از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمتهای ۳۴ و ۳۵

0
1404

از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمتهای ۳۴ و ۳۵

سیروس غضنفری، انجمن نجات، مرکز آذربایجان شرقی، بیست و نهم سپتامبر ۲۰۱۵:… بعد از خودسوزی ها در اروپا ، هر شب موضوع خودسوزی اعضاء در جلوی دفاتر فرماندهان در نشستی تحت بررسی قرار می گرفت در یکی از نشست ها که عمومی بود ، در رابطه با خودسوزی « صدیقه مجاوری » ، زهرا نوری و فهیمه اروانی دو تن از مسئولین رده بالا و عضو شورای رهبری سازمان ، چنین گفتند : ” وی قبل از …

لینک به قسمتهای قبلی

از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت ۳۴

لینک به منبع

اعمال ننگین مسعود رجوی هرگز از خاطرم نمیرود!

انعکاس خبر دستگیری مریم در اشرف و بین کادرهای مجاهدین:

بعد از خلع سلاح مجاهدین و برگشت نیروها به داخل قرارگاه اشرف تا آن زمان هیچ گونه نشست اساسی بین مسئولین رده بالای سازمان صورت نگرفته بود و بیشتر موارد دیکته می شد و توسط مسئولین قرارگاه ها فقط اجرا می گردید . تا آن زمان یعنی دستگیری مریم کلیه نیروها باور داشتند که همه اعضاء بلند پایه سازمان همگی در اشرف بوده و یا در جای دیگری غیر از عراق نیستند .

یعنی تا آن زمان فرار مسعود رجوی بصورت علنی به نیروها گفته نمی شد و همیشه مسئولین اشرف می گفتند: اگر شرایط حکم کند ( برادر ) مسعود رجوی نشست علنی و عمومی خواهد گذاشت و تا آن زمان فقط به خواندن پیغام و بیانیه هایی از طرف وی اقدام می کردند.

نکته ی بعدی پنهان کاری مسئولین رده بالایی بود که در اشرف مانده بودند و می دانستند که اعضاء اصلی سازمان از عراق خارج شده اند وچیزی نمیگفتند .

همین پنهان کاری بعداً ضربات بسیاری به پیکره ی تشکیلات سازمان وارد آورد و بی اعتمادی و شک و تردید به نوک هرم رهبری و سازمان در نیروها تقویت شد. نکته ی سوم اینکه ، فرار بیش از صد تن از اعضاء قدیمی به همراه مریم که بعدا در ۱۷ ژوئن در پاریس دستگیر شدند به تقویت این بی اعتمادی دامن زد . مثل : مهوش سپهری ( نسرین ) و چند تن دیگر از کادرهای بلندپایه ، زیرا نفرات داخل قرارگاه انتظار نداشتند که آنها هم آنجا ( فرانسه ) باشند .

ماجرای دستگیری مریم و پیامدهای آن :

بعد از آزادی مریم در نشست های عمومی که در اشرف برگزار شد مسئولین سازمان گفتند: ما فرانسه را مجبور به عقب نشینی کردیم و باعث شدیم مریم را آزاد کنند .

سازمان از مسئولین شورای رهبری و مسئول کل اشرف قدردانی فراوان کرد به این بهانه که عملکرد های آنها درحمایت از کلیه عملیات برای آزادسازی مریم قابل ستودنی بود. این موضوع نشان می داد سران سازمان تحت رهبری متمرکز و کاملاً کنترل شده تمامی اهداف اعتراضی از جمله خود سوزی ها ، اعتراض ها ، مواضع و تبلیغات سیاسی ، اجتماعی را هدایت کرده اند و هیچ یک از اعضاء خودسرانه دست به عملی نزده اند !! دستگیری مریم باعث شد در همه ی سطوح و لایه های سازمان ریزش ذهنی بیشتری صورت بگیرد ضدیت های زیادی با تشکیلات ، ایدئولوژی و اصول سازمانی روی دهد چرا که اغلب کادرها و نیروها نسبت به اهداف و نیات رهبری سازمان مسئله دار شدند . به طوری که حاصل این اتفاق به بروز مشکلات درون تشکیلاتی عمده ای از جمله : ۱- عدم تشکیلات پذیری ۲- عدم اجرای دستور مسئول ۳- عدم اجرای کار و کار به عنوان یک عمل تشکیلاتی . ۴- برخوردهای فیزیکی و زد و خورد با مسئولین منجر گردید .

اتفاقاتی نظیر عدم اجرای دستور ، ایجاد محفل های گسترده ی درون تشکیلاتی ، پیدا شدن تناقضات اساسی و ریشه دار نفرات و به طور کلی از هم پاشیدگی مناسبات داخلی و درون سازمانی از پیامدهای مشخص و روشن اعمال نفرت انگیز خودسوزی افراد و قربانی شدن آنان برای نجات مریم از بازداشت چند روزه بود.

نگرشی همه جانبه به روند خودسوزی های هدایت شده

مسئولین اشرف و مسئولین فرمانده یگان ها وازجمله فرمانده خودم خیلی انتظار داشتند من وبقیه داوطلبانه نامه ی درخواست خودسوزی را به فرماندهان سازمان بنویسم !!

اما از آنجایی که در مورد عمل خودسوزی معتقد بودم رفتاری ضد انسانی است ضمنا خودم نیز بر این باور بودم که ما دراشرف قربانی شدیم ونیاز به این عمل زشت نیست و با این وجود من هم نوشتم ولی اساساً قبول نداشتم که این اتفاق پیش بیاید و مهمتر از همه فرار مریم و سایر مسئولین رده بالا در دوران جنگ و تنها گذاشتن نیروها را نوعی خیانت به کادرهای تشکیلاتی سازمان می دانستم و در باره این مورد خاص بشدت دچار تناقض شده بودم و آزارم می داد ، بنابراین عمل خودسوزی برای آزادی مریم از نظر من کاملا حماقت آمیز بود چرا که مریم نباید از اشرف خارج می شد ، نباید به فرانسه می رفت تا پلیس او را دستگیرکند .

به خودم می گفتم تاوان دستگیری مریم را من نباید بدهم زیرا هر کس مسئول انجام کارهای خویش است وگناه کسی را نباید به گردن دیگران گذاشت . اما واقعیت این است در سازمان مجاهدین رهبری مسئول انجام همه کارها و گناهان دیگران است . مسعود خود در بحث های ایدئولوژیک می گفت : ” همه به دنبال من بیائید من مسئول همه گناهان و کرده های شما هستم “

با استناد به حرف های مسعود باید نتیجه گرفت که مسئول دستگیری مریم در واقع مسعود است و او می بایست خود در مقر پلیس فرانسه دست به خودسوزی می زد.

ادامه دارد…

از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت ۳۵

لینک به منبع

اعمال ننگین مسعود رجوی هرگز از خاطرم نمیرود!

تناقضات نفرات درباره دستگیری مریم :

چرا مریم در فرانسه است که دستگیر شود؟ چه کسی او را به فرانسه فرستاد؟ مگر قرار نبود که در عراق همه بمانیم و به سمت سرنگونی رژیم حرکت کنیم ؟ کی و در چه موقعی مریم رفت ؟ و چرا به همگان رفتنش را اعلام نکردند ؟ چرا ما در عراق این همه زجر بکشیم و مریم در فرانسه در خوشی باشد ؟

خبرگزاری ها نوشتند مریم بیش از ده میلیون دلار هنگام دستگیری با خود داشت این همه پول را چه کسی به مریم داده بود تا به فرانسه ببرد ؟ افراد و نیروهای حاضر در اشرف به خود می گفتند ثمره رنج و تلاش ما را مریم در فرانسه با ناز و نعمت خرج خواهد کرد معلوم نیست سر و کله ی مسعود هم آنجا پیدا شود و او را هم دستگیر کنند . ذهن نفرات پر از سوال شده بود چرا مهدی ابریشم چی و مهوش سپهری در کنار مریم در پاریس هستند ؟ آنها در فرانسه چه کاری دارند ؟ مگر قرار نبود نیروهای کلیدی سازمان همراه رزمندگان مجاهد در پراکندگی باشند ؟ آنها باید در عراق می ماندند . چرا رهبران رده بالا کنار نیروها نیستند ؟ به محض احساس خطر چرا فرار کردند ورفتندو ما را قربانی خودشان کردند ؟

به نوعی دستگیری مریم و فرار افراد رده بالای سازمان مثـل مهـوش سپهری و ابریشم چی خیانت به نفرات در ذهن افراد تلقی می شد و این تناقض سر منشاء بسیاری از مشکلاتی شد که بعد از آن اتفاق افتاد .

بعد از خبر دستگیری مریم ، کلیه ی کارهای روزانه دراشرف به صورت معلق ماند کسی کار نمی کرد . افرادی که به کار می رفتند اظهار بی میلی می کردند و کار خاصی به صورت روزمره انجام نمی شد . حتی در نشست عملیات جاری نفرات حال نداشتند و پاسیو شده بودند. در واقع عملیات جاری به نشست جمعی ، گروهی و یگانی تبدیل شده بود .

دو یا سه روز بعد از خبر دستگیـری مریم در پاریس آنگـونه که از سیمـای آزادی می دیدم تعداد تظاهرکنندگان برای مخالفت با دستگیری مریم در شهرهای اروپا به کمتر از ۲۰ نفر می رسید ولی بعد از مدتی سازمان نفرات و خانواده های هوادار سازمان در خارج از کشور را ، سازماندهی کرده و راهی سفارتها کرد از جمله سفارت فرانسه ، مقر پلیــس و شهــردار اورسوراواز ، اعتراض ها به صورت شبانه روز از تلویزیون سیمای آزادی پخش می شد . نشست های داخل قرارگاه حاکی از نوعی کنترل محسوس و نامحسوس نیروها بود افراد را تحت کنترل شدید داشتند تا اقدام خودسرانه ای انجام ندهند . بعد از خودسوزی ها در اروپا ، هر شب موضوع خودسوزی اعضاء در جلوی دفاتر فرماندهان در نشستی تحت بررسی قرار می گرفت در یکی از نشست ها که عمومی بود ، در رابطه با خودسوزی « صدیقه مجاوری » ، زهرا نوری و فهیمه اروانی دو تن از مسئولین رده بالا و عضو شورای رهبری سازمان ، چنین گفتند : ” وی قبل از اقدام به خودسوزی ، کلیه امـورات و مسئولیـت های خود را به مسئول دیگـرش محـول می کند و حتی موبایل خود را هم به مسئول دیگری تحویل می دهد و سپس اقدام به خودسوزی می کند. ” به محض شنیدن این موضوع از زبان مسئولین نشست دریافتم فرماندهان سازمان به افرادی که خودسوزی کردند دستور تشکیلاتی داده بودند که اقدام به چنین عملی بکنند و خودسوزی افراد حرکت خودسرانه نبود . چطور ممکن است کسی که خودسوزی و عمل خودسرانه انجام می دهد کلیه امورات و مسئولیتش را ابتدا به دیگری واگذار کند؟

افرادی که خودسوزی می کنند در واقع واکنش احساس برانگیزانه انجام می دهند و این امر امکان پذیر نیست مگر آن که تحت تاثیر القائات شدید و نامحسوس قرار گیرند. تکنیک شستشوی مغزی و تحریک افراد برای واکنش های هیجانی شدید و بیمارگونه شگرد رهبران مجاهدین است.

در مورد ندا حسنی باید بگویم ندا یک فرد عادی بود . مسئولین سازمان قبل از خودسوزی ندا با وی ملاقات های بسیاری انجام دادند از خصوصیات برتر مریم و خواسته های مریم برای ندا در فضایی احساسی سخن گفتند و از او تعریف و تمجید کردند به طوری که ندا را تحت تاثیر شدید فضاسازی دستگیری مریم قرار دادند خانواده ی ندا هیچگونه اطلاعی از آخرین خواسته های مسئولین سازمان از ندا نداشتند . آنان پس از خودسوزی وی فهمیدند که رهبران بیرحم و فرصت طلب سازمان تمامی نشست ها و ملاقات هایشان را با ندا به منظور قربانی کردن ندا برای آزادی مریم طی بازداشت چند روزه ترتیب داده بودند .

بعد از خودسوزی ندا خانواده ی وی به شدت از مسئولین سازمان بیزار شدند به دادگاه شکایت کردند آنـان حتی درب منزلشـان را به روی رهبـران سازمان بـاز نمــی کردند که با آنها صحبت کنند . خانواده ندا بعدها فهمیدنـد فرزند دلبنـد و سـاده دلشان ندا متاسفانه قربانی اهداف سازمان شده است.

ادامه دارد …

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید