شستشوی مغزی یا کنترل ذهن
فرزاد ظروفچی، باشگاه علوم اجتماعی، به نقل از ویکیپدیا: شانزدهم اکتبر ۲۰۱۵:… درمان قربانیان زورگویی از تنوع چشمگیری برخوردار است، و به پیشینه خاص آنها، شرایطی که درگیر آن بودهاند، و فضای درخواست کمک بستگی دارد. با اینکه هیچ مطالعه سازمان یافتهای در این زمینه انجام نشده است، ولی روشهای اساسی عبارتند از تعیین و تأیید تجارب آسیب زا و فنون اعمال زور، بازسازی شناختی نسبت به رویدادهای …
لینک به منبع (فیسبوک باشگاه علوم اجتماعی)
(به نقل از ویکیپدیا)
شستشوی مغزی یا کنترل ذهن
شستشوی مغزی یا کنترل ذهن (به انگلیسی: Mind control, brainwashing, coercive persuasion, thought control, or thought reform) عبارتی است عام برای اشاره به استفاده از روشهای مختلف بویژه روانشناسانه برای تغییر باورها و افکار. شست و شوی مغزی ممکن است با عبارات دیگری مانند کنترل افکار، کنترل عقاید، مغزشویی و … نیز شناخته شود.
DSM-IV-TR این اختلال تجزیهای را به این شکل توصیف میکند: “حالتهای تجزیهای که در افرادی رخ میدهد که در معرض دورههای طولانی مدت و شدید متقاعد سازی اجباری قرار داشتهاند (مثل شستشوی مغزی، بازسازی فکر، یا تلقین در هنگام اسارت).
شستشوی مغزی عمدتاً در جریان بازسازی سیاسی انجام میشود، چنان که در انقلاب فرهنگی چین کمونیست، اسرای جنگی، شکنجه مخالفین سیاسی، گروگان گیری تروریستها، و نمونه آشنا تر آن در فرهنگ غرب، تلقینات فرقههای مذهبی تمامیت خواه، به تفصیل میتوان شستشوی مغزی را مشاهده کرد. شستشوی مغزی به این معناست که تحت شرایط فشار و ارعاب کافی، فرد را وادار به تبعیت از خواستههای افراد صاحب قدرت کرد و تغییرات عمدهای در شخصیت، باورها، و رفتارهای او به وجود آورد. افرادی که در معرض چنین شرایطی قرار میگیرند ممکن است آسیبهای قابل توجهی ببینند، مثل از دست دادن سلامتی یا حتی زندگی، و نوعاً به شکلهای مختلفی از علایم تجزیهای و پس از سانحه دچار میشوند.
اولین مرحله این فرایند زورگویانه(coercive process) به ایجاد مصنوعی یک بحران هویت تشبیه شده است که با پیدایش یک هویت کاذب و جدید همراه است و خصوصیات یک حالت تجزیهای را دارد. تحت شرایط وابستگی مفرط و بدخیم، آسیب پذیری توان فرسا، و به خطر افتادن زندگی، فرد دچار حالتی میشود که مشخصات آن عبارتند از آرمانی سازی مفرط افراد گروگان گیر، و سپس همانند سازی با پرخاشگر و برونی کردن (externalization) فرامن (سوپر ایگو)، تطابق توأم با واپس روی، که اصطلاحاً کودک ماندگی ناشی از آسیب(traumatic infantilism) خوانده میشود، فلج اراده، و یک حالت خشک شدن از ترس(frozen fright). فنون اجبار و شکنجهای که نوعاً برای القای چنین حالتی در فرد قربانی به کار میروند، مفصلا تشریح شدهاند و عبارتند از منزوی کردن فرد، تحقیر و توهین، نظارت و کنترل بر تمام ارتباطات و عملکردهای اساسی روزمره، القای ترس و سردرگمی، فشار بر همتایان، اتخاذ اقدامات معمول به صورت تکراری و یکنواخت، غیر قابل پیش بینی کردن منابع محیطی، طرد و انکار روابط و ارزشهای گذشته، و انواع و اقسام محرومیتها. هرچند میتوان سوء رفتار جسمی و جنسی، شکنجه، و افراط در محرومیت حسی و بی توجهی فیزیکی را نیز بخشی از این فرایند دانست، ولی وجود این عوامل برای تعریف یک فرایند زورگویانه الزامی نیست. در نتیجه، قربانیان این فرایندها که به طور گسترده مورد مطالعه قرار گرفتهاند، علایم پس از سانحه و تجزیهای وسیعی را از خود نشان دادهاند، از جمله: تغییرات بنیادی در هویت، ارزشها، و باورها؛ افول انعطافپذیری شناختی توأم با واپس روی به سمت ادراکهای ساده انگارانهای نظیر خیر و شر یا غالب و مغلوب؛ کرختی تجربه و کندی عاطفی؛ حالتهای شبه خلسه و کاهش پاسخ دهی محیطی؛ و در برخی موارد، علایم تجزیهای شدیدتری نظیر فراموشی، مسخ شخصیت، و تغییرات هویت.
درمان قربانیان زورگویی از تنوع چشمگیری برخوردار است، و به پیشینه خاص آنها، شرایطی که درگیر آن بودهاند، و فضای درخواست کمک بستگی دارد. با اینکه هیچ مطالعه سازمان یافتهای در این زمینه انجام نشده است، ولی روشهای اساسی عبارتند از تعیین و تأیید تجارب آسیب زا و فنون اعمال زور، بازسازی شناختی نسبت به رویدادهای اتفاق افتاده، جستجوی صدمات و آسیبهای روانی قبلی (در صورت امکان)، و فنون عمومی که در حالتهای پس از سانحه و حالتهای تجزیهای به کار میروند. به علاوه مداخلات خانوادگی و خانواده درمانی نیز ممکن است لازم باشند (حداقل در موارد مربوط به تلقینات مذهبی)، چون در چنین مواردی معمولا ارعاب و آشفتگی شدیدی در خانواده رخ میدهد.
(پایان)