داستایوفسکی ، نویسنده ای که در فقر می نوشت

0
2031

داستایوفسکی ، نویسنده ای که در فقر می نوشت

ادبیات روسیه خود را مدیون نویسندگانش درقرن هتجدهم و نوزدهم میلادی می داند.نویسندگانی که سعی داشتند با قلم خود شرایطجامعه آن روزگار را بر کاغذ به ثبت برسانند. ازجمله این نویسندگان می توان به (فئودورداستایوفسکی )اشاره داشت ، این نویسنده مشهورروسی به خنوبی زندگی مردم را درک می کرد ;زیرا خودش نیز برخاسته از از دل مردم بود. فقر وگرسنگی در آن دوران گریبان گیر بسیاری از مردم روسیه بود و داستایوفسکی نیز از این مسئله متثنی نبود.
او معتقد بودبهترین سوژه برای نوشتن داستان ، دقت در زندگی مردم جامعه است . لذاروزها یک صندلی در کنار در خانه اش می گذاشت و به حرکات و رفتار مردم کوچه وخیابان نگاه می رد و داستانی در ذهن می پرواراند و سپس روی کاغذ می آورد. به گفته ای او یکی از فقیرترین نویسندگان جهان بوده که زندگی پرفراز و نشیبی داشته است اکنون می خواهیم به توصیف زندگی شخصی این نویسنده بپردازیم .

کودکی او

(فئدور داستایوفسکی )در ۳۰ اکتبر ۱۸۲۱در خانواده ای متوسط در شهر مسکو چشم به جهان گشود. پدرش (میخائیل آندروویچ <پزشک ارتش بود و نام پسرش را که دومین فرزنداز هفت فرزند خانواده بود میخائیلویچ گذاشت .اما همه او را فئودور صدا می زدند… مادرش (ماریا فئودورا)زنی مهربان و فداکار بوده که درزندگی یاد گرفته بود چگونه با صرفه جویی ، یک خانواده نه نفری را بگرداند. زایمان های متعددوضعیت نامناسب تغذیه و کار زیاد سبب شد که اواز پا درآید و به بیماری سل مبتلا شود. فئودوروابستگی شدیدی به مادرش داشت و در همان دوران کودکی شب ها در کنار تختش زانو می زد واز خدا سلامتی مادرش را خواستار می شد. امابخت یار فئودور نبود که سایه مادر روی سرش باشد فئودور که دوران وجوانی پاگذاشته بود،مادرش را از دست داد. ماریا در سال ۱۸۳۷ براثر بیماری سل درگذشت و فرزندانش را تنهاگذاشت . پس از مرگ مادر، پدر سعی کرد توجه بیشتری به فرزندانش داشته باشد. او احساس می کرد که باید هرچه سریع تر بچه ها را به سرکاربفرستد و زیر نظر مربیان نظامی درس نظم وانضباط بیاموزند. از این رو فئودور و پسر بزرگش میخائیل را به مدرسه نظام در سنب پترزبورگ فرستاد تا در آن جا در رشته مهندسی نیز به تحصیل به پردازند. متاسفانه مرگ پدر یکی دیگراز

غم های فئودور بود. میخائیل آندروویچ درسال ۱۸۳۹ به دلایل نامعلومی توسطمستخدمش در محل کار به قتل رسید. این قتل باعث شد که او بیش از پیش احساس تنهایی می کرد. البته او در سال های بعد سخنی از به قتل دسیدن پدرش به زبان نیاورد، شاید می خواست آن را به دست فراموشی بسپارد. اما تا حدودی در رمان هایش این مسئله را منعکس می کرد. تاسال ۱۸۴۳ در مدرسه مهندسی نظام ماند و به تحصیل پرداخت . او پس از فارغ التحصیل شدن تصمیم گرفت به مطالعه کتب روان شناسی و فلسفه بپردازد. او توجه خاصی به عقاید (زیگموندفروید)داشت . همچنین زبان فرانسه را آموخت و به ترجمه زمان (اوژنی گرانده )نوشته (بالزاک )پرداخت . با چاپ اولین ترجمه اش شور وشوقی درونی به وجود آمد و تصمیم گرفت دست به قلم شود و کتابی را خلق کند و مدتی بعد برای کسب درآمد و برآورد هزینه زندگی خود وخواهر و برادرانش ، در سال ۱۸۴۴ خبرنگار ونویسنده مجله سنت پترزبورگ ژورنال شد. دوسال بعد اولین رمانش را بانام (مردم فقیر)به چاپ رساند. این نویسنده ۲۳ ساله از همان ابتداتراژدی جامعه روسیه را در لابه لای داستان های خود گنجاند و کتاب های دیگری را نیز به رشته تحریر درآورد که همگی پیام از ظلم حاکمان جامعه و فقر مردم عامی را می داد…داستایوفسکی در سال ۱۸۴۹ به دلیل شرکت درمحافل انقلابی و فعالیت علیه تزار نیکلای اول دستگیر و زندانی شد سپس به سیبری فرستاده شدتا به بیگری و کارهی سخت در شرایط بد آب وهوای سیبری وادار شود. داستایوفسکی خاطراتش را به عنوان یک زندانی در کتابی به نام خانه مرگ در سال ۱۸۶۲ پس از آزادی اززندان نوشت … در نوشته های داستایوفسکی هاله ای از فلسفه نیز احساس می شود او در زندان به مطالعه تورات و انجیل پرداخت و تاثیر زیادی برروحیه او گذاشت . داستایوفسکی در سال ۱۸۵۴ از کمپ زندانیان سیبری آزاد شد وبالاخره در سال ۱۸۵۹ توانست به سنت پترزبورگ بیاید و نوشتن را از سر بگیرد. او سپس با(ماریا دمیتر یوناکانستت )ازدواج کرد. اما در ۱۵آوریل ۱۸۶۴ همسرش درگذشت . میخائیل بردار فئودور که دوست صمیمی او نیز بود بعد ازمرگ همسر درگذشت و او را تنها گذاشت و این باعث شد که فئودور نیز سرپرستی بیوه و فرزندان برادرش را برعهده بگیرد. در همان زامن های تنهایی بود که وی کتاب معروف خود (جنایات ومکافات )و (مکارباز)را نوشت . داستایوفسکی باآن که در فقر به سر می برد اما احساس می کرد به یک منشی و تند نویسی نیاز دارد لذا یک دختر۳۰ ساله را به نام (آنا)را استخدام کرد که بعدهااین دختر شیفته داستایوفسکی شد و رد ۱۵ فوریه ۱۸۶۷ با او که ۴۶ ساله و در اوج فقر بودازدواج ارد و صاحب چهار فرزند به نام های سوفیا، فیدور و الکسی شدند. آنا سر و سامانی به زندگی داستایوفسکی داد و با چاپ کتاب هاوضعیت مالی آنان بهتر شد. غالب داستان های اوپیچیده و به زبان دشوار روسی که خاص جامعه ممتاز روسیه قدیم و مملو از اصطلاحات فرانسوی بود داستایوفسکی از سال ۱۸۷۳ تا ۱۸۸۱برای چندین مجله داستان های کوتاه و یادنباله دار می نوشت تا بتواند خرج خانواده را درآورد… داستایوفسکی در آن دوران کتاب (یادداشت هایی از زیرزمین )را نوشت با سر وسامان گرفتن زندگی شان ، داستایوفسکی به همراه همسر دومش به اروپا رفت و سپس کتاب رمان (ابله )را نوشت . او پس از دو سال به روسیه بازگشت و دوباره فعالیت خود را در عرصه نویسندگی بیش از گذشته ادامه داد. در سال ۱۸۷۷ کتاب خاطرات یک نویسنده را براساس تجربیات و دیدگاهش نسبت به جامعه نوشت . درسال ۱۸۸۰ رمان معروف برادران کارامی زوف را به رشته تحریر درآورد. این کتاب درباره مرزبین بدی و خوبی و شیطان و فرشته است . در آن سال در سخن رانی پوشکین در مسکو شرکت کردو برای او مقالاتی نوشت و نه تنها در روسیه بلکه درجهان به شهرت رسید. آنا همسر او نیز همیشه درسختی ها و دشواری ها همراهی اش می کرد و باصبوری زندگی را می گذراند. داستایوفسکی دریکی از داستان هایش ذکر کرده که همه موفقیتش را مدیون آنا همسر جوان و مهربانش می باشد.

و مرگ او

فئودور داستایوفسکی در ۲۸ ژانویه سال ۱۸۸۱ در سن ۶۰ سالگی در خانه اش در سنت پبرزبورگ چشم از جهان فرو بست نو همسر وفرزندانش را تنها گذاشت . بعد از مرگ او چنددانشجوی ادبیات در دانشگاه مسکو به نقد وبررسی کتاب های داستایوفسکی پرداختند و به این نحو کتب وی را به جهان معرفی کردند.تاکنون کتاب های داستایوفسکی به ویژه رمان های ابله ، جنایات و مکافات و براداران کارمازوف به چند زبان ترجمه شده است و حتی به صورت فیلم نامه درآمد. داستایوفسکی پس ازمرگش به شهرت رسید و آوازه اش در ادبیات جهان همه گیر شد. به گفته کارشناسان ادبی ،داستایوفسکی یکی از بنیان گذاران و پایه گذاران ادبیات روسیه است و اکنون روسیه به این نویسنده نام دار افتخار می کند.

کتاب های معروف او

از کتاب های معروف داستایوفسکی می توان به :

مردم فقیر، اشعار پبرزبورگ ، دهکده استفان چکوف ، خواب عمو جان ، زخم ها و توهین ها،خانه مرگ ، جنایات و مکافات ، قمارباز ،جوانی ،ابله ، شیطان و برادران کارامازوف اشاره داشت …

جملاتی از داستایوفسکی

_ اگر ایمان نداشته باشید، همه معجزه ها راهم انکار می کنید لذا در خود نیرویی پیدا می کنیدکه پوچ و بی محتوا است . در صورتی که خدا راباور نداشته باشید به همه چیز شک خواهید کرد.حقایق در برابر چشمان تان تیره و تار خواهد شد.

_ ایمان به خدا معجزه ای را در زندگی پدیدمی آورد که نمی توان مکتوب کرد تنها با قلب می توان آن را احساس کنیم . اگر ایمان به خداباشد تنها با قلب می توان آن را احساس کنیم . اگرایمان به خدا باشد ظلم ، ستم ، جنایت ، فقر وگرسنگی نیز برچیده می شود.

_ معجزه از ایمان پدیدار خواهد شد.

_ اشخاص بسیاری هستند که تنها از راه حماقت درست و شرافتمند می شوند اما آیا این شرافت فایده دارد.

_ آدمیان براساس شرایط زندگی شان شکل می گیرند و بسیاری از شیطان های انسان نما برای رنج دادن دیگران صبح ها چشم از خواب بازمی کنند و از رنج دادن دیگران لذت می برند.

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید