ادبیات جهانی چیست؟
ادبیات جهانی یعنی چه؟ و کدام ادبیات را می توان جهانی نامید؟
شاپور چهاردهچریک
Shapur_14@yahoo.de
ادبیات جهانی چیست؟ و کدام نوع از انواع ادبی را می توان جهانی نامید؟ آیا اصولا میتوان ادبیات را جهانی کرد؟
منظور از ادبیات جهانی، ادبیاتی است که مرزهای ملی و محلی را پشت سر گذاشته و وارد عرصه بینالمللی گردد. مواردی که ادبیات ملی و محلی با آن کار می کند، در ادبیات جهانی جائی ندارد. مسائلی که “ادبیات جهانی” را شامل می شوند، باید از نوع مسائلی باشند که مردم جهان را (ملت ها را) به هم پیوند زده و به هم نزدیک کند. تعدادی می پندارند که با ترجمه می توان ادبیات را جهانی کرد. این سخن، حرف بیهودهای بیش نیست. برای جهانی شدن، باید مسائل جهان را مطرح کرد، باید جهانی فکر کرد و جهانی عمل کرد.
اصطلا ح “ادبیات جهانی” برای اولین بار از طرف “کریستف مارتین ویلا ند” Christoph Martin Wieland (1733 – 1813) مورد استفاده قرار گرفت. ویلا ند از ادبیاتی صحبت می کرد ، که برای” homme du monde” یعنی مرد جهانی – نوشته شده باشد و منظور وی از مرد جهانی یا ” homme du monde” در حقیقت مردم جهان بود. “گوتهولد افرایم لسینگ” Gotthold Ephraim Lessing نیز بعدها در ایجاد و اشاعهی این اصطلاح دخالت کرد. کتاب “ناتان دانا” اثر “لسینگ” را شاید بتوان یکی از اولین زیربناهای “ادبیات جهانی” نامید. ولی گوته در ایام پیری توانست این اصطلاح را در ادبیات وارد کرده و به قول امروزیها آن را جهانی کند.
این اصطلا ح در سال ١٨٢٧ میلا دی از طرف گوته ، شاعر و نویسندهی آلمانی (1749- 1832) دورهی کلا سیک ، کمی تغییر ماهیت داده شده و میتوان گفت که گوته این اصطلا ح را صیقل داده و به مفهومی که ما امروزه از آن استفاده می کنیم،نزدیک تر کرده است. گوته معتقد بود که “ادبیات جهانی” باید از یک روح فراملی و فرامیهنی سرچشمه گرفته باشد تا این روح فراملی بتواند “ادبیات جهانی” را خلق کند. روحی که در چهارچوب مسائل و مشکلات ملی و میهنی و قومی و محلی اسیر و گرفتار باشد، هرگز نمیتواند به مسائل و مشکلات جهانی فکر کرده و راه حلی برای آنها بیابد یا “ادبیات جهانی” خلق کند.
گوته در تاریخ 31 ژانویه 1827 به منشی اش ، “اکرمان” Eckermann چنین نوشت:
” ادبیات ملی، دیگر حرفی برای گفتن ندارد. اینک دورهی ادبیات جهانی شروع شده، و همه باید در این راستا کوشش کنند و به آن شتاب بخشند.”
ولی برای لسینگ، این دوره (یعنی دورهی ادبیات جهانی) هنوز شروع هم نشده بود. لسینگ که در این زمان درتئاتر شهر هامبورگ به کار اشتغال داشت، سعی داشت تا یک “تئاتر ملی” برای هامبورگ و برای آلمانیها بنا کند، زیرا که معتقد بود که ما آلمانیها هنوز “یک ملت” متحد نیستیم و این همت و کوشش را خود “رؤیای شیرین” نام نهاده بود.
سؤال اصلی و اساسی آن است که کدام ادبیات را می توان جهانی دانست؟ معمولاً گفته می شود که کتب آسمانی از قبیل قرآن و انجیل و تورات و غیره کتبی هستند که بیش از هر کتاب دیگری از قبیل رمان و داستان و قصه و دیوان شعرا چاپ و انتشار یافته اند و بدین علت در زمرهی ادبیات جهانی بشمار میآیند. حتی کتب آسمانی را نیز نمی توان در زمره ادبیات جهانی دانست، تا چه رسد به کتب دیگر که تاثیر و تیراژ کمتری داشته اند. مثلاُ اگر ما انجیل را به عنوان کتاب مقدس مسیحیان مثال بزنیم، می توانیم نشان دهیم که امروزه تقریباً یک میلیارد نفر در جهان، مسیحی هستند و اگر هر کدام از آنها یک جلد از کتاب مقدسشان را در اختیار داشته باشند (که این امر خود محال به نظر می رسد) ولی در مثل مناقشه نیست، و ما فرض می کنیم که هر مسیحی یک جلد انجیل را در اختیار دارد. با وجود این ، یک میلیارد مسیحی، یک میلیارد از کتاب مقدس انجیل را در اختیار دارند. جمعیت جهان، امروزه بیش از 6 میلیارد نفر است. پس با این تفاصیل یک ششم جمعیت جهان دارای کتاب انجیل می باشند. آیا می توان گفت که کتاب انجیل در زمره ادبیات جهانی است؟ با وجودی که فقط یک ششم جمعیت جهان آن را خوانده اند یا به آن اعتقاد دارند یا این کتاب را در قفسه کتابشان جای دادهاند. در مورد کتب دیگر از قبیل رمان و داستان و قصه و حکایت واشعار و غیره چه می توان گفت؟ نویسنده ای که کتابی را به زبان مادری اش نوشته ، به شرط مهم بودن موضوع و شیوه نگارش نویسنده، مثلاً به عنوان کتاب سال انتخاب می شود. یا اگر این اثر با اقبال نیکی مواجه شود، شاید جایزه ادبی نوبل را نیز دریافت دارد و مثلاً به ٢٠ یا ٣٠ زبان دیگر نیز ترجمه شود، ولی کلاً شاید مجموعه شمارگان یا تیراژ کل این کتاب به زحمت به ١ میلیون نسخه می رسد. ١ میلیون نسخه از یک کتاب ، در برابر ۶ میلیارد نفرجمعت کل جهان، یعنی به نسبت یک ۶ هزارم. و این جمله بدان معناست که از هر ۶٠٠٠ نفر جمعیت جهان ، ١ نفر این کتاب را خریده است. اگر ما تیراژ چاپ کتاب را در کشورهای آسائی و آفریقائی و حتی در قاره های دیگر به دقت بررسی کنیم، خواهیم دید که تعداد بیسوادان هنوز هم رقم بسیار بزرگی را تشکیل می دهند که از نعمت خواندن و نوشتن محروم هستند. ادبیاتی را میتوان جهانی نامید، که بر انواع ادبی دیگر (در سطح جهانی) تاثیرگذار باشد و تاثیر گذاشته باشد و این مهم را نمیتوان از طریق ترجمهی چند کتاب یا رمان کسب کرد.
یکی دیگر از معانی “ادبیات جهانی” آن است، که ما ادبیات خلقها و ملتهای مختلف جهان را برشمریم. مانند ادبیات فارسی، ادبیات عرب، ادبیات فرانسه، آلمان، اسپانیا، ایتالیا و غیره. ولی این فقط از لحاظ کمی است، نه کیفی. یعنی ما نشان دادهایم که فلان قوم یا فلان ملت، چه ادبیاتی دارد.
ولی همه این مسائل یک طرف، دفاع از ادبیات جهانی در طرف دیگر. ما باید به ترویج ادبیات در حوزه محلی، ملی و بین المللی یا جهانی بپردازیم و این معنی دیگر اصطلا ح “ ادبیات جهانی “ است. ادبیات جهانی را می توان مجموعه تمام و کامل ادبیات اقوام و ملل جهان در تمام ادوار نیز دانست.
گروهی برآنند که با ترجمهی ادبیات فارسی به زبانهای دیگر میتوان “ادبیات فارسی” را جهانی کرد. ادبیات فارسی هنوز “ایرانی” هم نشده، که ما بتوانیم آن را “جهانی کنیم. در کشوری که بیش از 70 میلیون نفر جمعیت دارد، ولی تیراژ کتابهای مهم و به قول معروف “خواندنی” هنوز به 5000 جلد نمیرسد، آیا میتوان گفت که ادبیات فارسی، واقعاً ” فارسی” است. و گیرم که ما چند کتاب را به چند زبان دیگر ترجمه کنیم (که این زبانها نیز غالبا از شمار انگشتان دو دست نیز تجاوز نمیکنند و عمدتا زبانهای اروپائی را شامل میشوند)، آیا با این کار، ادبیات فارسی را جهانی کردهایم. زهی خیال باطل.
با وجودیکه این لفظ، یعنی “ادبیات جهانی” به ادبیات جهان راه یافته، ولی خود هنوز جهانی نشده است. چه شرایطی که برای جهانی شدن ادبیات در نزد ملل مختلف وجود دارند، راه جهانی شدن ادبیات را دشوار میکنند. مسیحیان، با مسلمانان، هندو با بودئی، ایرانی با عرب، ترک با ارمی، اروپائی با آسیائی ، سفیدپوست با سیاهپوست، زن با مرد، و . . . مقابله و نزاع میکنند.