معرفی کتاب “سرگذشت من با مجاهدین خلق” و مصاحبه با پرویز درخشان نویسنده کتاب

0
1899

معرفی کتاب “سرگذشت من با مجاهدین خلق” و مصاحبه با پرویز درخشان نویسنده کتاب

انجمن نجات، مرکز تهران، ششم اکتبر ۲۰۱۶:…  آمریکایی ها ما را به TIPF بردند. چهار سال داخل آنجا بودم. تا پاییز ۸۶٫ ما تمایل نداشتیم به ایران بیاییم. می خواستم از طریق سازمان ملل به اروپا برویم ولی میسر نشد. بعد از آنکه TIPF جمع شد آمریکایی ها ما را رها کردند و مدارک ما را دادند و گفتند هر جا که می خواهید بروید. ما ابتدا به اربیل و بعد با قاچاقچی به ترکیه و سپس به یونان رفتیم. در یونان قرار شد که قاچاقچی با پاسپورت جعلی …

لینک به منبع

لینک به انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی

معرفی کتاب “سرگذشت من با مجاهدین خلق” و مصاحبه با پرویز درخشان نویسنده کتاب

کتاب سرگذشت من با مجاهدین خلقکتاب “سرگذشت من با مجاهدین خلق” نوشته آقای پرویز درخشان (نام مستعار)، حاصل دو سال و نیم حضور در سازمان مجاهدین خلق در زمان حاکمیت صدام حسین و چهار سال اسارت نزد نیروهای آمریکایی و صدها ساعت مصاحبه و گفتگو با اعضای مجاهدین خلق در عراق می‌باشد که برای بیان یک تجربه‌ی تلخ در چارچوب یک فرقه مذهبی و سیاسی و بیان گوشه‌ای از تاریخ معاصر ایران نگاشته شده است.

فصل اول- در دام سازمان (در قلعه‌ی اشرف)
فصل دوم- از چاله به چاه (در زندان TIPF)
فصل سوم- پناهندگی به غرب
فصل چهارم- بازگشت به وطن

همچنین اسناد و تصاویری در انتهای کتاب آمده و این کتاب یک نمایه عام نیز دارد. «سرگذشت من با مجاهدین خلق ۱۳۸۷-۱۳۸۰» توسط انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی در ۵۰۰ صفحه منتشر شده است.

در تاریخ ۱۲-۰۷-۱۳۹۵ موفق به مصاحبه با آقای پرویز درخشان شدیم که متن مصاحبه به شرح زیر می باشد:

• خواهش می کنم مختصری در مورد خودتان و چگونگی پیوستن به فرقه رجوی را بیان فرمایید:

من متولد ۱۳۴۷ و اهل اهواز هستم. در سال ۷۸ مجاهدین خلق را در حد اسم می شناختم و تصور می کردم سازمانی آزادیخواه و دموکراتیک است، تمایل داشتم که به آن ها ملحق شوم. رادیو مجاهد شماره تلفنی را اعلام کرد که از طریق تماس با آن شماره، به سازمان وصل شدم. در آن زمان ۳۲ ساله و راننده تاکسی بودم. برای رفتن به عراق از طریق سوریه اقدام کردم ولی دولت سوریه اجازه خروج از سوریه به سمت عراق را نداد. بنابراین به ایران بازگشتم. مدتی بعد از طریق دوستی که در انگلیس بود به سازمان وصل شدم. آن ها ۱۰۰۰ دلار فرستادند که گوشی موبایل بخرم برای این که ارتباط من با سازمان مستقیم انجام شود. در آن زمان به دلیل عملیات تروریستی مجاهدین خلق، اطلاعات ایران روی من حساس شده بود.

من به ترکیه رفتم و از ترکیه به دبی و بعد به عراق رفتم. دو هفته ای در قسمت قرنطینه بودم. خیلی از جوان ها را به بهانه کار و سودای رفتن به اروپا به آنجا کشانده بودند. من با پی بردن به این موضوع ها، معترض شدم و گفتم: “چرا افرادی را که هیچگونه نگرش سیاسی و انگیزه مبارزاتی ندارند با این بهانه ها به سازمان آورده اید “. سپس به قسمت پذیرش رفتم و نه ماه دوره های آموزشی، سیاسی، تشکیلاتی و نظامی را گذراندم و بعد تقسیم شدیم.

من همراه ۲۰ نفر دیگر سهمیه قرارگاه حبیب نزدیک شهر بصره بودیم. سه ماه در قرارگاه حبیب بودیم که با شروع حمله آمریکا، به اشرف بازگشتیم. من دو سال و نیم در سازمان بودم. بعد از جنگ آمریکا با عراق به دلیل این که سازمان را آزادیخواه ندیدم دیگر تمایلی برای ماندن نداشتم لذا با میل خود و تلاش زیاد جدا شدم. یک ماه با آن ها بحث می کردم و به آن ها می گفتم ما مثل آب و روغن هستیم و با یکدیگر همخوانی نداریم. بعد از اعلام جدایی، مرا با دو نفر دیگر به مدت ۴۵ روز در قسمت خروجی زندانی کردند. بعد آمریکایی ها به هنگام بازرسی محل ما را پیدا کردند و ما به آن ها گفتیم که در اینجا زندانی هستیم.

آمریکایی ها ما را به TIPF بردند. چهار سال داخل آنجا بودم. تا پاییز ۸۶٫ ما تمایل نداشتیم به ایران بیاییم. می خواستم از طریق سازمان ملل به اروپا برویم ولی میسر نشد. بعد از آنکه TIPF جمع شد آمریکایی ها ما را رها کردند و مدارک ما را دادند و گفتند هر جا که می خواهید بروید. ما ابتدا به اربیل و بعد با قاچاقچی به ترکیه و سپس به یونان رفتیم. در یونان قرار شد که قاچاقچی با پاسپورت جعلی ما را به آلمان ببرد. در مسیر سویس توسط پلیس آلمان دستگیر شدم، دوباره تلاش کردم و به سویس رفتم، دو ماه در سویس بودم و بعد به آلمان دیپورت شدم.

در آلمان به دلیل غربت، تنهایی و سرمای زیاد تصمیم گرفتم که به ایران بازگردم. در ۱۶ بهمن به ایران برگشتم، رفت و برگشت من هشت سال طول کشید (۸۷ – ۸۰). اینک در ایران مشغول کار و زندگی هستم.

• انگیزه شما برای نگارش کتاب ارزشمند “سرگذشت من با مجاهدین خلق” چه بود؟

احساس می کردم جوانان ایرانی شناخت کافی از فرقه رجوی ندارند و مردم هم سازمان را به خوبی نمی شناسند، بنابراین لازم دیدم، به عنوان فردی که از نزدیک شاهد عملکرد فرقه بوده، برای روشن شدن اذهان عمومی و قشر جوان کتابی بنویسم که با خواندن کتاب بینش کافی در مورد تشکیلات فرقه ای رجوی به دست آورند، و بدانند که فرقه رجوی برخلاف ظاهر دموکراتیکش، یک سازمان فرقه ای بیش نیست و فقط دنبال کسب قدرت است و نه آزادی. در حقیقت انگیزه ام این بود که ماهیت واقعی فرقه رجوی را افشا کنم.

• اخراج فرقه مجاهدین خلق از عراق را چگونه ارزیابی می کنید؟

خروج از عراق برای فرقه رجوی شکستی بزرگ است زیرا همیشه می گفتند اشرف ظرف استراتژی ماست و ما نباید از اشرف کوتاه بیاییم، شعار می دادند: (چو اشرف نباشد، تن من مباد). از دست دادن اشرف پایان موجودیت و سلطه ی ایدئولوژیکشان بر اعضا بود. فرقه رجوی برای این که در اشرف بماند تا لحظه آخر کشته و زخمی داد و در استیصال کامل، پادگان اشرف را تخلیه کرد و خروجش از روی میل و رغبت نبود. در سال ۸۵ مسعود رجوی می گفت: می خواهم در جوار میهن باشم تا بتوانم میهن را آزاد کنم. الان که در آلبانی است چه کار می خواهد بکند؟ سال ها با داشتن سلاح و پایگاه نتوانست کاری انجام دهد اینک با وقاحت تمام انتقال به آلبانی را پیروزی می داند در حالی که اسلحه ای ندارد.

اشرف جایی بود که می توانستند روی نیروها سلطه داشته باشند، تشکیلاتشان را حفظ کنند و نیروها هیچگونه ارتباطی با دنیای خارج از فرقه نداشتند ولی در آلبانی این گونه نیست و نیروها با دنیای بیرون ارتباط دارند.

• آینده فرقه مجاهدین خلق را چگونه پیش بینی می کنید؟

آینده ای ندارند. نزد ملت ایران به عنوان وطن فروش شناخته می شوند زیرا سال ها در کنار ارتش رژیم بعث عراق علیه ایران جنگیده اند. در ضمن با افشاگری اعضای جداشده، نیروهای خارج از کشور اشراف پیدا کرده اند که فرقه مجاهدین خلق سازمانی دموکراتیک نیست که بتواند آینده ای را برای ایران رقم بزند. من که دو سال و نیم در این فرقه بودم به جرأت می گویم بالای هفتاد درصد نیروهای تشکیلاتی سازمان مخالفند ولی به دلیل استیصال، کهولت سن و فقر مالی در کنارشان مانده اند.

• نظر شما در مورد اعلام مرگ مسعود رجوی چیست؟

اگر رجوی مرده باشد من خیلی خوشحال می شوم. آخرین دیدار با رجوی تقریبا بیست روز قبل از شروع جنگ آمریکا با عراق بود که رجوی در نشست عمومی ظاهر شد و نشست از ساعت سه و نیم عصر شروع و تا ساعت سه و نیم صبح فردا ادامه داشت. بعد از آن دیگر رجوی را ندیدم و در مجامع عمومی و نشست ها ظاهر نشد. اعلام مرگ مسعود رجوی خبری خوشایند برای جداشدگان است. من احتمال مرگش را زیاد می دانم زیرا سن او بالا بود. رجوی در یکی از نشست ها می گفت: دکتر برای بیماری هایم خیلی محدودیت ها اعمال کرده است. او از یک سال گذشته فایل صوتی بیرون نداده است. به احتمال زیاد مرده است و سازمان هم در این مورد هیچ موضع گیری نکرده و رجوی هم هیچ واکنشی نشان نداده است. طالبان مدت دو سال مرگ ملا عمر را کتمان کرد و پس از گذشت دو سال مرگ ملا عمر را اعلام نمود.

• حمایت عربستان سعودی از فرقه مجاهدین خلق چگونه بوده است؟

کشور عربستان سعودی به دلیل تضادهایی که با ایران پیدا کرده روی فرقه رجوی سرمایه گذاری می کند. فرقه رجوی کاراکتری دارد که دنبال ارباب جدید می گردد برای این که مسائل مالی اش را حل و فصل کند و به این جهت به عربستان نزدیک شده است ولی دولت عربستان اشتباه می کند چون فرقه مجاهدین خلق در ایران سوخته است، پایگاه مردمی ندارد و به عنوان یک گروهک تروریستی ، منفور و وطن فروش شناخته می شود.

• تشابه حرکات مجاهدین خلق و داعش در سال های گذشته را بیان نمایید؟

سازمان مجاهدین خلق در آدم کشی دست کمی از داعش ندارد. در کتابم به نقل از یکی از اعضای سازمان که خود شاهد ماجرا بوده بیان کردم که در کشتار کردهای عراق، آنان ۱۰۰۰ تن از کردهای عراق را در یک شب قتل عام کردند. سازمان برای به قدرت رسیدن مثل داعش به جان و مال کسی رحم نمی کند و اگر لازم باشد با نهایت بی رحمی اعضای خود را زندانی، شکنجه و به قتل می رساند.
در پایان قسمتی از خاطرات پرویز درخشان در کتابش که مورد توجه کاربران در شبکه های مجازی قرار گرفته است را با هم مرور می کنیم:

«سیستم به شدت امنیتی و بسته بود و هر فرد مسئول مراقبت و تحت نظر داشتن افراد دیگر بود و در صورت شنیدن و یا دیدن هرگونه مسأله ای می بایست آن را به صورت کتبی به فرماندهان ارشد خود گزارش می کرد و در غیر این صورت به شدت با وی برخورد می شد. در یک کلام یک سیستم جاسوسی کامل برقرار بود که نمونه برداری شده از جامعه عراق صدام حسین بود که از هر دو نفر یک نفر با سازمان امنیت همکاری می کرد و مکلف به دادن گزارش دیگر افراد بود.

فرمانده قسمت پذیرش یک خانم بود به نام «خواهر فرشته»، مدت کوتاهی پس از اقامت در پذیرش به ملاقات او رفتیم و حدود یک ساعت با او جلسه داشتیم و بیشتر وقت به معارفه گذشت و شرایط پادگان اشرف را برای ما بازگو کرد. این شرایط عبارت بودند از:

۱٫ تشکیلات مجاهدین خلق بایستی مثل گارد آهنین باشد و مناسبات توسط رهبری پی ریزی و همه اعضا بایستی گوش به فرمان مطلق باشند تا بتوان این تشکیلات آهنین را پی ریزی نمود، در ضمن تمام تصمیم گیری ها توسط رهبری (مسعود رجوی) صورت می گیرد.

۲٫ هیچ یک از مجاهدین خلق حق داشتن ملک و اموال شخصی را ندارند و حتی ارث نیز به آن ها تعلق نمی گیرد و همه اموال آن ها متعلق به سازمان است، حتی اموالی که به صورت ارث به آن ها برسد.

۳٫ هر مجاهد خلق باید امضای خون و نفس بدهد، یعنی تمام جان و حتی فکر او متعلق به رهبری است و او از خود هیچ چیز ندارد.

۴٫ نماز و ورزه در مناسبات مجاهدین خلق اجباری است.

۵٫ زن مجاهد خلق بی حجاب در مناسبات نداریم و حجاب برای تمامی زنان اجباری می باشد.

۶٫ غذا و پوشاک در مناسبات مجاهدین خلق مجانی است، لذا در سازمان حقوق و پول نداریم.

۷٫ در مناسبات، مجاهد خلق غیرمسلمان شیعه نداریم و افراد غیرمسلمان و افراد سنی مذهب به اجبار می بایستی شیعه شوند، از جمله نفراتی که دچار این قانون گردیدند ادوراد و فلیپ مسیحی بودند که اجباراً مسلمان گردیدند و عمر محمودی سنی نیز شیعه گردید.

۸٫ قرآن خواندن در مناسبات ممنوع است و کسی حق تفسیر آن را ندارد و این حق فقط مختص رهبری است.

۹٫ رادیو، تلویزیون، تلفن و اینترنت ممنوع است.

۱۰٫ هر کس را به خاطر رابطه جنسی دستگیر کنند، به مدت دو و نیم سال می بایست به زندان سازمان برود و بعد راجع به او تصمیم گیری می شود که آیا در پادگان بماند یا اخراج شود.

۱۱٫ هر کس قصد جدایی داشته باشد، می بایست به مدت دو سال به زندان سازمان برود تا اطلاعاتش بسوزد، سپس مدت هشت سال نیز به جرم ورود غیرقانونی به عراق به زندان ابوغریب می رود و بعد از ده سال دولت عراق وی را با ایران مبادله می کند.

۱۲٫ هیچ کس تا آخر عمرش حق ازدواج و تشکیل خانواده را ندارد.

این ها برخی از قوانین قلعه مخوف اشرف بود.

روزانه مدت نود دقیقه در سه وقت صبحانه، ناهار و شام برنامه تلویزیون را که بیشتر برنامه و آهنگ های سازمان بود، در سالن غذاخوری قسمت پذیرش می دیدیم. از تلفن، اینترنت، رادیو و روزنامه هم به هیچ عنوان خبری نبود و تنها خبری که از بیرون داشتیم از طریق تلویزیون خود سازمان بود که در غالب اخبار به مدت پانزده دقیقه موقع ناهار یا شام برایمان پخش می کردند. ارتباط مان با دنیای خارج به طور کامل قطع شده بود و حق ارتباط با یکدیگر را نیز نداشتیم و به شدت توسط سازمان کنترل می شدیم.

روزهای دوشنبه بعدازظهر را به پاک کردن سبزیجات و حبوبات و خرد کردن گوشت می پرداختیم و جمعه ها ظهر هم به نظافت آسایشگاه های پادگان مشغول بودیم. در طول هفته عده ای به مزارع می رفتند تا سبزیجات و فلفل های کاشته شده را برای مصرف روزانه برداشت کنند. عده ای دیگر نیز به نانوایی می رفتند تا نان مورد نیاز نفرات را پخت کنند و بخش دیگری از افراد هم به قسمت های دیگر برای تهیه ماست و پنیر و بعضی نفرات هم که آشنایی با قنادی داشتند، برای پخت شیرینی جات به کارگاه شیرینی پزی می رفتند.»

عاطفه نادعلیان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

معرفی کتاب اسلام رادیکال، مجاهدین ایرانی

آرشیو موضوع : کتاب

فرازی از کتاب “یک نفر، یک روز، سی سال” – قسمت اول

فرازی از کتاب “یک نفر، یک روز، سی سال” – قسمت اول…

انتشار کتابی تازه درباره محمدرضا شاه پهلوی به قلم اندرو اسکات کوپر

کتاب زندگی شاه از کودکی تا به قدرت رسیدنش در سال ۱۳۲۰، ترورهای نافرجامش، حوادث ۲۸ مرداد، ازدواجش با فرح دیبا و در پایان ترک ایران را روایت می‌کند. در بخش دوم، نویسنده حوادث انقلاب و سقوط پادشاهی پهلوی را از منظر کسانی مانند رهبران انقلابی ایران، جیمی کارتر، ویلیام سالیوان (سفیر آمریکا در تهران)، فرح دیبا (یکی …

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید