دومین نامه آقای مهدی پالیده به برادرش ایوب (تحت اسارت فرقه ستیزه جوی مجاهدین در لیبرتی)
با سلام. ایوب جان نمی دانم چه بنویسم یقین دارم که دلت برای خانوده ای که به فکرت نیستند بسیار تنگ شده است ولی در میان این همه آنه (مادر) بسیار مشتاق دیدار تو می باشد اگرچه در مورد مسائل شما با من درگیر و همیشه در مشاجره هستیم و اینها مباحثی است که باید خدمت برسم و تمامی اش را بگویم.
دیشب با حجت (دکتر) بودیم و ایشان هم مشتاق دیدن شماست اگر از آنجا رهایی یافتی یقیناً اولین کسی که به دیدارت خواهد آمد من می باشم چون در مورد من ، مسائلی را شما در ذهنتان است که به یقین می توانم به اسم جلاله والله و بالله و تالله سوگند یاد کنم که اصلا کاملا برعکس بوده و من در عقایدم از شما بالاترم…
به هر حال سعی کن از آن لجن زار رجوی و حیوان صفتان انسان ستیز رهایی یابی و در آزادی کامل بتوانی راه و منش خود را بیابی و بدان به محض آزادی از آنجا ، با دستی پر که حق و حقوق تو است خدمت خواهم رسید و از هیچ احدی در این مورد باکی نیست.
نامه ای چند روز پیش خدمتتان ارسال داشته ام. یا یقیناً اجازه جواب نداده اند یا اینکه اصلا به دستت نرسانده اند! ولی با این اوصاف امیدوارم باز حداقل تماسی با بنده یا خانواده داشته باشی البته اگر اجازه بدهند که یقینا من اطمینان دارم برای شما این امکان حاصل نخواهد شد.
مشتاق دیدار به زودی زود هستم و باز تکراراً عرض می کنم سعی کن از آنجا خلاص یابی چون بعد از آزادی از آن زندان لیبرتی تمام واقعیت ها برایتان آشکار و مشهود خواهد شد.
با ادب و احترام ـ حقیر مهدی پالیده
۱۳۹۳/۱۲/۷
رونوشت به : کمیته بین المللی صلیب سرخ
لینک مرتبط :
http://www.nimnegah.org/farsi/?p=12857
نامه آقای مهدی پالیده به برادرش ایوب (تحت اسارت فرقه ستیزه جوی مجاهدین در لیبرتی)
–
سومین نامه خانم سکینه عوض زاده به فرزند عزیزش علی هاجری (تحت اسارت فرقه رجوی در لیبرتی ـ عراق)
آبادان
از تیم مدیرت سایت نیم نگاه خواهشمندم نامه مرا در سایت نیم نگاه منتشر کنید
سلام پسرم … بازم سال جدید نزدیک است و من همچنان چشم براهم! علی جان باز نامه نوشتم. راهی جز این ندارم شاید صدایم به گوشت برسد پسرم!!!
اومدم بهت بگم که فقط به عشق آمدنت قلبم می تپه علی جان… قلبم درد میگیره که روزهایی میتوانستی باشی ولی درچنگال رجوی از خدا بیخبر گرفتار شدی! شب و روزم شده غصه خوردن و اشک ریختن مادر… نه دستم به دستانت میرسد و نه چشمانم به نگاهت پسرم… دستم از همه جا کوتاهه ، درمانده شدم فقط از خدا نابودی رجوی را خواهانم!
علی جان آیا لحظه ای به ذهنت خطور کرده که در یک گوشه دنیا ، مادرت شب و روز برایت اشک میریزد!
رجوی تو باید جوابگوی دل تمام پدر و مادرها باشی دل منی که سالیان سال است از دیدار پسرم محرومم کردی ولی نابودیت انشاالله نزدیک است!
پسرم خودت را از چنگال رجوی گرگ صفت نجات بده!
دوستدارت مادرت
لینک مرتبط :
http://www.nimnegah.org/farsi/?p=12267
دومین نامه خانم سکینه عوض زاده به فرزند عزیزش علی هاجری (تحت اسارت فرقه رجوی در لیبرتی)
http://www.nimnegah.org/farsi/?p=12173
نامه خانم سکینه عوض زاده به فرزندش علی هاجری (تحت اسارت فرقه رجوی در لیبرتی ـ عراق)
خانم سکینه عوض زاده : رجوی درهای اسارتگاهت را باز کن بگذار فرزندانمان با خانواده هایشان تماس بگیرند این نامه یک مادر پیر است که شبانه روز منتظر تماس فرزند اسیرش است
چرا سران ستیزه جوی فرقه مجاهدین به خواسته مشروع و قانونی خانواده ها مبنی بر تماس و ملاقات با عزیزانشان درعراق اهمیت نمی دهند؟