بنظر می رسد که واماندگان باید باین سئوال جواب بدهند وازنظر امنیتی نپرسند که مسعود رجوی کجاست وقبول کنند که مریم تابان به حفاظت بیشتری- حتی بیشتر از رئیس جمهور فرانسه که حالا همشهری هم هستند- احتیاج دارد! اما منهم بعنوان یک شهروند ایرانی این موضوع را شنیده ام که رسم احزاب درست وحسابی، دادن گزارش مالی به اعضا وحتی به دوایر ذیصلاح است .
فرقه ی رجوی وگزارش دهی به مردم؟! – قسمت دوم
فرقه ی رجوی وگزارش دهی به مردم؟! – قسمت اول
صابر ازتبریز( امضاء محفوظ)، پانزدهم مارس ۲۰۱۵
به این قسمت ازنوشته های پرویز خان توجه فرمایید:
” جنگ جدید رژیم و ما – …اکنون جبهه دیگری، در این نبرد رهاییبخش با اهریمن اصلی ایران، یک جنگ تمامعیار تبلیغاتی – روانی، برای از هم پاشیدن و از بین بردن روحیه امید و تلاش و مبارزه به اوج خود رسیده است. علیه همان روحیه و عزم مبارزه که لکوموتیو اصلی هر تلاش و هر کارزار، و هم هر گروه جدی بهویژه در مبارزه و مقاومت برای آزادی است. … و در عوض، طرف مقابل جنگ روانی، درست برعکس این را منادی میشود: شما شکستخوردهاید! شما روحیه ندارید! شما گولخوردهاید! رهبرانتان بد و فاسد هستند! خون شمارا به هدر دادهاند! بیایید تا فرصت باقی است ولکنید و بروید دنبال کارتان و جانتان را نجات دهید. زندگی زیباست “
تصمیمات تشکل شما نه براساس خرد جمعی ، که بر حول خواسته های یک فرد خود شیفته وبا افکار مالیخولیایی اتخاذ میشود و حکم داشتن لوکوموتیو ازآن خلع شده است!
اینجا یک خود شیفته ای حکم میراند که دردرجه ی اول باید دربیمارستانی تحت مراقبت و مداوا قرار گیرد وبهمین خاطر است که کسی مثلا ازساکنین یک نوا خانه ی تیمارستانی انتظار راندن لوکوموتیو تحرکات اجتماعی را ندارد و وقعی به این حرافی های شما نمی نهد!
اینجا ممکن است که از من بپرسید پس چرا برای کسانی که رهبر بلامنازعشان طوق دیوانگی برگردن داشته ودر پیشاپیش صفوف آنها حرکت میکند، اینهمه وقت خود را به هدر میدهید؟
این سئوال ازیک نظر درست است اما اینهم درستتر است که باید هر عملکرد وعقیده ی نامتعارفی مطرح شده ودر مظان افکار عمومی قرار بگیرد تا نسل جوان کمتر آشنا به پیچیدگی های سیاست وزمان ، درس های لازم را ازآن گرفته و بامحک زدن آموخته وتجربیاتش، تبدیل به فولاد آبدیده ای گردد و جامعه ی خوبی برای آینده اش بسازد!
معنی ومحتوی حرف هایی که این نگارنده وسایر دوستان مطرح میکنند، درچهارچوب جنگ روانی نبوده و برعکس درخدمت آگاهی مردم است.
دوباره آمده است:
” دعوای اصلی – دعوای اصلی با مقاومت چیست؟ اظهار افاضات نداشته میکنند، که مقاومت کاملاً شکستخورده و باید بیاید و بگویید ما شکست خوردیم، خداحافظ ما رفتیم. تا ما در سایتهایمان بنویسیم دیدی گفتیم که شکست خوردند و رفتند دنبال کارشان. بقول زندهیاد مرضیه:”موش بخوردت اللهی”!…خودشان میدانند که کسانی این را میگویند که تا همین چندین ماه پیش، کف بر دهان، از دست آوردهها و پیروزیها و از امیرخیزها و سیاوشگردها میگفتند و مینوشتند. یکیشان، که به همراه دکتر هزارخانی به منطقه رفته بود، یک کتاب و چندین و چند شعر و مقاله، به حجم مثنوی، درباره فدا و ایثار و ازخودگذشتگی، صداقت و پاکی و درستی راه مجاهدین نوشته است که اکنون حی حاضر در قفسههاست “.
البته خود این اشخاص با تسلطی که به اوضاع دارند ونوشته هایشان کم وبیش نشان میدهد که ازشما منصف تر وباسوادترند، درصورتی که بخواهند میتوانند جواب شما را بدهند که درمواردی هم داده اند وجواب فرقوی ها تنها فحاشی صرف علیه آنها بوده است!
اما به خود اینجانب که برمیگردد- بعنوان ناظر قضیه مصدع اوقات هستم- باید بگویم که انسان ها تغییر میکنند وکسی مجبور نیست که برروی لاطائلاتی که مثلا درگذشته گفته ، مهر تایید ابدی بزند وانسان لازم نیست که همواره درگذشته زندگی کند وحال انسان با نقد شفاف گذشته اش رقم میخورد وکسی که به نقد وبررسی گذشته ای که حال را میسازد، نپردازد، گرفتار جمود فکری وارتجاع خواهد بود چنانکه فرقه ی رجوی گردیده است!
دوباره میخوانیم:
” من همیشه این ترجیعبند را در همه نوشتهها و سخنرانیهایم تکرار میکنم… و آن اینکه از بعد از استقرار نیروهای رزمنده مقاومت در جوار خاک میهن، دو پیروزی نظامی و یک پیروزی استراتژیک سیاسی یعنی سه قلم بسیار مهم و تعیینکننده از دستاوردهای رفتن به جوار خاک میهن و تشکیل ارتش آزادیبخش ملی ایران نصیب شد: نخست، شکست سپاهیان خمینی برای استقرار نظام ولایتفقیه در عراق (و ادامه جنگی که شش سا ل قبل از آن باید پایان مییافت و پنج سال قبل از شکست، جهان از طرح صلح مقاومت با دولت وقت عراق حمایت گسترده کرد، (یکقلم لیست پشتیبانان ابتکار صلح مقاومت و نامههای بیش از شش هزار رهبر کشور و رییسجمهور و نخستوزیر و پارلمانتر جهان در یک کتاب موجود است). پس این یعنی شکست برنامه اتحاد جماهیر اسلامی در منطقه و شمال آفریقا. دوم عملیات مروارید و شکست دوم رژیم برای اشغال عراق و ایضاً استقرار ولایت مطلقه حکیم ولیفقیه کاندیدا شده برای آن. و سوم کشف سایتهای اتمی رژیم، بعد از ۱۸ سال پنهانکاری رژیم که جهان را در شوک فروبرد و اکنون معضل اول رژیم در مقابل جهان است. (به صفحات اول روزنامههای مهم آن روز و به واکنشهای جهانی و حتی به مصاحبه مطبوعاتی جورج بوش در سی ان ان مراجعه کنیم). اگر حرفهای شیخ روحانی در کتابش بهعنوان دکترین امنیت ملی و دیپلماسی هستهای را خوب بخوانیم، در میان سطور آن بهخوبی دیده میشود که اگر افشاگری این مقاومت نبود، این رژیم سالها پیش به بمب اتمی دستیافته بود. این البته افتخار ماست که تاکنون مانع چنین فاجعهای شدهایم، آنهم علیرغم همه وادادنها و سیاستهای مماشاتگرایانه کشورهای غربی “.
تشکیل اتحاد جماهیر اسلامی آنهم برهبری ایرانی با اکثریت شیعه، درتوازن قوای موجود منطقه ای وجهانی آن زمان غیر ممکن بود وفکر نمیکنم کسی درایران این مسئله را جدی میگرفت ویا این موضوع به سیاست اصلی ایران تبدیل شده بود که شما ازایجاد آن جلوگیری کنید!
تشکیل ارتش آزادیبخش بعنوان ستون پنجم دولتی که بهر صورت با ایران درجنگ بود وبدتر اینکه آغاز کننده ی جنگ ، تنها حکم لکه ی ننگی را دارد که بر دامن فرقه ی رجوی نشست و و گرنه بقول معروف ازنطر تعیین سرنوشت جنگ فرقی نمیکرد ( فرقی نمیکرد بود ونبودش- احمد شاملو ).
دیگر اینکه افشاگری های راست ودروغ شما درمورد فعالیت های هسته ای ایران ، کپی برابر اصل مدارک های قلابی جناح تندرو حاکم براسرائیل بود که حتی سرویس های اطلاعاتی خود اسرائیل هم اصالت آنها راتایید نمیکرد !
این نوع افشاگریها درمورد کره ی شمالی هم بود که چون اراده ی دولت کره بر ساختن سلاح هسته ای استوار بود، نتیجه ای ازاین تهدیدات وافشاگری ها گرفته نشد!
دیگر اینکه اگر دنیای سلطه گر ( مماشات گر ازنظر شما) چه اقدامات شدیدتر ازاینی که ملاحظه میکنید، میتوانست برعلیه ایرانی که طبق نظر کارشناسان زبده ی خودشان دهه ها با ساختن بمب اتمی موهوم فاصله داشت ، انجام دهد که نداد؟!
میخواستید با بمباران ایران وقبول بهای سنگین وغیر قابل پیش بینی عواقب آن لقب ” مماشاتگری ” را ازخود دور کرده تا دل شما را بدست آورند؟!
آقای خزایی مینویسد:
” در حسابرسی و بیلان سازی هر انسانی که در ژئوپولیتیک و استراتژی دستی در کار دارد، اینان بزرگترین دست آورد تعیینکننده در آن دوره در منطقه و جهان بودند. اگر هیتلر موفق به شکست و اشغال تمام روسیه و همچنین ساختن اولین بمب اتمی، قبل از امریکا و متفقین میشد و اگر خمینی عراق را میگرفت و حکومت دوم ولایتفقیه، یعنی اولین قمر و ساتلایت اتحاد جماهیر کذایی را برقرار میکرد، و همزمان بمب اتمی محبوب و معبود خود را میساخت، هرکدام از این دو فرضیه بهنوبه خود امروز سرنوشت و چهره دنیا و منطقه را بهکلی دگرگون کرده بود “.
من نمیدانم که چرا پاکستانی که پرجمعیت تر از ماست وقبل ازما جمهوری اسلامی نام گرفته ویکی ازعوامل مهم ایجاد وتسلیح گروههای تکفیری است، دارای هشتاد بمب هسته ایست وجز خرابکاری درامور منطقه وبهم ریختن وحدت ملی کشور خود وناامن کردن آن ، چگونه نتوانسته این امر مهم را تحقق ببخشد که ایران فاقد سلاح هسته ای میتوانست واین مجاهدین خلق؟! نگذاشتند؟!
دیگر اینکه دراگرها نتوان نشست!!
آدم سوزی های هیتلر دانشمندان هسته ای را فراری میداد وبنابراین او صاحب سلاح هسته ای نمیشد که نشد و آمریکا که دور ازهردو جنگ جهانی ، تنها بهره مند این جنگها شد، دوران طلایی وشکوفایی خود را میگذرانید وبنابراین شد آنچه عملا میباید میشد!
سخنان خزائی به شکل زیر به درازا کشیده است:
” …این درماندگان و پشت پا زنندگان، که مرتباً ً تکرار میکنند که مسعود رجوی کجاست، حالا وارد بابی تحت عنوان فساد مالی ولخرجی مجاهدین …. البته که حفاظت از مریم رجوی که کانون و پرچمدار جدی در مصاف تاریخی علیه هیولای ویرانگر و خونریز دینفروش و درعینحال کانون نفرت و دشمنی رژیم آخوندی است وظیفه هر عضو این مقاومت چه مجاهد و غیر مجاهد است. … بقیهاش هم در خماری و بوری بمانند. نوکامنت “!
بنظر می رسد که واماندگان باید باین سئوال جواب بدهند وازنظر امنیتی نپرسند که مسعود رجوی کجاست وقبول کنند که مریم تابان به حفاظت بیشتری- حتی بیشتر از رئیس جمهور فرانسه که حالا همشهری هم هستند- احتیاج دارد!
اما منهم بعنوان یک شهروند ایرانی این موضوع را شنیده ام که رسم احزاب درست وحسابی، دادن گزارش مالی به اعضا وحتی به دوایر ذیصلاح است .
وقتی به نشست های پایان ناپذیز مریم رجوی و نمایندگانش در کشورهای غرب هم که توجه میکنیم، بصورت کاملا روشنی درمییابیم که تامین مخارج این جلسات از عهده ی یک سازمان وحتی سندیکای بین المللی پرسابقه وپرآوازه ی کارگران جهان با میلیون ها عضو، بر نمیآید و فرقه ی رجوی با این نگاه نباید بتواند آنرا تامین کند که میکند !
اظهارات پاره ای از سیاستمداران بازنشسته ی غرب دایر براینکه درمقابل هر سخنرانی خود بنفع باند رجوی مبلغی بین ده تا سی هزار دلار دریافت میکنند، صحت مظلومیت آقای خزائی وتشکیلات مربوطه اش را بشدت مورد تردید قرار میدهد، بطوری که ذیلا این تردید به یقین تبدیل میگردد:
” دعوت از شخصیتهای مهم جهانی برای سخنرانی، و از آن طریق، جذب آنها به یک کارزار، کاری بسیار روتین و معمول در جهان است. …( اینها) هزینه سفر و حق سخنرانی میگیرند. البته چنین نیست که مثلاً به چنین شخصیتهای جهانی- هر چه پول هم بدهند- بگویند که بیایند در دفاع از ویروس ابولا و یا بشار اسد و خامنهای و داعش و بسیج و حزبالله (که اکنون حزب الشیطان منطقه است) سخنرانی کند. طرف باید علاقهمند به سوژه سخنرانی مثلاً آزادی زندانیان سیاسی و یا استقرار دمکراسی و یا مبارزه علیه فاشیسم دینی و شکست نیو نازیسم و غیره باشد. طرف بعد از چند دیدار و سخنرانی و آشنایی با آن آرمان و آن تشکیلات، جذب آن پروژه و یا تشکیلات شده و به یکی از هواخواهان و طرفداران آن در نزد سازمانهای بینالمللی، چون یوان و یا رهبران و کنگرهها و پارلمانها و یا مراکز قدرت تبدیل میشود. این روند اصلاً یک روش معمول و شناختهشده است و میشود برای آن صدها- و اگرنه هزارها – نمونه پیدا کرد”.
پس اینطور نیست که سرهنگ سناتور مک کین ها صرفا برای پول میآیند، بلکه ایده های دموکراسی خواهی وبشر دوستی- کسانی که دربهترین حالت بمباران هسته ای اولیه ی کویرهای ایران وسپس خود تهران را تجویز میفرمایند- آنها راوارد سالن های مجلل مریم رجوی میکنند وسر آخر چون افت وخیز بیشتری با این رهبران واصحاب فرقه پیدا کرده وانسیت بیشتری حاصل میگردد ، جذبه ی موجود درمریم و …، آنها را تبدیل به عضو فرقه ی رجوی میکند ودیگر پول نمیگیرند وچه بسا که میدهند تا بدین ترتیب مسائل مالی فرقه ی رجوی سروسامان دائمی داشته باشد!
پایان