دوربینهای کنترل در فرودگاه آتاتورک استانبول، الیف را با یک زن دیگر در حال روبوسی نشان میدهند. الیف به تنهایی یک تاکسی به مقصد یک ایستگاه اتوبوس گرفته و به راننده گفته که میخواهد به «غازیان تپه» در جنوب شرقی ترکیه برود. سپس سوار اتوبوسی شده که او را حوالی ساعت ۵ صبح در غازیان تپه پیاده کرده است؛ جایی که تنها ۶۰ کیلومتر با مرز سوریه فاصله دارد. او در روز اول مارس، در ساعت ۶ صبح تلفن همراه خودش را خاموش میکند؛ و این آخرین رد پا از اوست.
چگونه تینایجر آلمانی در سودای جهاد از مونیخ به سوریه رفت؟
دویچه وله ــ 18.03.2015 دختر ۱۶ ساله و ترکتباری به نام «الیف» خانهاش در مونیخ را ترک کرده و به داعش در سوریه پیوسته است. پدرش برای یافتن او کارزاری فیسبوکی به راه انداخته. چگونه یک تینایجر مدرن میتواند به طرفهالعینی هوادار داعش شود؟
تصویر یک زن در میان گروه تروریستی داعش
اواسط ماه فوریه، الیف روی یک کاغذ یادداشتی با خط درشت نوشته که مضمون آن چنین است: «تنها ۱۵ روز دیگر. انشاءالله.» این یادداشت متعلق به روزی است که بلیط هواپیما را خریده بود. او درست پانزده روز بعد ناپدید شد.
حالا گفته میشود که الیف شانزده ساله، به احتمال بسیار زیاد به گروه تروریستی “دولت اسلامی” در سوریه پیوسته و محتملا به عقد یکی از شبهنظامیان در آمده است.
تیمی از دو شبکه تلویزیونی آلمان و روزنامه “زود دویچه سایتونگ” پدر الیف را در جستجوی دخترش همراهی کردهاند. این تیم پای صحبت خانواده الیف در شهر مونیخ نیز نشسته است. پرسشهای این خانواده حول این محور است که چطور و چرا دخترشان، افراطی شد؟
“ناگهان همه چیز عوض شد”
یک سال قبل، همه چیز به روال معمول بود. خانواده الیف که چندان مذهبی نیست، در محلهای در حومه مونیخ زندگی میکند. الیف مثل خیلی دخترهای همسن و سال خودش، زبانش را سوراخ و موهایش را بور کرده بود، حشیش میزد و مشروب میخورد. حتی یک بار در آوریل ۲۰۱۴، از فرط مستی به رودخانه ایسار در شهر مونیخ افتاد. اما از این ماه به بعد همه چیز عوض شد.
یواش یواش باب دوستی الیف با گروههای اسلامگرا در فیسبوک گشوده شد؛ طوری که دیگر لحظهای از اسمارتفونش جدا نمیشد. در واتساپ با گروه «من عاشق الله هستم » در تماس بود. شبکهای که همه گونه سرویس اسلامی در آن از نوک پا تا فرق سر داده میشود: از خدمات همسریابی گرفته تا لباسهایی از فروشگاههای اسلامی و تصاویری از رزمندگان ریشو با کلاشنیکف…
بیشتر بخوانید: مجموعه مطالب در باره گروه تروریستی داعش
خانواده الیف به روزنامهنگاران آلمانی گفتهاند که او شروع به خرید خرت و پرتهایی کرد که رویشان عبارت «انشاءالله» یا عباراتی مشابه نوشته شده بود. الیف البته معانی عبارات عربی را نمیفهمید. حتی به زبان خانوادگی یعنی ترکی هم به خوبی صحبت نمیکرد. اهل خانه با هم آلمانی حرف میزدند.
لباسپوشیدن الیف به تدریج تغییر کرد. او روسری به سر گذاشت و به جای لباسهای تنگ قبلی، مانتوی گشادی میپوشید که از بالا تا پایین بدنش را میپوشاند. حتی روبنده بست و دستهایش را در دستکش پنهان کرد. البته این کارها را پنهان از خانواده انجام میداد. پدر و مادرش نمیدانستند که او از خانه که بیرون میرود، تغییر ظاهر میدهد و حجاب دارد. الیف در راه مدرسه در یک گاراژ لباس عوض میکرد. یکبار به برادرش گفته بود: «خدا به او شانس زندگی دوباره داده است.»
الیف در ادامه تماس با شبکههای اجتماعی بالاخره با زنی دوست شد که او را به سفر به سوریه ترغیب کرد. الیف در یادداشتی نوشته که از آلمان نفرت دارد و بیصبرانه منتظر است که به سوی خدا هجرت کند. در یادداشت دیگری نوشته است: «به نام خدا. با کلاشنیکف در راه جهاد…»
سفری با برنامه قبلی
الیف سفرش را به دقت برنامهریزی کرده بود. گذرنامهاش را یواشکی از کمد برداشت و به پدر و مادرش گفت که میخواهد آخر هفته را نزد یکی از همکلاسیهای قدیمیاش برود و شب هم آنجا بماند. دوست قدیمی از نقشه الیف خبر نداشت.
الیف قبل از سفر به سوریه، بسیاری از پیغامهای فیسبوکی خودش را پاک کرد. سیم کارت اسمارتفونش را در آورد، آن را ریزریز کرد و لای آدامس گذاشت. اینچیزها پس از ناپدید شدن او معلوم شدند. ظاهرا میخواسته هر رد پایی از خودش را محو کند.
۲۸ فوریه، در فرودگاه مونیخ، الیف بدون هیچ مشکلی توانست به استانبول پرواز کند. اداره پلبس فدرال آلمان کوچکترین شکی نکرد که چطور یک دختر نابالغ به تنهایی از اروپا خارج میشود. ماموران پلیس در پیگیریهای بعدی گفتهاند که ظاهر او کاملا عادی بود و حجاب و روبنده نداشت. دوستی که الیف شب آخر نزد او بود، شهادت داده که لباسهای الیف، بیش از حد غربی و اجق وجق بودند.
در فرودگاه آتاتورک
دوربینهای کنترل در فرودگاه آتاتورک استانبول، الیف را با یک زن دیگر در حال روبوسی نشان میدهند. الیف به تنهایی یک تاکسی به مقصد یک ایستگاه اتوبوس گرفته و به راننده گفته که میخواهد به «غازیان تپه» در جنوب شرقی ترکیه برود. سپس سوار اتوبوسی شده که او را حوالی ساعت ۵ صبح در غازیان تپه پیاده کرده است؛ جایی که تنها ۶۰ کیلومتر با مرز سوریه فاصله دارد. او در روز اول مارس، در ساعت ۶ صبح تلفن همراه خودش را خاموش میکند؛ و این آخرین رد پا از اوست.
در همین روز پدر و مادر الیف پی میبرند که دخترشان خانه دوستش نیست. آنها اول آگهی میدهند که الیف ناپدید شده. آتیلا، پدرش یک روز بعد به استانبول پرواز میکند و از آن زمان تاکنون در مسیر استانبول−غازیان تپه در حال نشان دادن عکسهای دخترش به رانندهها و رهگذران است. او حتی از طریق تلویزیون ترکیه از مردم برای یافتن دخترش کمک خواسته است.
راه اندازی کمپین جستجوی الیف در فیسبوک، حضور در تلویزیون، پرس و جو از همه شاهدان ماجرا، بررسی چند باره فیلمهای فرودگاه استانبول و… هیچکدام کمکی به حال خانواده الیف نکردهاند: هیچ اثری از این تینایجر ۱۶ ساله نیست.
الیف، نخستین دختر آلمانی نیست که به سوریه میرود. مقامات امنیتی آلمان چنین پدیدهای را یک «گرایش» ارزیابی میکنند و از ماههای قبل، رفت و آمد دختران جوان آلمانی به سوریه را تحت نظر دارند. برخی از این دختران هنوز به سن قانونی نرسیدهاند.