سیستم سنتی ، زن را مثل یک موجودی می بیند که باید در حال سکوت باشد ولی با همه قوانین سختش محبت خانواده را از شما دریغ نمی کند. باز جایی است که وقتی احتیاج داری بهش ، دست نیازت را میتوانی دراز کنی اما در سازمان مجاهدین باید به تنهایی و دلتنگی هات عادت کنی به گزارش نویسی عادت کنی.
17.03.2015 مصاحبه سایت نیم نگاه با خانم حمیرا محمد نژاد (عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق ـ ساکن آلمان) ـ قسمت دوم
سایت نیم نگاه:
با وجود چنین شرایط بازدارنده و محدودیت آمیز، قطعا درگیری ذهنی و حس در اسارت بودن آزارتان می داد؟
خانم حمیرا محمد نژاد :
به خودم می گفتم راستی این بود آزادی (مورد ادعای مجاهدین)….بعضی وقتها دلم تنگ می شد واسه دو کلمه حرف بدون ترس… بدون اینکه بالا پایینش کنم و بتوانم فقط حرف بزنم … وقتی میدیدم چطوری با بچه ها و اعضای تشکیلات رفتار می شد به خودم گفتم اگر یک روز رده تشکیلاتی بالایی داشته باشم به بقیه فشار نمیارم. همه چیز زیر ذره بین مسئولان مجاهدین بود ، ترس رفتاری ، تنهایی ، انگار تنها چیزی بود که در تشکیلات مجاهدین در عراق نصیبم شده بود … از ایران که میرفتم چند تا از عکس های خانوادگی ام را با خودم بردم. یک روز تعدادی از عکسهایم را در دستشویی خواهران پیدا کردم!! فهمیدم که مسئولین سازمان کمدم را گشته اند. این در حالی بود که آن موقع جزو شورای مرکزی سازمان بودم و اعزامی به خارج. آنها حتما می خواستند مطمئن شوند که ریگی در کفشم نیست. انداختن بچهها و اعضا به جون هم و درگیر کردنشان بر سر موضوع رده های قلابی تشکیلاتی هم جالب بود.
من از موقعی در سازمان رو آمدم که بتول (رجایی) یکی از فرماندهان ارشد سازمان (عضو شورای رهبری مجاهدین) که چند ماه پیش بر اثر بیماری فوت کرد….از من خوشش آمد… او می دانست که من رک هستم ولی همین هستم که هستم. از آن موقع رده دادن به من شروع شد. هر وقت کس یا کسانی از خواهرها می خواستند در مورد من انتقاد کنند بتول به آنها می گفت : بازم زنانگیتون گل کرد. درست است که خیلی ها از بتول خاطره خوبی ندارند ولی من به جرات میتوانم ، بگویم که زنده بودنم را مدیون بتول هستم.
موقعی که معاون تیپ بودم فرمانده ام گوهر صالحی (اهل ارومیه) بود او هر صبح از نشست میامد و بدون اینکه تغییر برنامه ی روز را به من بدهد ، میخوابید. من هم طبق برنامه قبلی بچهها را سرکار می فرستادم. اما گوهر یک ساعت بعدش میامد و مرا زیر حملات لفظی خودش میگرفت. یک روز گوهر در نشست فرماندهان تیپ شروع کرد به همه بهانه گیری کردن… من که حسابی از دستش خسته شده بودم از روی صندلیم پا شدم و گفتم : گوهر خوب به من نگاه کن اگر یکباره دیگر به کسی گیر بدی و بهانه بگیری با دست خودم از پنجره به بیرون پرتت میکنم. گوهرهمان جا ساکت شد. ولی بعدا که آروم شدم منتظر این بودم که مسئولان سازمان به حسابم برسند. همه از من گزارش نوشته بودند ولی بتول رجایی طوری کرده بود که کسی اذیتم نکرد. به هرحال این شانس را داشتم که تحت حمایت او خیلی زیر تیغ نباشم.
سایت نیم نگاه :
این بخش از اولین سوالم از شما را دوست دارم دوباره مطرح کنم تا اگر توضیج تکمیلی دارید ، برای مخاطبان سایت نیم نگاه بفرمائید ، درباره سیستم سنتی حاکم بر خانواده تان و مناسبات درون تشکیلاتی حاکم بر مجاهدین ، چه نظری دارید؟ آیا وجوه تشابهی بین سیستم سنتی حاکم بر خانواده و مناسبات درون تشکیلاتی فرقه رجوی مشاهده می کنید؟
خانم حمیرا محمد نژاد :
سیستم سنتی ، زن را مثل یک موجودی می بیند که باید در حال سکوت باشد ولی با همه قوانین سختش محبت خانواده را از شما دریغ نمی کند. باز جایی است که وقتی احتیاج داری بهش ، دست نیازت را میتوانی دراز کنی اما در سازمان مجاهدین باید به تنهایی و دلتنگی هات عادت کنی به گزارش نویسی عادت کنی.
اگر در جامعه معمولی زندگی خصوصی داری و فکر و راز و نیاز خصوصی و فردی داری آنجا در تشکیلات مجاهدین اینها را باید فراموش کنی. به قول معروف آرزو کردن گناه نیست ولی در سازمان مجاهدین گناه کبیره است.
ادامه دارد …