کانت در بخش اول کتاب خود به نام «به سوی صلح ابدی» شش اصل را مطرح میکند. کانت در آنجا در اصل اول هشدار میدهد که «هیچ قرارداد صلحی نمیبایست امضاء شود اگر شرط و هدف قرارداد، تکرار و ادامه جنگی دیگر در آینده باشد». به نظر کانت امتناع از همچنین صلحی نه فقط خود نگهداری و حراست از نفس را تضمین میکند بلکه ثابت مینماید که دولت یک کشور میتواند عاقلانه رفتار کند.
کانت و صلح ابدی
وحید وحدت حق ـ 08.02.2015
مطابق تعریفات فیلسوف آلمانی امانوئل کانت (۱۷۲۴-۱۸۰۴) که از شهر کونیگزبرگ میآمد، انسان باید با دیگران همان طوری رفتار کند که خود میخواهد دیگران هم با او رفتار کنند. همچنین هنجارهای رفتاری را کانت «امر محرز» مینامید.
به نظر کانت انسان محتاج به هنجارهای فراگیر و الزامآور اجتماعی و سیاسی است، که برای پاکدامنی و صداقت رفتار اجتماعی بشر اجتنابناپذیر است. البته او به خوبی میدانست که تدوین قواعد و مبادی پرفضیلت انسانی مانند شجاعت و وظیفهشناسی باعث از بین رفتن ناهنجاریهای اجتماعی نمیشود.
در این مقاله نگاهی به طرز فکر کانت در خصوص صلح ابدی میشود. این فیلسوف آلمانی فکر میکرد که صلح چند شرط محرز و قطعی دارد:
شرط اول «صلح ابدی» قانون اساسی بورژازی در کشوری است که جمهوری باشد.
شرط دوم آن این است که حقوق بینالملل بر پایه فدرالیسم کشورهای آزاد استوار شود. انکا ناپذیر است که در اروپای امروز این خواست کانت تحقق یافته است، زیرا بین کشورهای اروپایی جنگ دیگر مطرح نیست، بلکه یک سیستم حقوقی موجب صلح سیاسی بین کشورهای اروپایی شده است. البته جنگ سرد بین کشورهای دموکراتیک و دیکتاتوری هم یک نوع صلح است، که فقط برای دوره محدودی پیگیری میشود.
شرط سوم صلح ابدی کانت این است که حقوق شهروند جهانی باید بر مبنای مدارای عمومی بر قرار شود، یعنی شهروندان میبایست از خود بشردوستی نشان دهند. این فیلسوف آلمانی در خصوص هنجارهای رفتاری، تصوری آرمانی داشت و آرزو میکرد که روزی شهروندان جهان به هر جایی که دلشان میخواهد، بتوانند سفر کنند و در هر کجای دنیا ندیم و همدمی پیدا کنند که از آنها مهماننوازی کند.
شرط آزادی
وقتی کانت از جمهوریخواهی صحبت مینمود، کارکرد دولت را در نظر داشت. برای کانت تفاوتی نداشت که آیا یک فرد یا یک جمع در راس حاکمیت نقش بازی میکند. برای او امر تعیینکننده این سئوال بود که حاکمیت در یک کشور آیا مستبدانه یا جمهوریخواهانه حکومت مینماید، به این معنی که آیا حاکمیت بر پایه رای آزاد مردم است یا نه
کانت معتقد بود که نمایندگان مردم در دولت یک کشور میبایست به وظائف و مسئولیتهای خودشان واقف باشند. یعنی او هیچ توهمی نسبت به حاکمیت مردمی نداشت، بلکه میدانست که حاکمیت مردمی میتواند حتی در تضاد با آزادی جامعه قرار بگیرد. البته او مخالف از بین بردن آزادی حتی به نام حکومت مردمی بود و میدانست که قاعده آزادی فقط با تحصیل حقوق متساوی همه شهروندان میتواند در کشوری که تفکیک قوا در آن وجود داشته باشد، تحقق یابد. فقط حکومت قانون میتواند به نظر کانت ضامن شرائط آزادی شود، البته قوانینی که خود در تضاد با آزادی شهروندان قرار نگیرند.
کانت در بخش اول کتاب خود به نام «به سوی صلح ابدی» شش اصل را مطرح میکند. کانت در آنجا در اصل اول هشدار میدهد که «هیچ قرارداد صلحی نمیبایست امضاء شود اگر شرط و هدف قرارداد، تکرار و ادامه جنگی دیگر در آینده باشد».
به نظر کانت امتناع از همچنین صلحی نه فقط خود نگهداری و حراست از نفس را تضمین میکند بلکه ثابت مینماید که دولت یک کشور میتواند عاقلانه رفتار کند.
اصل دومی که برای برقراری صلح اهمیت بسزایی دارد به نظر کانت پایان دادن به سیاستهای دولتی است که به خرید سرزمینهای دیگر متوسل میشوند. به اینصورت کانت میخواست قدرت دولتها را محدود کند.
اصل سومی که کانت مطرح میکند این است که ارتشهای کشورها میبایست به مرور زمان منحل شوند. کانت هشدار میداد که با گسترش تسلیحات نظامی در یک کشور دیگر کشورها نیز تشویق میشوند که قوای نظامی خود را تقویت کنند. به نظر او این امری محرز است که روند گسترش تسلیحات نظامی به جنگ منجر میشود. ولی کانت از جواب این سئوال که به چه نحوی ارتش کشورها باید منحل شوند، خودداری کرد.
در اصل چهارم کانت پیشنهاد میکند که سرعت تولیدات تسلیحات نظامی میبایست برای تحقق یک صلح ثمربخش، کمتر شود. کانت فکر میکرد که میبایست امکانات وامگیری دولتی کاسته شوند، بخصوص در زمانیکه وامگیری دولت در خدمت خرید تسلیحات نظامی قرار میگیرد. او فکر میکرد که دولتها نمیبایست به خاطر روابط و مسائل خارجی مقروض شوند.
اصل پنجم این اثر کانت در مورد عدم دخالت در مسائل داخلی یک کشور دیگر است. به نظر کانت هیچ کشوری اجازه ندارد با زور و خشونت در امور کشور دیگری و بخصوص مسائلی که مربوط به قانون اساسی کشور دیگر میشوند، دخالت کند. مگر اینکه آن کشور در حال انحلال قرار گرفته باشد. فقط در همچنین شرائطی کشورهای دیگر میتوانند به خود اجازه بدهند که برای نجات انسانها در مسائل آن کشور مستقیماً دخالت کنند.
در اصل ششمی که کانت مطرح میکند به نکاتی اشاره میشود که به مرور زمان در قرن نوزدهم به «حقوق بینالمللی بشر دوستانه» تبدیل شدند. در چارچوب این قوانین کنشگران جنگی موظفند که با دشمنان خود در جنگ به نحوی انسانی و «بشر دوستانه» رفتار کنند. هیچ کشوری اجازه ندارد که در کشور دیگری شرائطی بوجود آورد که «اعتماد متقابل دولتها را به تحقق یک صلح در آینده غیر ممکن کنند.»
کانت در مورد انسانهایی هشدار میداد که آنها را «قاتلان موذی» مینامید. به نظر خود کانت اصل اول، دوم و ششم این مقوله از باقی اصول مهمتر هستند.
به نظر کانت صلح فقط توسط بصیرت و فهم انسانها و توسط یک سیستم حقوقی میتواند بر قرار شود. او دنبال پیدا کردن راهی که خدا بتواند انسانها را نجات بدهد نبود، بلکه دنبال راهحلهای دنیوی و غیرمذهبی بود.
کانت فیلسوف بود ولی به سیستم حقوقی اعتقاد داشت. او مینویسد که حقوق بینالملل فقط در زمانی امکانپذیر میشود که «شرائط حقوقی» در سطح بینالمللی استوار و پایدار شوند.