ترین دشمن مردم ایران و مأمورانش ترسیم کردم. تلقی ام این بود که اگر ذره یی از شرافت و رابطه انسانی در او باقی مانده باشد, دنبال کار و زندگی اش برود و خودش را بیش از این به نکبت آخوندها آلوده نکند “.

من جریان این ملاقات کذائی وآشفته حالی برادرم را درنوشته ی قبلی ام شرح داده ام و کماکان براین نظرم که آن حرف ها که بعد از ساعت ها معطلی من دردرب اشرف برزبان برادرم جاری شد ، مربوط باو نبوده وحاصل تهدید ها وتلقینات سرکار خانم هایی مانند سرکار خانم ف- ی بوده واین برادرم که به شهادت جداشدگان از صفات انسانی خوبی برخورداراست ، هرگز بااختیار خود این حرف ها را نمیزد واین نوشته ها راباین شکل نمی نوشت:

در کف شیر نر و خونخواره ای

غیر تسلیم ورضا کو چاره ای!

درحالی که تبعات وهزینه های فعالیت های سیاسی ام در دوران هردو رژیم را پذیرفته ام ، ازقول این برادر نازنین من برای من پرونده سازی دیگری میشود:

” ولی جای تأسف است که این تودهیی ـ اکثریتی سابق که از قدیم در جبهه متحد ارتجاع ثبت نام کرده بود, بدلیل هم جبهه بودنش با ارتجاع وحشی, نه تنها مسلمان دوآتشه شده و تسبیح آب می کشد و از «فضایی که ابدا قابل مقایسه با دوران شاه نیست» دهانش آب افتاده و برای آخوندها غش و ریسه می رود, ولی کینه حیوانی خودش نسب به مجاهدین را به دلیل هم سفره بودنش با آخوندها پنهان نمی کند “.

من جایی اعلام کفر نکرده بودم که حالا تشرف مجددی به مذهب داشته باشم. اقدامات صرفا سیاسی واجتماعی من درهردوره ، حداقل ازنظر خودم بار ” استقلال، آزادی وعدالت اجتماعی ” داشت واین مسئله چرا باید ارتجاعی باشد؟!

من اگر به مشی چریکی اعتقاد داشتم ، مسلما یکی از کشته شدگان دهه ی ۵۰ ویا ازرهبران یکی ازاین گروه ها میشدم و حال آنکه تا سال ۱۳۵۹و۶۰ وابستگی سازمانی درست وحسابی نداشتم وتنها دو- سه سالی عضواکثریت با استقلال رای قابل توجه بودم ودر اوایل سال۱۳۶۳، زمانی که وضعیت سیاسی من با الهام ازپیچیدگی سخت جامعه اقتضا میکرد که میان عضویت دریک سازمان مخفی و استعفای رسمی ازسازمان ، یکی را انتخاب کنم، راه دوم را برگزیدم و واقعیات زندگی ورفتار و مواضع شلم شوربای بعدی رهبران اغلب مسخ شده ی سازمان اکثریت ، نشان داد که راه درستی برگزیده ام که متاسفانه نمیبایست هزینه های بعد را که ناشی اززندگی درشهر کوچک بود، بپردازم که بخت بامن یار نبودوپرداختم .

من مانند اکثریت مطلق نزدیک به همه ی اعضای گروه های چپ ( که آن موقع سازمان مجاهدین هم دراین طیف ودرجناح راست آن قرارداشت) یک ایدئولوگ نبودم که به کمونیزم هم برسم یا نرسم!

مرتضی جان!

داداش ات ازمجموعه ی ۱۴۴ جلدی مارکس حتی یک جلد هم مطالعه نکرده ونمیتوانسته ونمیتواند درکی ازکمونیزم داشته باشد!

کار شاق برادرت خواندن مقالات متعدد ورمان های مردمی بود والا دراین مورد خاصی که ولو بصورت صوری بدان متهم شده ام ، کار عمده ام خواندن نسبتا دقیق دوکتاب تئوریک ازلنین بود که یکی ” دولت وانقلاب ” نام داشت ودیگری ” چه باید کرد” که بازهم جریان زندگی نشان داد که اجرای تئوری های لنین درکتاب ” چه باید کرد” که بموجب آن روشنفکران نخبه، باهوش، انقلابی وبشدت سازمان یافته میبایست انجام امور ملت ( طبقه ی کارگر وزحمتکش) را بعهده بگیرند که گرفتند ، چه ضربات مهلکی بر انسان های مترقی و جهان زد وشوروی ای که میتوانست با لحاظ جدی نقش خود مردم، باین روزنیافتد، افتاد ونتیجه ی این حادثه ی اسفبار تنها این شده که استنباط قطعی من این باشد که سازمان های سیاسی، مساعد لغزش وخیانت بعدازبدست گرفتن قدرت اند وبراستی هم که انجام دگرگونی های چاره ساز ، کار توده هاست وبنابراین وبطریق اولی تر نمیتوانم سازمان سابقا مجاهدی خلق را دوست داشته باشم!

اگر این پاراگراف را بدستت بدهند؟! وتو هم خوب بخوانی ، میفهمی که من چرا به سازمان های سیاسی موجود مربوط به ایران، اقبالی نشان نمیدهم وآن سازمان ها را که قدرت را دست موجودی با عقده های حقارت فراوان بسپارند تا کند آنچه که درسازمان مجاهدین کرد، نمیتوانم دوست داشته باشم وبنابراین عدم عضویت درسازمانی خاص – آنهم با مشخصاتی که سازمان های اپوزیسیون دارند- توجیه تجربی ومنطقی برای من دارد واین امر دلیل اطلاعاتی شدن کسی نمیتواند باشد!

مرتضی مینوید یا ازقولش مینویسند:

” سپاسگزاری از اینکه به او اجازه اینترنت داده اند تا هر روز به یک اسمی علیه مجاهدین به فحاشی و لجن پراکنی بپردازد, بَهبَه و چَهچَه میکند که چه آخوندهای دست و دل بازی! هستند؟

این مأمور توسری خورده و به غایت کودن رژیم آخوندی که سالهاست در جبهه مقابل مردم و مقاومت ایران, به خیانت علیه عالی ترین حقوق مردم ایران که آزادی و برابری است اشتغال دارد, یا تشخیص نمی دهد که هیچ اشتراک منافعی در دوجبهه متخاصم وجود ندارد و یا اینکه عمداً خودش را به نفهمی می زند و می گوید: “من شخصا هیچ سودی درماندن برادرم درعراق برای خودش ویا مثلا میهنش نمیبینم و درخواست سلاح را کاری بغایت مشکوک دانسته ومغرضانه وخطرناک وبرعلیه جان های عزیزی مثل جان برادر خودم میدانم “

اینترنت نه ساخت آخوندهاست ونه ازابداعات رهبر فرزانه ی شما!

زمانی پنتاگون این دانش را ازیک دانشمند فراری چکسلواکی دریافت کرد ودرامور جاسوسی و… بکار انداخت وسرانجام صاحبان سرمایه با پیش بینی اینکه با ارائه ی کنترل شده ی این فن آوری میتوان به ثروت های باد آورده دست یافت وچنین کردند ومن نیز نیز مانند دیگر مردمان کشورمان پولی میپردازم وازامکانات آن استفاده میکنم و من جایی حرفی نزده وننوشته ام که آخوندها بمن اینترنت مجانی میدهند!

دیگر اینکه ازکدام فحاشی ها ولجن پراکنی ها برعلیه مجاهدین سخن میگویی؟ درتنها نوشته ی من که درعرض چند سال بعد از کشته شدن یاسر جوانت منتشر کرده ام و جواب شما ( من میخوانم رهبری سازمان) به شرح فوق منتشر شده ، چیزی نتوانسته اند ارائه کنند فرماندهانت ، اگر خودت این حرف ها را نوشته ای پس بگیر ویاشاید لازم است که کمی سماجت بخرج داده وتمام نوشته ی من را بگیری و بارها باید بخوانی!

آیا این کار برایت مقدور است مرتضی جان؟

من وارد جبهه ی ایجاد شده بین شخص رجوی و حاکمین ایران نمیشوم وبنابراین مرا ازدخالت دراین امر که صدها صفحه درباره ی این علل امتناع خود میتوانم بنویسم، معاف کنید!

اما این ادعای کاربرد نام های مختلف مسبوق به سابقه ی دوماهه وتماس های تهدید آمیز سازمان دارد که اگر نمیدانی بدان!

بدنبال حوادث اسفباری که درکمپ اشرف ولیبرتی اتفاق افتاد ، خانواد های مربوطه عمیقا نگران شده ودست به اقدامات زیادی ازجمله مراجعه به نهادهای حقوق بشری و مسئولین دول ذیربط زدند که عزیزان خودرا ازاین مهلکه نجات دهند واین تلاش ها بطور طبیعی انعکاس رسانه ای پیدا کرد و سران سازمان را بجای اینکه خوشحال کند که حامیانی برای اعضایش ( نه خودش) دربین خانواده ها وجود دارد ، وادار به دست زدن به جاسوسی تلفنی ازخانواده ها بااین نیت که نویسندگان این مطالب را بشناسد، زد.

اتفاقا این واقعه با نوشتن مطلب من با عنوان ” یاد زنده تر شده ی برادرم سید مرتضی” توام شد و این تصور درآنها بوجود آمد که لابد این نوشته ها مال من است؟! و شخصی بانام قلابی ” کریم زاد” مرتبا به خانه ی من زنگ زد ومطرح کرد که این مقاله هارا شما با نام های مستعار مینویسید که اعضای خانواده ام بادادن شماره ی تلفن جیبی من با کمال ادب ازاو خواستند که با خود من صحبت کند که چنین هم شد.

من درتماس های مکرر ی که این آقا بامن داشت، بارها موضوع اشتباه بودن این نظر سازمان را گوشزد کردم.

این شخص که درسرانجام کار چیزی را نتوانست ثابت کند، ازراه دیگری وارد شد که مثلا برادری در لیبرتی دارد وتماس منظمی هم با او.

پیشنهاد من این بود که اگر برادرت امکان تماس منظم باتو دارد، پارتی من هم شده و کمک کند که برادرم نیز با ما تماس داشته باشد که اوهم ظاهرا قبول کرد!

اما مسئله ی این ارتباط شکل دیگری یافت ونامبرده تلاش داشت که اطلاعاتی ازوضع انجمن و اعضای جداشده ی سازمان ازمن بگیرد تا بدین وسیله مرا به ادوات جاسوسی رجوی تبدیل کرده وخود به منصب ومقامی برسد که نحوه ی این رابطه ی یکطرفه مورد اعتراض مودبانه ی من واقع شد وبلافاصله این نوشته ی منسوب به مرتضی منتشر گردید!

گویا که درمملکت به این بزرگی ودرشهری بنام تبریز بعنوان کانون علم وادب ونویسندگی، کسی جز من نمیتواند مطلبی بنویسد وانتشار دهد!

او این درک را نداشت که دربرابر توضیحات من دایر براینکه که یک عضو خانواده ی درگیر با استبداد رجوی ویا جدا شده ی ناراضی ازسازمان، لازم نیست که نویسنده باشد واین فرد میتواند نوشته ی ابتدائی خود را برای حک واصلاح به یک وکیل فامیل ودوست ویا یک ژورنالیست که بطور فراوان دراین شهروجود دارند، بسپارد ومنتشر کند وشما احتیاجی باین جیمزباندی بازیها نداشته باشید ، قانع شود وتقصیر من وبرادری که مجبور به نوشتن این مطلب برعلیه من همین عدم درک این رابط سازمانی بوده است!

من با وجود نوشته ی قبلی ام واین توضیحات و نوشته های منسوب به سید مرتضی ، احتیاجی به نقد وبررسی بقیه ی مطالب سایت افشاگری که حکم سرود صبحگاهی تکرار شونده ی پادگان ها رادارد، ندیده وبه حرف هایم پایان میدهم.

رضا اکبری نسب

تبریز

منبع: ایران اینترلینک

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید