صبح روز ۲۷ تیر سال ۱۳۶۷ بود که خبر پذیرش آتش بس از طرف ایران به طور رسمی به آقای دکوئیار رییس وقت سازمان ملل، تسلیم شد. این خبر، شوک و ضربه سنگینی به روحیه مجاهدین بود. یادم است که آن روز روحیه باختگی را می شد از روی نفرات خواند. حتی بعضا می گفتند که همه چی تمام شد. ولی بلافاصله مسعود رجوی دستور آماده باش داد. مسعود رجوی از صدام حسین خواسته بود که به مدت یک هفته جنگ را ادامه بدهد و آتش بس را قبول نکند تا مجاهدین آماده تهاجم به ایران بشوند…
از اردوگاه اشرف تا اردوگاه پناهندگی (قسمت هشتم)
کریم غلامی ـ 10.04.2015
عملیات چلچراغ (بخش دوم)
از زمانی که خودم را به تیپ مهندسی معرفی کردم حدود ۲ ماه زمان بود تا شروع عملیات چلچراغ. فرمانده تیپ مهندسی آقای مهدی افتخاری یا همان فرمانده فتح الله بود (او بعد از انقلاب ایدئولوژیک سال ۱۳۶۸ وارد بازی مسعود رجوی نشد و به همین خاطر مسعود رجوی از او کینه گرفت و او را در میان مجاهدین، جذامی و بدنام کرد تا این که او در ژوئن سال ۲۰۱۱ در اثر بیماری درگذشت) طی این دو ماه که میبایست ما تمام وقت آموزش می گرفتیم و برای عملیات آماده می شدیم، عمده وقت ما به دو بار جابجایی و آموزش های به اصطلاح ایدئولوژیک گذشت. این به اصطلاح تیپ مهندسی، به دو قسمت تقسیم شده بود، واحد شناسایی که مسئولیت شناسایی منطقه و باز کردن میدان مین را به عهده داشت و قسمت دوم، ماشین آلات مهندسی بود که این به اصطلاح تیپ مهندسی یک عدد لودر داشت. همه نفرات باید روی همین تمرین می کردند و یا آموزش می دیدند. این دو ماه هم گذشت و سطح آموزش ها مثل بقیه کارهای مجاهدین، سطحی و نا منظم و غیر علمی بود.
حدود یک هفته به عملیات مانده بود که ما را به شهر کوت فرستادند. مدت کوتاهی آنجا ماندیم. بعد به نزدیکی مرز ایران و عراق منتقل شدیم. آنجا در شهرک کوچک و خالی از سکنه مستقر شدیم. یک روز قبل از عملیات، توسط مهدی افتخاری توجیه عملیاتی شدیم. با این که آن زمان من از کار نظامی هیچ سررشته ای نداشتم، ولی پر واضح بود که این طرح بسیار اشتباه است و در واقع قتلگاه اعضای تیپ مهندسی است. تنها دوستی که در تیپ مهندسی داشتم، کلوخ رضا کلوخی بود(که او در عملیات فروغ جاویدان زخمی و اسیر شد و بعدا در میدان شهر کرمانشاه حلق آویز شد) به من گفت، شما سنگرسازان بیسنگر با این طرح فکر نکنم هیچ کدام جان سالم از این عملیات بدر ببرید. طرح از این قرار بود که وقتی فرمان آتش توسط مریم رجوی صادر شد، لودرهای مهندسی که مجاهدین از ارتش عراق به امانت گرفته بودند، به سمت خاکریزها حرکت بکنند و تا قبل از رسیدن به تانکها تا میدان مین ارتش ایران مسیر را پاکسازی بکنند. اول این که اصلا نیازی به این کار نبود. زیرا قرار بود که تانک در این مسیر حرکت بکند نه ماشین های سواری که نیاز به هموار کردن جاده داشته باشد و از همه مهمتر، راننده های لودر بدون حفاظت در زیر آتش قرار می گرفتند. به این ترتیب شد که تقریبا همه لودر ها مورد اثابت قرار گرفت.
ساعت: ۲۴ شب ۲۸ خرداد ماه، مریم رجوی فرمان آتش و شروع عملیات چلچراغ را صادر کرد. البته از عصر همان روز آتشباری نیروهای ایرانی شروع شده بود که از ساعت ۲۲:۰۰ شب این آتشباری بسیار سنگین شد. بعد از فرمان آتش، وقتی که با لودر روی جاده رفتم، دور تا دورم تماما گلوله های خمپاره می خورد. حرکت رو به جلو بسیار دشوار بود. در همان ساعات اولیه من چند بار مورد اصابت ترکش قرار گرفتم. آخرین بار از ناحیه کمر و شکم و سینه مورد اصابت قرار گرفتم. وقتی به پشت صحنه منتقل شدم، بیهوش شدم. وقتی بهوش آمدم، خودم را در بیمارستان صدام حسین واقع در شهر کوت، پیدا کردم. حدود یک هفته در بیمارستان صدام ماندم و بعد ما را به بغداد منتقل کردند. مجاهدین یکی از پایگاه های خودشان را به بیمارستان تبدیل کرده بودند. نام این بیمارستان، طباطبایی بود.
مجاهدین به یک پیروزی نظامی دست پیدا کرده بودند. البته زیر پوشش آتشباری توپخانه و نیروی هوایی ارتش عراق. مجاهدین تا آنجا که می توانستند تجهیزات به غنیمت گرفته شده را به پشت صحنه منتقل کردند و شهر مهران و نواحی تصرف شده را تحویل ارتش عراق دادند. این پیروزی، مجاهدین را نسبت به توان نظامیشان متوهم کرد. طوری که بلافاصله شعار”امروز مهران، فردا تهران” را سر دادند. در جمع بندی عملیات چلچراغ، مسعود رجوی، طرح عملیات بعدی را فتح شهر تهران خواند. البته پر واضح بود که این توهم رجوی مثل سایر توهماتش چیزی جز به کشتن دادن بیشتر انسانها و اضافه کردن به بار خیانت هایش بیش نیست. در حالی که همه با شور و اشتیاق در حال تدارک عملیات بعدی بودند، ولی غافل از آن بودند که دارند تدارک یک فاجعه بزرگ انسانی را می بینند. فاجعه ای که تیر خلاص به پیکر مجاهدین است.
صبح روز ۲۷ تیر سال ۱۳۶۷ بود که خبر پذیرش آتش بس از طرف ایران به طور رسمی به آقای دکوئیار رییس وقت سازمان ملل، تسلیم شد. این خبر، شوک و ضربه سنگینی به روحیه مجاهدین بود. یادم است که آن روز روحیه باختگی را می شد از روی نفرات خواند. حتی بعضا می گفتند که همه چی تمام شد. ولی بلافاصله مسعود رجوی دستور آماده باش داد. مسعود رجوی از صدام حسین خواسته بود که به مدت یک هفته جنگ را ادامه بدهد و آتش بس را قبول نکند تا مجاهدین آماده تهاجم به ایران بشوند. روز ۱ مرداد سال ۱۳۶۷ مسعود رجوی طرح توجیه عملیات را در یک نشست عمومی اعلام کرد و نام این عملیات را فروغ جاویدان نام نهاد. هدف، تهران بود و مسیر عبور از کرمانشاه و همدان تا رسیدن به شهر تهران.
در این ایام، من بیمارستان بودم و نمی توانم از آنچه که اتفاق افتاده است، چیزی بازگو بکنم ولی این را بخوبی می دانم که این اولین فرصت برای مجاهدین بود تا دوران جنگ و خشونت را به پایان برسانند و در یک مسیر مسالمت آمیز و یا استحاله، بتوانند دوباره به آغوش خانواده و مردم ایران بازگردند. ولی این عملیات با خون ریزی بسیار بزرگی که بجای گذاشت، برای همیشه این راه را بست و حتی راه استحاله از درون رژیم را نیز بست. اگر مسعود رجوی دست به چنین حماقت بزرگ و خونینی نمی زد، شاید الان روند سیاسی ایران به نحو دیگری رقم خورده بود. عملیات فروغ جاویدان، برای مجاهدین نه تنها یک شکست نظامی بود، بلکه یک شکست سیاسی، استراتژیک و ایدئولوژیک نیز بود. کمر مجاهدین در عملیات فروغ جاویدان، شکست. هر چند مسعود رجوی تلاش کرد طی سالیان آن را بهبود ببخشد، ولی کاری از پیش نبرد و نهایتا مجبور شد با ترفند انقلاب ایدئولوژیک، اعتراضات و پرسش ها را سرکوب بکند. یادم است، در زمستان سال ۱۳۶۹ در یک نشست به نام تنگه و توحید، من یک نامه نوشتم و مضمون آن این بود که عملیات فروغ جاویدان، یک خطای فاحش نظامی و سیاسی بود که در آن، ما شکست خوردیم و بهای سنگینی از خون بهترین بچه های سازمان دادیم، ولی هیچ نتیجه ای نگرفتیم. هر چند هرگز جوابی از طرف مسعود رجوی دریافت نکردم، البته به شکل دیگری جواب گرفتم، مرا تهدید کردند که به من مارک اپورتونیسم خواهند زد.
برادر بزرگترم به نام باقر غلامی که ۴ سال از من بزرگتر بود، در این عملیات کشته شد.
ادامه دارد
لینک به قسمت اول
از اردوگاه اشرف تا اردوگاه پناهندگی (قسمت اول: مقدمه)
لینک به قسمت دوم
از اردوگاه اشرف تا اردوگاه پناهندگی (قسمت دوم: پذیرش مجاهدین)
لینک به قسمت سوم
از اردوگاه اشرف تا اردوگاه پناهندگی (قسمت سوم)
لینک به قسمت چهارم
از اردوگاه اشرف تا اردوگاه پناهندگی (قسمت چهارم)
لبنک به فسمت پنجم
از اردوگاه اشرف تا اردوگاه پناهندگی (قسمت پنجم)
لینک به قسمت ششم
از اردوگاه اشرف تا اردوگاه پناهندگی (قسمت ششم)
لینک به قسمت هفتم
از اردوگاه اشرف تا اردوگاه پناهندگی (قسمت هفتم)
لینک به قسمت هشتم (بخش اول)
از اردوگاه اشرف تا اردوگاه پناهندگی (قسمت هشتم بخش اول)