” مرگ خیلی آسان میتواند به سراغ من بیآید اما تا وقتی زنده ام سراغ آن نخواهم رفت… من البته با مرگ مواجه خواهم شد که مهم نیست، مهم این است که زندگی یا مرگ من چه تاثیری درزندگی دیگران داشته باشد- (زنده یاد صمد بهرنگی)
مرگ یاسر من هم تطابقی با این نویسنده ی زنده یاد داشت، بشرحی که آمده است!
آقای مصطفی محمدی، بازهم “خیر توشه “!
رضا اکبری نسب ـ 07.02.2015 لینک به صفحه فیسبوک آقای اکبری نسب ـ (با تشکر از آقای اکبری نسب دریافت شد – ایران اینترلینک)
با درود و بواسطه نوشته ای درمورد درد دل ها وابراز احساسات آقای مصطفی محمدی که در سایت شما امده است.
آقای مصطفی محمدی، بازهم “خیر توشه “!
” مرگ خیلی آسان میتواند به سراغ من بیآید اما تا وقتی زنده ام سراغ آن نخواهم رفت… من البته با مرگ مواجه خواهم شد که مهم نیست، مهم این است که زندگی یا مرگ من چه تاثیری درزندگی دیگران داشته باشد- (زنده یاد صمد بهرنگی)
مرگ یاسر من هم تطابقی با این نویسنده ی زنده یاد داشت، بشرحی که آمده است!
عرض شود که در وب گردی مالوف ومتداول خود، به نوشته ای پراحساسی از دوست پرعاطفه وهم درد ده ساله ام مصطفی محمدی ساکن کانادا درسایت وزین ایران اینترلینک برخوردم که نه تنها اشک چشمانم درآمد بلکه به تعبیر شاعر آذربایجانی این اشک کفاف نداد ومقداری هم ازخون دل را همراه خود مصرف کرد!
آشنائی اولیه ی من با مصطفی محمدی و همسر زحمتکش وفداکارش:
در اواخر دههی ۸۰ شمسی ودرتعقیب علت مرگ مشکوک برادرزاده ام یاسر اکبری نسب که اعلام شده بود درسنگری پرت ودورافتاده در کمپ اشرف خودسوزی کرده؟ ، به عراق مسافرت کرده بودم که دربرابر آن کمپی که که تاریخ مرموزی را باخود حمل میکند، مصطفی محمدی وهمسر فداکارش را برای اولین بار ملاقات کردم که درپی تحویل گرفتن امانت گرانبها وعزیزی بنام ” سمیه” از سازمان خائن در حفظ واسترداد امانت، بودند.
آب وهوای عراق که توسط ادوات جنگی ومدرن آمریکا و متحدانش غنی وکیمیوی (شیمیایی) شده بود، مرا که بچه ی آذربایجان ام و محشور ومانوس با آب وهوای لطیف این قسمت ازخاک ایران، دچار بیماری آنفولانزا کرد که فلاکس های مایعات گرم این خانم زجر کشیده که همراه داروها وسخاوتمندانه دراختیارم گذاشته میشد ، برروی پایم نگهداشت.
ما هرروزه با مشکلات جسمی، مالی ، اداری و … عراق و برخورد همیشگی رهبران مجاهدین روبرو بودیم که به اعصاب مان فشار مضاعفی میآورد وتنها با شنیدن تذکر دائمی آقای محمدی ” بازهم خیری تو این کار است” ، خندیده وکمی انبساط خاطر پیدا میکردیم!
من گریه های شبانه ی دیشب خود را هم با این کلمات قصار آقای محمدی فرونشاندم و باوجود خواندن جملات جان کاهی که او درمورد یاسر من نوشته بود، بازگفتم ” خیر توشه “!
ازاین جهت ” خیر توشه” که من توانستم میزان دوستی عمیق این هموطن گرفتار رادریافته واز دیدن قیافه ی مصمم او خوشحال گردم.
من کاری جز اینکه آرزوی بازگشت سمیه جان به دنیای آزادتر وبه آغوش صمیمی خانواده باشد نمیتوانم داشته باشم واینهم ” خیر توشه”!
به امید دیدار وبرپائی جشن وپایکوبی درمراسم انتقال این عزیزان- سمیه و همبندانش- به دنیای امن تر والبته تحت هدایت ارکستر خود ساخته ی این دوست پرانرژی و دوست داشتنی.
رضا اکبری نسب
تبریز
۱۷بهمن ۱۳۹۳