احسان بیدی: رجوی از بام به قهقرای چاه

0
957

و البته این همان مسعودرجوی است که وقتی دید سمبه پرزوراست ازبالاترین شعارسازمان کوتاه امد و وقتی دید پای های حکومتیش درخطر است دستورپرجم سفید داد و باکمال بی شرمی به همه ما دستورداد که ما … کاری نداریم….

رجوی از بام به قهقرای چاه

احسان بیدی ــ آلبانیا ـ 15.03.2015  سلام به دوستانی که این نوشته را میخوانند. حتما شما بهترازمن و خیلی های دیگر با اطلاع هستید که زمانی مسعود رجوی یا همان مزدورو خائن به وطن کسی بود که تاب و توان دو سیلی را نداشت و با دستان خودش محمد اقای حنیف نژاد را فروخت …

بعد ازانکه ازفرانسه جواب شده بود و با کمک همان دستهای غیبی که الانی مریم رجوی (یا بهتر است بگویم هند جگر خوار اشرف ولیبرتی) دقیقا روی پا و دستان همان دستان غیب غوطه میخورن تونستن بهای مزدوری خود را اثبات کرده و برای برهم زدن و ریشه دواندن درعراق به خاک عراق امدن…

و همه شما بهتراز من میدانید که مسعود رجوی این سست عنصرکه نیت شومش روز به روز برهمه عیان میشود با رنگ و لعاب دادن به تئوری زن بازی خودش درغالب انقلاب ایدولوژیک چطوری زنهای رفیقان خودش را با واسطه کردن مریم عضدانلو به حرامسرای خودش برد

القصه….

مسعود رجوی یاهمان پیرمرد خرفت ما که الان دیگر همه بهتر میشناسیمش دراشرف و پشت صدام حسین دژی نفوظ ناپذیری ساخت و برای همه نفرات دران دژ خط و نشان میکشید و بعد دریک فرصت مناسب شورای رهبری خلق کرد و در پی ان با شعار هزار زن تا تهران که بعدها این صف زیاد طولانی نشده و سر در آورد از حرمسرای مسعود رجوی همان شیر همیشه بیدار برروی تخت روان. جانی ای که ازاعتماد دوستان و زنان همرزمانش بدترین سوء استفاده را کرده و انها را برتخت خوابش پذیرا شده و به زور با همه آنها همبستر شد و به همه آنها تجاوز کرد.

حتما شما بهتر به خاطر می آورید که زنانیکه تن به این ارتقا فکری!! نداده و نمیخواستند به این مقام و منزلت شورای رهبری و رهایی برسند چطور زیر شکنجه رفتند و یا چطور بدست عراقی ها داده شدند و چطور مورد تجاوز قرارگرفتند و یک گام جلوتر بریم بالاخره چطور به زیر خاک رفتند و …

و این از خیرات وبرکات این انقلاب و یا بهتراست بگویم زن دزدی شرعی و تجاوز به زنان بود. خیرات و برکاتی که تا ادمه آن را تا به امروز شاهدیم.

وشما بهتر بیاد می آورید که در پوش و زیر چتر همان داستان شورای رهبری چه ها که نکرد و چه ها که بر تک تک قربانیان نگذشت.

خوب بیادم می آورم روز دستورخارج کردن رحم این زنان به فرمان مریم رجوی یا همان هند جگرخور اشرف ولیبرتی را و خوب بیادم می آورم چهره یک دو تن از آنانی را که حق نظر در مورد عضو بدن خودشان را هم دیگر نداشتند. زنانی که بدست رهبر سلاخی شدند.

شما بهتر یادتان میاد که چطور شاهد بودیم که آن دختر ۱۸ ساله یک باره لخت و عریان به حیاط میدود دراشرف و بعد سکوت و دیگر کسی از سرنوشت او با خبر نشد.

اخه مسعودرجوی میخواست او را هم به درجه رفیع شورای رهبری ارتقا بدهد و بیچاره ظرفیت این خیرو برکت را نداشت و نفهمید و نگرفت و کفران نعمت کرد و مخش چرخید و دیگر هیچ…

و به راستی این ایدیولوژیک چقدر میتواند خیرو برکت داشته باشه و چقدرساکنین اشرف کوته فکر بودند که قدراین خیرو برکت مسعودرجوی یا همان صاحب الزمان دوزاری را ندانستد

وشاید شما بهتر به خاطربیاورید که در دوره امریکایها چطور مسعود رجوی دستورداده بود به زنان به تصاحب دراورده خودش که دل از امریکایی ها ببرند و چه خوش رقصیها که اینها برای دوستان امریکایی شان نکردند…

وبهتراز من شما دیده اید و میدانید که چطوردختران میلیشیا را با ارایش غلیظ و لباسهای تن نما به مهمانی و …. امریکای ها روانه میکرد…

و البته این همان مسعودرجوی است که وقتی دید سمبه پرزوراست ازبالاترین شعارسازمان کوتاه امد و وقتی دید پای های حکومتیش درخطر است دستورپرجم سفید داد و باکمال بی شرمی به همه ما دستورداد که ما … کاری نداریم….

یادم می آید. جشن و سروری نبود که دراشرف باشد و این دختران میلیشیا و دیگر زنان حرمسرای مسعود چه خوش رقصی برای این امریکاییها به صف نشده باشند.

به راستی مسعود رجوی باعمکردش در این مدت درون خودش را برای همه ما خوب بازکرد و برای همه عیان کرد که هدف اولش از انقلاب ایدیولوژیک خودش و منظورش از رهایی اسارت زنان درحرامسرای خودش بود و بعد هم دراوردن رحم قربانیان تجاوز. و برای اینکه این زنان پله های ترقی و رهایی را از اول خوب دربنوردند میبایست زیر “فرضیه نجات بخش رقص رهایی” لخت وعریان شده و برای مسعود رجوی برقصند. و البته مسعود رجوی از آغاز هم بوضوح گفته بود که صفی تا تهران اولش باید از حرمسرای خودش بگذرد و باز به همگان خوب تشریح کرده بود که هدف از تشکیل شوری رهبری به خدمت گرفتن و دربند بردن زنان است و بهترین وسیله برای به اسارت کشیدن زنان و مردان و پیشبرد اهداف خودش درادامه استحکام چیرگی اش…

براستی چرا قدر و شان این همه خیرو برکت را این زنان ندانستند و ریشه به تیشه اینده خودشان زدند و با تن دادن به زندان و تجاوز و حتی زیر خاک رفتن مقاومت کردند؟ و چرا قدرو شان این همه خیرو برکت و ارتقا به بالاترین مقام انسانیت را ندانستند و باز خواستار این بودن که فقط انسان باشند و پشت به این همه خیرو برکت کردند و حاضر نشدند درحرمسرای مسعودرجوی جولان بدهند؟

براستی ایراد اینکار درکجا میتواند باشد و چرا “رهبری مسعود و مریم را نگرفتند؟”

وباز شما بهترشاید یادتان بیاید وقتی ازبالاترین سطوح تشکلیلاتی این دستگاه فرماندهان شروع به فرار کردند و یا زبان به مخالفت باز کردند .همان فرماندهانی که درعملیاتهای نظامی چه در ایران و خارج ازان برای خودشان نام و مقامی داشتند ولی باز قدراین همه خیرو برکت وندانستند و حتی تن به فرار دادند…

و باز شما خوب شاید بخاطربیاورید که چطور مسعودرجوی در مقابل چشمان از حدقه در آمده همرزمان خودش که به او اعتماد کرده بودند عملا از زنان خواست تا بخاطر نگه داشتن “رزمندگانش!!” با “چراغ سبز” و حتی تحت نام “زنان چراغ سبز” وارد “میدان” شوند و “طبق دستور تشکیلاتی” برادران تشکیلاتی خود را “رفع و رجوع کنند” تا مگر انقلاب کرده بمانند…

ولی نمیدانم باز چرا سیل ریزش و قدرنشناسی این نفرات زیاد و زیادتر شده بازهم پشت به این همه خیرو برکت مسعودرجوی کرده و تن به فرارو خارج شدن از رکاب صاحب الزمان دوزاری میدادند.

وباز این یکی را من خوب یادم می آید که بعد از آن بود که چندین تن از زنان که درسطوح شورای رهبری و یا مرکزیت بودند با ان فراری که درسینه تاریخ اشرف ثبت شد پایه های حکومتی مسعودرجوی را به لرزه در آوردند و درپی آن یادم می آید بیداری نفرات را و روزی که در یک گام جلوتر پرده از رازهای نگفته مسعود رجوی و حرمسرای او برداشتند و بیادم هست شروع دورانی را که چطور بی اعتمادی به شورای رهبری زیاد و زیاد تر می شد. و البته روزی را که شخص اول این دستگاه مسعود رجوی تا سه ماه بعد از آن خفه خون متلق گرفته بود و این فرار تاریخی وافشای روزافزون این نامدارن در پشت سیاج چنان تیشه درقلب تشکیلاتی مسعودرجوی کرده بود که تمام گفتار این زنها نت برداری میشد و دست به دست به تمام نفرات میرسید و وقتی این بزرگان صحبت میکردند با انکه مسعودرجوی از ترسش بلندگوهای پخش پارازیت و هزار فریب دیگر بکار می برد ولی باز نفرات فال به گوش می ایستادند و پیکره تشکیلات و شخص مسعود رجوی را زیر سوال میبردند.

و ازانجاییکه دیگران تازه فهمیده بودند چه کلاهی سرشان رفته واز شوک بیدار میشدند چه ناله ها و چه فغانهایی بود که سرمیدادن و باز هرچه مسعود رجوی دستورداده بود به فرماندهان و این گروه چراغ سبزها که مخالفان دستگاه را ساکت کنند، نتونست که نتواست. تا انجا که وقتی فرماندهان زن برای بازدید “خاص” به مقرها میامدند و برخی در خوابگاه ها مورد تجاوز قرار میگرفتند و یادم می آید روزهایی را که دیگر سنگی بر سنگی بند نبود و شورای رهبری حنایش رنگ باخته بود و بعد از ان فرار وآن افشا گری ها شورای رهبری رجوی فروریخت و همه دیدند درونش را و از آن پس فقط صدای جیغ و ناله زنانی بود که گاهی از اتاقهای کار! و گهگاه در بیرون و از لای بوته ها! شنیده میشد …

یادم میاد حتی درصدا وسیما این بیماری شیوع پیدا کرده بود و حتی “فرماندهان” از مسری بودن آن در همه سطوح شکایت می کردند.

و باز یادم میاد که چه پسر بچه های میلیشیایی که مورد ازار جنسی فرماندهان خودشان قرار نگرفتند و یادم می آید روزهایی را که دیگر برای حفاظت از خودشان بیست و چهار ساعته چاقو حمل میکردند

و یادم می آید از تجاوز گروهی ۱۱ نفره را

و تجاوز به میلیشیاها

و تجاوز به دختران

و تجاوز به زنان

واین ها همه از خیرات و برکات مسعود رجوی بود که هیج کس قدر و شان این انقلاب و شخص او را ندانست.

و چراغ سبزهای دستگاه مسعود رجوی که اگر چه به خوبی نتوانستند از عهده مسولیت خودشان بربیایند ولی باز ریزش بود و باز فرار….

حتی یادم میاد که از بچه میلیشیاها و از دیگر دوستانم و بهتر بگویم از دوست ودوستان شورای رهبری شنیدم که مسعود دستور اکید صادر کرده برای زنها که با نفرت همراه همچون تنی واحد مسئله جنسی خودشان و دیگران را حل و فصل کنند.

برخی از شما یادتان نمیاید ولی من به خوبی یادم میاد وقتی امدیم به لیبرتی .. آنجا معروف شده بود به “لاس وگاس”.

کسانیکه چه زن و مرد و پسر و دختر نخواستند تن به ارتقاء انسانیت دردستگاه مسعود رجوی بدهند و میخواستند انسان بمانند تحت شدید ترین فشارها بودند و از طرف دیگر شبی نبود که ازبالاترین و پایین ترین سطوح تواین بنگالها جولان نمیدادن و شبی نبود که اگر پست میدادم تردد فرماندهان از زن و مرد را شاهد نبودم به مناطقی که خودشان “مناطق سرخ” اعلامش میکردند.

براستی چرا کسی معنی و مفهوم واقعی انقلاب مسعود رجوی را درک نکرد؟

براستی چرا کسی درک نکرد مریم رجوی یا همان هند جگر خوار اشرف و لیبرتی پیام آور چه پیامی بود؟

براستی چرا حتی زنان همان شوری رهبری که درناز و مورد لطف وعنایت مسعودرجوی بودند هم قدر عافیت نداستند؟

براستی چرا فرماندهان نظامی و تشکیلاتی قدر عافیت نداستند و نخواستند عاقب بخیر بشوند؟

و باز براستی چرا و چرا و چرا؟

و باز چه شد که زنان و دختران وقتی آمدن به آلبانی و خبر یک زندگی راحت و بدون دغدغه را به گوش مسعود رجوی رساندند و یا ارتباط داشتن زنان و فرماندهان درالبانی به گوش مسعودرجوی رسید، چرا مسعود رجوی به این شکل حاضر شد تا نفرات شورای رهبری اش را که با دستان خودش ساخته بود و زنان حرمسرای خودش را و زنانی را که برای حفظ خودش به دیگران عاریه میداد را برای نجات دستگاهش به آلبانی بفرستد؟

چرا عقب نشینی کرد از شوری رهبری و آن افتضاح را بالا اورد …

اشتباه این کارش کجا میتوانست باشد؟

کمبود آگاهی نفرات از بالا تا پایین سازمان که عمق معنی و مفهوم دیوزگی و پفیوزی مسعودرجوی را درک نکرده بودند؟

یا این که این زنان و مردان تلاش می کردند که با پشت پا زدن به تمامی ارزشهای والای دستگاه مسعودرجوی خود را نجات داده و انسان بمانند؟

و براستی باید از چه کسانی قدردانی کرد؟

ازآن دسته از زنانی که الان درزیرخاک هستند و یادشان همواره بعنوان یک اسطوره درقلب ما هست و جای و جایگاهشان امن است؟

و یا ازشیرزنانی که تن به خفت و خواری دستگاه مسعودرجوی ندادن و پایه های حکومتی مسعودرجوی را پاشاندند و برای ما اسظورهایی زنده هستند؟

و یا از فرماندهانی باید نام برد که با پشت پا زدن به تمام امکاناتی که مسعود رجوی میتوانست دراختیار آنها بگذارد وسوسه نشدند و مسیر انسان بودن و انسان ماندن را انتخاب کردند

و یا باید از اولین و آخرین جداشده ای تقدیر کرد که با جان و نام خودش بازی میکند برای اگاهی دادن به دیگران

از رجوی و از رجوی ها بپرسید:

به راستی چرا همه ما پشت پا زدیم به دستگاه مسعود رجوی و خواستیم انسان باقی بمانیم؟

سلام برخونهای روان و نامهایی که نسل به نسل درسینه ما جایشان امن است

سلام برصداهایی که درگلو خفه شدو الان پیام آورانی هستند که نام و صدای آنهارا به دنیا و گوش های باز میرسانند

سلام برمحمد حنیف نژاد و یارانش

سلام برآنانی که با استقامت خودشان نشان دادند مسعودرجوی یک حیوانی بیش نیست

یک نه و صد لعنت برمسعود رجوی مزدور

یک نه و صد لعنت برمسعود رجوی که با دستان خودش محمد آقا را فروخت

یک نه صد لعنت برمسعود رجوی که به اعتماد همرزمان خودش خیانت کرد و زنان آنهارا به ….

لعنت برمسعودرجوی

لعنت برمریم رجوی

احسان بیدی _البانیا

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید