انجمن فراق: حیله رجوی برای کشتار ۱۹ فروردین ۹۰ در اشرف

0
648

هنگام حضور خانواده ها جلوی درب اشرف و یا هر مناسبتی که خانواده روی اعضاء تاثیر می گذاشتند دستور نشست فوری را صادر و دراین نشست (پروژه خوانی) مسعود رجوی با خواندن آیاتی از قرآن با مثال آوردن داستان حضرت نوح و پسرش و سایر پیامبران دستور می داد هرکس در حال حاضر فکر خانواده را درسر دارد خودرا قرنطینه کند (یعنی ویروس زدائی کند چون نگاه کردن به مادر ، نوعی ویروس کشنده دربدن فرزند ایجاد می کند)وبعد از اینکه از این فکر و خیال ویروس زدایی شد به جمع برگردد و این فعالیت ها در داخل کمپ لیبرتی هم اکنون هم در جریان است”.

حیله رجوی برای کشتار ۱۹ فروردین ۹۰ در اشرف – قسمت اول و پایانی

لینک به منبع

Ashraf 04

انجمن فراق، سیزدهم آوریل ۲۰۱۵     این بلند گوها، عجب داغی بردل مریم رهائی گذاشت.

مریم به خواب هم ندیده بود که روزی چند صد بلند گو و چند خانواده بتوانند زیروزبر اشرف ودژخیمان اشرفی را به هم بدوزند .

وجود خانوده هاو بلند گوها، سالهای سال تارو پود مریم را خواهد سوزاند

تعداد بلندگو مهم نبود ،بلکه مهم صحبتها وافشاگریهای بود که ازبلند گو ها به گوش اسیران نگون بخت زندانی در اشرف الموتی می رسید، رهبران و فرمانده هان آبکی اشرف از صدای خانواده ها وگریه مادران وپدران پیر و افشاگری جنایتها و فسادهای اخلاقی رجوی نماها می ترسیدند .

Ashraf 05

مریم قجر از افشای رقص رهائی های مسعود وخواجه حرمسرای خودش می ترسید

از صدای قربانیان می ترسید که سی سال چگونه شکنجه شدند و آخر فرار را برقرار ترجیح دادند .

از صدای رسای مادران می ترسید که مبادا این صداها به گوش عزیزانشان برسد تا بفهمند که سی سال رجوی آنها را فریب داده و گفته تمامی اعضای خانواده ها به دلیل منسب بودن به خانواده منافق، درایران اعدام شده اند.

یکی از جداشدگان می گفت : چاپلوسی در گروهک منافقین ذاتی است و گروهک به افرادی که بیشتر ین چاپلوسی را دربین اعضا می کنند بهای بیشتری داده و این افراد نزد سازمان محبوب هستند.

نگارنده چاپلوس مقاله در سایت افتضاحگر(افشاگر) منفور برای دریافت “احسن” بخاطر تعریف و تمجید از مریم رهائی وبه بهانه نوزده فروردین ، مطالبی در مورد” کارزار کبیر فروغ اشرف” درج کرده که نقطه به نقطه آن دروغ است .

Ashraf 02

Ashraf 01

طبق گزارشات وعینی خانواده ها و جداشدگان :

حضور خانواده ها در پشت دربهای زندان اشرف از سال ۱۳۸۲ ، برای ملاقات با اسیران گرفتار در فرقه تروریستی آغاز شد ، این دیدار با درخواست مکرر خانواده ها از سازمان ملل صورت گرفت ، فرماندهان فرقه تمامی اسامی های ملاقات کننده ها را از سازمان ملل دریافت کرده بود به همین دلیل دژخیمان رجوی با نفرات ملاقات شوند عهد و پیمانی مجدد بستند که به طور کل ابراز عاطفه و عشق به مادر و پدر وهمسرممنوع است واین دیدار یک دیدار ساده است و در نهایت ملاقات با تدابیر امینتی شدید و حتی ضرب و شتم و فحاشی از ناحیه دژخیمان منافقین برعلیه خانواده ها ،صورت گرفت .

ملاقات برخی خانواده ها با فرزندان و بستگانشان اولین ضربه بر پیکره فاسد رجوی بود چرا که در اولین ملاقات و دیدار با خانواده ، خیل زیادی از اسیران اعلام جدائی کردند و بیشتر نفرات هم با برنامه ریزهای قبلی از فرقه شیطانی رجوی فرار کردند و به آغوش خانواده ها آمدند ، نفرات جدا شده در بنگالها(کانکس ) زندانی شدند و نفراتی در بین این زندانیان بودند که با دادن تعهد ظاهری ،تا حدودی از شکنجه روحی وروانی رجوی نجات کردند.

رجوی در پی یک حیله شیطانی بود که به نحوی از این مظلومان به نفع خودش سودی ببرد یعنی هم از شر جداشده ها رها شود وهم از خون و بعد جسد آنها به نحو احسن برای تبرئه خود در مجامع بین المللی استفاده بهینه کند ، به همین دلیل با هماهنگی قبلی کشتار ۱۳۸۶ یعنی نقشه حمله به اصطلاح رجوی (غافلگیرانه) به اشرف به اجرا بگذارد ، این نقشه با موفقیت تمام صورت گرفت و دها نفرجداشده در این حمله کشته و زخمی شدند واین بزرگترین زهر چشمی بود که رجوی از جداشدهای سال (۱۳۸۲ )گرفت .

ضربه دوم و اصل انتقام رهبری منافقین از جداشده ها ی اسیر در اشرف درسال ۱۳۹۰بود

و دلیل آن هم اعزام مجدد خانواده ها در سال ۱۳۸۸ بود ، فرماندهان ولد جموش رجوی ، تمامی جداشدگان و اعضای اسیر را مجددا باتوجه به دریافت تعهد نامه ، زیرچشم خوابانده بود و میدانی برای آزمایش این نفرات را فراهم و راهی را باز کرد و ان تجمع نفرات جداشده در مقابل خانواده های خودشان درجلوی درب اسد بود ، در این میدان ،صیادان شیطان رجوی ،نفرات را با نگاه نشان می کردند و گزارش را به مریم پاک دامن به اورسواز ارسال می کردند و این زنک هم دستور مجدد زندانی و شکنجه را صادر می کرد .

اقدامات رهبران گروهک منافقین برای خنثی سازی فعالیت خانواده ها

جداشده ای می گفت ” رهبران گروهک تروریستی رجوی ،هنگام حضور خانواده ها جلوی درب اشرف و یا هر مناسبتی که خانواده روی اعضاء تاثیر می گذاشتند دستور نشست فوری را صادر و دراین نشست (پروژه خوانی) مسعود رجوی با خواندن آیاتی از قرآن با مثال آوردن داستان حضرت نوح و پسرش و سایر پیامبران دستور می داد هرکس در حال حاضر فکر خانواده را درسر دارد خودرا قرنطینه کند (یعنی ویروس زدائی کند چون نگاه کردن به مادر ، نوعی ویروس کشنده دربدن فرزند ایجاد می کند)وبعد از اینکه از این فکر و خیال ویروس زدایی شد به جمع برگردد و این فعالیت ها در داخل کمپ لیبرتی هم اکنون هم در جریان است”.

این جدا شده در ادامه می گفت ” گروهک منافقین علاوه برخرید بلند گوی تکی به قیمت صد دلار برای مقابله با بلند گوی خانواده ها،نشستهایی هم برای اسیران در سالن اجتماعات ستاد برگزار می کرد از جمله نشستی برای فیلم هایی که نفرات گروهک از خانواده ها گرفته بودند.

بیشترین فشارها را رهبران گروهک به اسیرانی می آوردند که خانواده هایشان در جلوی کمپ اشرف حضور داشتند و آنها را بلافاصله پس از نشست هایی که برگزار می کردند جلوی دوربین تلویزیون سیمای نفاق می آوردند و آنها را به مصاحبه ی اجباری وادار می کردند تا به زعم خود ضربه ای به خانواده ها زده باشند و البته کور خوانده اند و ما خانواده ها با این کارهای گروهک رو زبه روز قدم هایمان برای آزادی فرزندانمان استوارتر و گام هایمان محکمتر می شد و خواهد شد

Ashraf 03

ادامه دارد ..

حیله رجوی برای کشتار ۱۹ فروردین ۹۰ در اشرف – قسمت دوم

لینک به منبع

تجمع اسیران برای به اصطلاح مقابله با خانواده های متحصن در سال ۱۳۸۸و۱۳۸۹ به اوج خود رسید ، تمامی زندانیان اشرف با این بهانه با شوق و اشتیاق تمام ، برای شعار دادن به جلوی درب می آمدند ، وغافل از شکارچیان سنگ دل رجوی بودند ، در حقیقت زندانیان به بهانه مقابله با خانواده ، بعد از چندین سال دنیای روشن را می دیدند ومی آمدند تا خانواده هایشان را به صورت پنهانی زیارت کنند و راه مطمئن برای فرار را بررسی کنند .

ashraf 08

مقابله با خانوادها دراین سالها شدت گرفته بود ،اعضای خود فروخته رجوی تمامی بلند گوهارا با سنگ شکستند (شبانه سوار بالابر جرثقیل می شدند وبلندگوها را از نزدیک می شکستند ویا آتش میزدند) خانواده ای نبود که ازسنگ و آتش و آهن پاره این ملعونین در امان باشند ،تمام کانسکها و منبع آب خانواده ها، زیر رگبار سنگهای فرقه بود وقتی که صدای خانم سلطانی و برنامه رقص رهائی پخش می شد واقعا نفرات مستقر در نگهبانی ها دیوانه می شدند ، چندین بار از فرماندهان ارتش عراق مستقر دراشرف پیغام فرستادند که اگر صحبتهای رقص رهائی و گریه مادران وصدای خنده ی بچه (خنده ی کودکی که گریه اکثر اسیران در اشرف در می آورد ) از بلندگوها پخش شود تمام کانکسها و خانواده هارا آتش می زنیم .

ashraf 07

در مقابل تهدیدات اعضای فرقه ، خانواده ها فعالیت خودشان را بیست و چهارساعته کردند ، یعنی دقیقه ای صدای بلندگوها و سخنرانی ها خاموش نشد چراکه جان فرزندان اسیردر خطر بود.ارتش در مقر فرماندهی برای بازپس گیری اشرف آماده می شد

DSC01183

ارتش عراق چند ماه بود که به رهبران فرقه دجال منافقین اعلام کرده بود در سال جدید و درتاریخ فلان و ساعت فلان از منطقه شما ل برای بازپس گیری زمینهای غصب شده عشایر به اشرف خواهیم آمد.

خانواده ها با بلندگوها این مسئله را هر روز و هرساعت نزدیک به شش ماه به اسیران اعلام می کردند که هرچه زودتر اشرف را درمنقطه ذکر شده تخلیه کنید ، دراین فاصله دها نفر فرار کردند یعنی روزی نبود که خانواده ها شاهد فرار نباشند ، همین جداشده اعلام کردند که تمامی سالن غذا خوری ،محل خوابگاهها ، دستشوئی و حمامها حتی محل نگهبانی در تمام اضلاع هم بلند گونصب کردند یعنی تمامی قرارگارهای اسیران را بابلند گوهای قوی بهم بافتند تا کسی صدای شما را نشنود .

ashraf 09

صدای آژیری که از بشقابهای ماهواره ای از سوی دژخیمان اشرفی پخش می شد واقعا” قابل تحمل نبود ، اکثر خانواده ها دچار سردردهای شدید و ناراحتی شنوائی شدند ، گرمای بیش از حد و سرمای طاقت فرسا و خاک ، سد دیگری برسرراه خانواده ها بود مخصوصا” مادرانی که سالخورده مریض بودند ولی عشق مادری نیروی عظیمی است کوه را می جنباند چنانکه اشرف را تکان داد و فرو پاشید .

خانواده ها می دانستند که جان فرزندانشان در خطر است و رجوی دستور کشتار دسته جمعی را قبل از عید سال ۹۰ صادر کرده این مسئله صبر وقرار خانواده هارا گرفته بود .

کسانی که در این سالها از اشرف فرار کرده بودند و از وضعیت زندانیان در بنگالها خبر داشتند اعلام کردند که ساعتهای اوج استراحت و خاموشی زندان اشرف با بلندگوهای سیار در تمامی اضلاع خبر ورود ارتش عراق را به اسیران اعلام کنید ، یعنی دو الی چهار صبح ،به هرصورت حرکت دراین ساعتها با توجه به ناامنی کامل منطقه و وجود روستای کوچکی در شما ل اشرف ودهقانی که درنزدیکی اسکان خانواده ها چوپانی می کرد که جاسوس اصلی رجوی بود باعث ترس ووحشت خانواده ها شده بود ولی باتوکل برخدا خانوادها فعالیتشان را با همراهی ارتش و پلیس ، در این ساعت های شب شروع کردند

باز فراری ها زیادو زیادتر شد و درخواست کمک از خانواده ها وارتش کردند که باید سیم خاردارها راببرید تا بچه هاراه فرار داشته باشند ، سیم ها شبانه بریده شد دکلهای سیم خاردارها کنده شد ولی چه فایده ، دژخیمان رجوی کانسکهای نگهبانی را هر ده قدم به ده قدم کردند ودوربین های دید درشب درتمام اضلاع افزایش دادند نفرات جان به کف در تمام اضلاع مستقر شد.

خانواده ها از دولت عراق درخواست هلی کوپتر کردند که بتوانند اعلامیه “تخلیه اشرف “را در روی بامهای محل اسکان اسیران پخش کنند که متاسفانه موافقت نشد ، خانواده ها دست نوشته های خودشان مبنی براینکه هرچه زودتر نفرات اسیر که دردرب شما اشرف مستقر هستند تخلیه کنند ، ولی فرماندهان فرقه ،اجازه تخلیه به اسیران در شمال اشرف را نداد .

حیله مسعود رجوی برای کشتن نفرات به با ر می نشست ،روز هیجده فروردین بود که تانگهای سازمان ملل برای بار آخر به اشرف آمد وخبر حمله ارتش عراق را برای رهبران دجال فرقه رجوی برای آخرین اخطار داد ولی کو گوش شنوا ! هدف رجوی حمایت از خاک اشرف و جان اسیران نبود بلکه تنها هدف آن از میان برداشتن جداشده های بود که تاریخ مصرف آنها برای فرقه تمام شده بود و واقعا” موی دماغ رجوی ها بودند و به هر نحوی باید کشته می شدند.

تانگ های عراق به اشرف وارد شدند ، اولین کاری که دجلان رجوی انجام دادند، تمام بنگالها که انبار چندین ساله اشرفیان بود منفجر وآتش زدند در اثر انفجار و آتش زدن بنگالها ، دود بود که به هوا می رفت ، هیچ کدام از اسیران جدا شده و مخالفان در فرقه ، از حمله ارتش عراق به اشرف اطلاع نداشتند چراکه رجوی فقط می خواست جداشده ها را قیچی کند ،دستور شلیک از پشت سررا جلوتر صادر کرده بود ، تا جائی که بعضی از فراریان از فرقه ، می گفتند: “اول صدا را شنیدیم نمی دانستیم چه اتفاقی افتاده وقتی تانگهای عراقیها را دیدیم گفتیم ارتش عراق مارا غافلگیر کرده و تصمیم به فرار گرفته بودیم ولی فرماندهان گفتند “نترسید بروید جلو تمام گلوله مشقی است چون “آمریکا در برابر دریافت ۱۲۲میلیون دلاربرای حفاظت از اشرف از ما حمایت می کند آنها نمی توانند کاری کنند” و وقتی دوستانمان براثر اثابت گلوله ارتش عراق کشته شدند اعلام کردیم مشقی نیست و دیدیم که فرمانده ها پشت خاکریزها پنهان شدند و بچه های بی خبر را به کشتن دادند و ما فریادمی زدیم که بچه ها کشته می شوند ولی بازفرمانده ها از پشت خاکریزها فریاد میزدند “نترسید بروید جلو ” .

تمامی صحنه های این “کار زار)یعنی جنگ نمایشی به صورت زنده پخش میشدیعنی از قبل حتی برای فیلم برداری و پخش زنده آن تدارک دیده بودند ،مکانهای که لازم بود از سیمای منفور(سیمای آزادی ) منافقین پخش می شد و خانواده ها ی متحصن در مقر اسکان (شهرک آزادی) صحنه ها را نگاه می کردند وفریاد یا حسین مدد می زدند .

واقعا” آن روز عاشورا بود ، اعضای دژخیم فرزندان خانواده ها را تشویق می کردند که زیر تانک ارتش عراق بخوابند تا کشته شوند ، ثانیه ها بسختی می گذشت صدای انفجار، گلوله و فریاد ، اشرف را فرا گرفته بود و این وضعیت تا ساعتها ادامه داشت .

نمی دانیم احساس مادران را درآن لحظه چگونه برایتان شرح دهیم ، فقط اشک و بود و دعا و التماس به خدا وائمه ، فرزندان واقعا” بی گناه کشته می شدند تا عده ای (مریم و مسعود ) به بالاترین نقطه نردبان قدر و منم برسند و با ریختن خون جوانان اسیرو بی گناه و بی خبر از همه جا، قدرتشان را به اثبات برسانند .

به هرصورت صحنه کشتار تمام شد ،سیمای منفور تمام کشته ها و زخمی ها را جلوی دروبین سیما می آورد، اکثر کشته شدگان ازپشت سر تیر خلاص خورده بودند و عده کثیری هم بشدت زخمی شده بود ند.

ارتش عراق در شمال اشرف به اضافه قبرستان (قطعه مروارید) مستقر شد ه بودو اجازه دفن کشته شدگان در قبرستان بی جسد رجوی را ندادند .

چهل نفر ازمخالفان و جداشدگان زندانی چندین ساله رجوی در زندان و بنگالهای الموتی اشرف در این جنگ نمایشی کشته شدند تا رجوی و مریم لااقل از جسد و خون این کشته شدگان ، صاحب دولت وقدرت و منصب شوند .

این جنگ نمایشی ، کارزار اشرف نبود بلکه نقشه ای از قبل طراحی شده بود که مسعود ملعون دستور آنرا صادر و مریم اجرا کرد ودژخیمان همچون مژگان ،بهاری و عادل ودیگر خونخواران ،قاتلانی اصلی هستند که ایاب و ذهاب کشتار جداشدگان را دراین ” کار زار” مهیا کردند .

خاطرات از این روزهای نفرین شده بسیار طولانی است که انشالله در کتاب خاطران (مادر زخم دیده) نوشته خواهد شد.

Ashraf 04

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید